بعد از کودتای داؤ د شعله یی ها بطور قیاس ناپزیری پرا گند ه شدند. گرچه انشعاب یک عده به رهبری انجنیر عثمان با پخش نوشته ای به نام پس منظر که عمدتا به خاطرآگاه نساختن اوازموجودیت سازمان جوانان مترقی بود ولی موضوعات سیاسی مانند موضعگیری در رابطه با ستم ملی درافغانستان و عدم توجه به روستاها و براه نینداختن جنبشهای دهقانی و غیره هم در جملهٔ انتقادات بود. اما حرکت انتقادی که بعدا به صورت چشم گیر رشد کرد حرکتی به نام گروه انقلابی به رهبری داکتر فیض بود . گرچه داکتر فیض در گزارش از دیدار خود در زندان دهمزنک با انجنیر عثمان در همان روز طرفداری خود را از نظرات انجنیر آ شکار کرد ولی بنا به گفته داکتر شاکرکه وی وداکتر فیض همزمان ازموجودیت سازمان جوانان باخبر شدیم. داکتر فیض در جریان دیدار با داکتر درنظارت خانه کابل موضوع سازمان را با وی درمیان میگذارد و داکتر فیض
بعد از آن به انتقاد علنی خود از سازمان ادامه میدهد و داکتر شاکر سکوت میکند. اما بنا به گفته ای آنها چند ماه پیش از انتشارپس منظربه عضویت سازمان جوانان مترقی جلب شده بودند.
دوست من که درجریان جدایی داکتر فیض از جریان شعله جاوید بود چنین فکر میکند . در دوران زمام داری داؤ د خان جریان به یکسلسله نارضایت های صفوف و انتقادات اکثرا موجه مواجه شد . داکتر فیض با اینکه فکر نمیشد توانایی همچو حرکت را که جریان را پارچه پارچه کند داشته باشد اما برخورد پسیف رهبری و نپرداختن به جواب اعتراضات و انتقادات صفوف باعث شد تا داکتر فیض در راٰس انتقادیون قرارگیرد . گرچه بنا به گفته دوست من حیدر علی لهیب یکبار در حدود سه ساعت با اینکه مخفی بود با داکتر فیض در خانه وی در کارته چهار نشست داشت اما به نتیجه نرسیدند. باید تذکر بدهم در مورد اینکه این دیدار به ابتکار شخصی بود یا دستور ساز مانی دوست من چیزی نمیداند. مسلما نمیتوان نقش نشریه سازمان انقلابی ایران را در شکل گیری نظرات داکتر فیض نادیده گرفت. البته دیری نگذشت که عملکردهای داکتر فیض منجر به
جدایی یک عده افراد مانند انجنیر توریالی و محمد اشرف و دیگر افرا د شد.آنها چندی بعد گروه دیگری به نام اخگر به رهبری انجنیر توریالی تشکیل دادند.
حال که نامی از انجنیر توریالی برده شد میخواهم درباره شخصیت وی کمی صحبت کنم. انجنیرتوریالی انسان پاک بازکه جز به رسالت انقلابی وبه مردمی که همانند خودش در بد ترین شرایط فقر و پیچاره گی زندگی میکرد به هیچ چیزی دیگر نمی اندیشید. او در سال اول تحصیل در دانشکده انجنیری علاقه مند جریان شعله جاوید شد ودیری نگذشت که با داکتر فیض رابطه برقرار کرد. توریالی با استعداد خاصی که درفراگیری علم و دانش داشت نه تنها از دانشکده انجنیری با درجه ممتاز فارغ شد بلکه درمدت بسیار کم توانست سطح دانش سیاسی واجتماعی خود را به درجه باورنگردنی رشد بدهد. به یاد دارم که من درسفری که به جرمنی داشتم نبشته ای در رابطه به فلسفه هکل که انجنیر توریالی نوشته بود باخود داشتم . من که در آلمان قرار بود با رفیق دانشمند و مبارزنستوه عبدالقیوم رهبر دیدار کنم درجریان صحبت من نبشته را به ایشان
دادم بدون اینکه نام نویسنده را تذکر بدهم. فردای آ نروز زمانیکه استاد رهبر را دیدم با تبسم به من گفت که این نبشته باید از رفیق مجید باشد. من برایش گفتم نه یکی از رفقا این را نوشته است . رفیق رهبر با اینکه احساس خوشی در چهره اش آ شکار بود به من گفت که جای بسیار خوشی وامید واری است که رففای ما درشرایط بی اندازه دشوار و محدودیت فرهنگی توانسته است تا این حد رشد کنند. انجنیر توریالی بعد از فراغت از دانشکده انجنیری دربانک زراعتی شامل کار شد و از موقعیت خوبی برخوردار بود ولی باوجود تحمل فقر ورنجهای فراوان در زندگی این موقعیت کوچکترین سکتگی دراراده استوار و کارگرد های انقلابی وی به وجود نیامد. انجنیر با ساما رابطه نداشت و آخرین خبر که از وی داشتم که درپشاورآمده با گروه ازمجاهدین درکنر رفته ودر جبهه جنک شهید شد.
