صدایی مهیب، شعله، و لحظهیی بعد...
بدن پارچه شدهی یک انتحاری در گوشهیی از شهر بر روی جاده میافتد.
بوی این انفجار به مشام یک رسانهی نزدیک به حادثه میرسد. خبرنگاران به محل هجوم میبرند.
برنامههای رادیوها قطع میشود، زیگنالی سریع پخش میشود و گوینده خبر عاجل را میخواند.
درپردههای تلویزیون رنگ خون دیده میشود، پس از نشر یک موسیقی وحشتناک، گوینده با چهرهی رنگ پریده ظاهر میشود، یک دو جمله را سراسیمه میخواند.
نطاق پنهان میشود و اجساد پاره پارهی قربانیان به مردم نشان داده میشود.
شب برای روزنامهها مانند یک سال میگذرد او صبح زود قبل از هرچیز دیگر، تصاویر اجساد خونین را به مردم ارایه میکنند.
هیچکس فکر نمیکند که این تصاویر را کودکان هم میبینند، هیچکس غم این را ندارد که در این سرزمین کسانی هم هستند که دلهایشان از گل نازکتر است. کسی به فکر بیمارانی نیست که با دیدن خون، قلبشان می ایستد. در نزد آنان، نر کسی است که مردم را بترساند. نر کسی است که مردم زیادی را به گریه اندازد.
هر خبرنگار یک "کرمی") 1( است.
همه جا آرامش برقرار است، خنده بر لبان مردم نقش بسته، کودکی تازه به خنده آمده است. مادری به فرزندش مهر میورزد، یک پیرمرد خواب خوشی دیده، یک دهقان نهال های تازه غرس کرده، آرزوهای یک دوشیزه برآورده میشوند، جوانی برای آبادی وطن فکر کرده. غمی نیست، اما "کرمی" غم میآورد، مردم را میگریاند. خنده از لبهای مردم رخت میبندد. یاس و بیزاری گلوی امید را میفشارد. دلها لبریز از ترس میشوند. حادثه در یک کوچه شده است اما درد آن به تمام وجود وطن میرسد.
کشور عجیبیاست، آزادی بیان در آن عجیب است و رسانههای شگفت.
فلمهای دور از واقعیت کشورهای بیرونی را نشر میکنند اما قبل از آن نشر آن اعلام میکنند که اطفال و کسانی که مشکل قلبی دارند این فلم را نبینند اما زمانی که اجساد پارچه پارچه شدهی کودکان وطن من، زمین خون آلود، و مغزهای بیرون آمده از سر را نشان میدهند می گویند: با ما باشید، صحنههای دیگری را هم به شما نشان میدهیم.
برخی از رسانههای این مملکت، تروریست هستند. بسیاری از رسانههای این سرزمین مردم را میترسانند.
تروریستها و خبرنگاران هردو، مردم را رنجاندهاند.
طالب، یا بلایی دیگر میآید و در شهر حمله میکند. بر کودکان شلیک میکنند، زن ها را بیوه میسازند و خانواده ها را از هم میپاشند. اما جناب خبرنگار میآید و این وحشت را گسترش میدهد. خبرنگار انفجار را انفجار میدهد. خون ریخته شده را پخش میکند. تروریست سرها را میشکند و خبرنگار، دلها را.....
گردانندههای رسانههای افغانستان مانند کرگسهای خونخوار منتظر هستند که کجا سر کسی بریده میشود، کجا از رگ جوانی خون فواره میزند، جوانی کی از بین میرود، در کجا کودکی می گرید و آنان زودتر از دیگران به او میرسند.
این افراد با جنگ زنده هستند، تشنگیشان با خون می نشیند. آنها فروشندهگان نفرت هستند. اگر امروز جنگ به پایان برسد، رسانهها از یک طرف بسته میشوند. اگر خون کودک وطن من بایستد، رسانهها از تشنگی خواهند مرد.
اگر دهان خون آلود رسانه بسته شود، آرامش در کشور برقرار خواهد شد.
"دا گز دا میدان؛" رسانه ها حادثات تروریستی را بی اهمیت بدانند، توبه کنند. ترساندن مردم را بس کنند. در آخر سرویسهای خبری خود یادآوری بی اهمیتی از ناامنی ها کنند. خبرهای صلح، امنیت، بازسازی، آبادی، وحدت، خوشحالی و پیشرفت را در سرخط های خود جای دهند، ایمان دارم که در این صورت تروریستان یک گلوله هم شلیک کرده نمیتوانند.
اگر در یک نقطهی شهر انفجار شوند و رسانهها آن را نشر نکنند، در هیچجای کشور مردم نخواهند ترسید، یاس در دل هیچکس جای نخواهد گرفت. امیدهای مردم نا امید نخواهد شد. ریشههای تروریزم خود به خود میخشکد.
جنگ بر ضد تروریستان تنها به تفنگ و بمبماری محدود نیست؛ تنها پناهگاههای هراس افگنان هدف قرار نمیگیرد. تنها راه تروریستان بسته نمی شوند. باید جلو رسانههای تروریست نیز گرفته شود.
تروریستان را زمانی کفن کرده میتوانیم که زنخ رسانههای تروریست را ببندیم.
1- کرمی: در زبان پشتو یک ضرب المثل وجود دارد که "کرمیه! غم به نه وي، غم به راوړی" یعنی، غمی نیست اما کرمی غم می آورد. لفظ کرمی در این نبشته از این ضرب المثل گرفته شده است.
|