افتاده ام چو سایه به دنبالِ نور ماه
پیچیده در قیامتِ شبخاکی و سیاه
پیچیده در حوالی جاده که میرسد
دستان ماهتاب به شب زاده گانِ راه
پیچیده تا که نور بریزد ز ماهتاب
چون گردِ شانه هات به اندام ِخوابگاه
چون گردِشانه هات که پر نور میشود
درپیکرِشکسته ی یک شعله صبحگاه
من مثل دزد در پی ات آهسته میروم
میترسم از فرار تو، از نحسِ اشتباه
.........
وزگوشه های چشمِ تو دزدانه میبرم
دل مژده های سبزِ نگاه پشتِ هرنگاه