کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

یامان حکمت

    

 
خلاقیت ادبی و عمل نقدنویسی

 

 


دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، در مقدمه کتاب «شاعري در هجوم منتقدان» درباره نسبت حضور شاهکارهای ادبی و نقدادبی در یک عصر می‌نویسد: «برخي معتقدند كه در ميان تعالي و انحطاط دوره‌هاي و كيفيت و كميت نقدادبي نسبتي وجود دارد. به اين صورت كه در ادواري كه خلاقيت ادبي در اوج شكوفايي است و شاهكارها آفريده مي‌شوند، نقد ادبي در صحنه ادبيات حاضر نيست و برعكس» (شفيعي‌كدكني،1385: 21). وی اگرچه این نکته را با شک و احتمال بیان می‌دارد اما بر اساس همین دیدگاه، شعر حزین لاهیجی را در ارتباط با وضعیت نقد ادبی دوره خود مورد ارزیابی قرار می‌دهد. در مقابل این دیدگاه، دکتر محمود فتوحی، در کتاب «نقد ادبی در سبک هندی» نظری مخالف دارد. به اعتقاد او؛ «رشد نقد ادبي ممكن است مولود انحطاط خلاقيت ادبي باشد، اما نمي‌توان انحطاط ادبيات را نتيجه رشد نقد دانست. انحطاط ادبيات و فقدان شاهكارهاي ادبي، نتيجه فقر جهان نگري و پرداختن به تكنيك و صورت است» (فتوحی،1385: 18-19).
من معتقدم در عرصه ادبیات معاصر فارسی برخلاف نظر دکتر شفیعی کدکنی، در دهه چهل شمسی شاهکارهای ادبی شعرنوفارسی و نقدادبی آن دوره رشد و تکوین خود را همپای یکدیگر آغاز کرده‌اند. ما دوران باشکوه نقدادبی معاصر را در این دوره شاهد هستیم. آثار ادبی خلق می‌شدند و با توجه به ویژگیهای آنها و مایه گرفتن از برخی نظریات ادبی کار نوشتن نقد هم شروع می‌شد. همچنین برخلاف نظر دکتر فتوحی نیز معتقدم که خلاقیت ادبی شعرمعاصر فارسی در دهه چهل باعث رشد نقد ادبی در این دوره شد.
ضمن اینکه حضور برخی متفکران ادبی که هم شاعر بوده‌اند و هم منتقد باعث می‌شود معتقد شویم رابطه بین تولیداثر ادبی و تولید اثر انتقادی یک ارتباط منسجم است. به قول رنه ولک در کتاب تاریخ نقد جدید: « رابطه نقد را با عمل نويسندگي بايد دائما پيش چشم داشت. گاهي با كساني طرفيم كه در عين حال هم شاعر و هم منتقدند: به خصوص در ادبيات انگليسي كه شاعراني چون كويريچ، ميتوآرلوند و تي.اس. اليوت از برجستگان تاريخ نقد نيز به شمار ميآيند». (ولک،1382: 22 ج:1). در ادبیات فارسی هم دکتر شفیعی کدکنی و دکتر براهنی مثالهای آشکاری هستند در این زمینه.
به نظر می رسد ارتباط این دو حوزه ادبی یک ارتباط ساختاری و منطبق با یکدیگر است. در هردوره که ما با انقلابی در شعرمعاصر مواجه بوده‌ایم، مبتنی بر آن گسست شکل شناختی و معناشناختی، نقدادبی ملازم با آن نیز رشد یافته است. تجربه شعر معاصر فارسی حتی پس از دهه چهل نیز این ادعا را تایید می‌کند. شاهد اصلی آن نیز اتفاقاتی است که در دهه هفتاد در حوزه شعر فارسی روی داد.
بنابراین معتقدم که در ادبیات معاصر افغانستان هم اگر قرار است نقدادبی قوام تازه‌ای بیابد باید در حوزه تولید اثر ادبی با شعر و داستانهایی روبه رو شویم که بر تفاوت خود نسبت به گذشته خویش تاکید دارند و با توجه به این تفاوتها و مولفه‌های خاص آن هم نقد متناسب با آن نوشته شود.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۱۲       سال دهم           حوت/حمل             ۱۳۹۲/۱۳۹۳  خورشیدی      شانزدهم مارچ ۲۰۱۴