۱-
از زن
از زیبایی
از لبخند!
اندوه را قدم بزن
اندوه را با درختان قسمت کن
خودت را در خیابانی بزرگ جا بگذار
راهی دیگر
آشنایی دیگر
هوایی دیگر
به هوا
به آب
به گیاه
لبخند بزن!
اندوهت را
هجاهای غمگینت را
در مزار شاعری بزرگ دفن کن
از خودت متولد شو
از زن
از زیبایی
از لبحند
از راههایی که در آستین تو جان میگیرند!
۲-
افتادن
مثل سرازیری آب
پر آشوبم
راه وسوسه ام می کند
برای جاری شدن
برای سر به سنگ کوفتن!
پر از فریادم
مثل گنجشکهای دم غروب
مثل ناجوها به رنج ایستاده ام
و صدایی از من است
از بی صدایی خدا!
خدا که مثل چاشت یک باغچه یاس
عطر حضورش را به من نمی دهد
انگار او هم منتظر
افتادن آبها از آسیاب است.
|