داکتر فیض همیشه رفقا را درمنزل خود میدید آنهم در گراچ خانه و جالب اینکه سقف گراچ با ورقپاره های کهنه روزنامه ها مزین شده بود. اما زمانیکه برای تقسیم میراث پدرش درقندهار و به سبب ترس از برادران خود که به گفته خودش با آنها روابط نیک نداشت، محمد اشرف را به حیث بادی کارد با خود می برد ، حد اقل برای افراد معدودی آشکارمیشود که پدرفیض یکی از زمین دارهای بزرک قندهار است. البته داکترفیض در این عرصهٔ تهیدست نمایی نه اولین شخصی است و نه آخرین. در هفتاد ، هشتاد سال گذشته نه تنها در افغانستان بلکه در بسا از کشور های جهان عدهٔ زیادی از وابستگان جنبش چپ ، با آنکه منشأ ازطبقات بالای کشور خویش داشته اند خود ونیاکان خویش را از محرومان جامعه جلوه داده اند. غافل از اینکه فرید ریش انگلس ، روزا لوکزامبرگ ، فیدال کاسترو وخالد بکتاش ریشه درسرمایه داری بزرگ و زمین داری
بزرگ داشته اند.
عبدالمجید کلکانی با داکترفیض رابطه داشت و اینکه این رابطه در کدام زمان برقرار شد من نمیدانم اما این رابطه تا چندی قبل از ایجاد ساما ادامه پیدا میکند. بنا به اظهارات یکی از دوستان زمانیکه داکتر فیض به دیدن دوست ما به خانه اش می رود دوست ما از آمدن داکتر فیض به رفیق مجید که در داخل خانه است خبر میدهد. ولی رفیق مجید نمیخواهد داکتر فیض را ببیند. البته این قطع رابطه همزمان بودبا جر وبحث درمورد پذیرش مشی مستقل ملی وتفاوت بین دوسیاست جمع و جذب بین دوستان که به خاطر ایجاد ساما گرد آ مده بودند.
بعد ازکودتای خلقی ها وپرچمیها به ابتکاررفیق مجید سیاست جمع یعنی ایجاد همآهنکی بین همه گروه ها و افراد بود که زمانی زیر چتر شعله جا وید گردآ مده بودند وبعدا به نقطه نظرهای متفاوت سیاسی رسیده بودند. در این رابطه باید اذعان نمود که این موضع گیری عالمانه ومبتکرانه رفیق مجید درشرایط و اوضاع خاصی همان زمان وتلاش خسته گی ناپذیر ایشان چه در رابطه با تماس گرفتن با اکثر افراد وچه در رابطه با برخورد متواضعانه و احترام گذاشتن به نظرات مختلف دوستان تنها میتوان از رهبر با درایتی چون عبدالمجید انتظار داشت.
با درنظر داشت شرایط دشوار مبارزاتی آنزمان نه تنها رابطه برقرار کردن با افرادی که روابط با آنها به کلی قطع شده بودیکی ار چالش های بزرک بود بلکه جمع کردن این افراد در زیر یک سقف نهایت پنهان کاری را ایجاب میکرد که تقریبا همه به دوش توانای گروه عبدالمجید بود . برعلاوه اختلافات فکری که در جریان تشدت و پراکندگی شعله یی ها بین افراد به وجود آ مده بود وهر کدام برداشت های خاص خودرا از شرایط موجود وبرخوردنقادانه از گذشته جنبش داشتند ایجاب میکردتا راهکار و راهبرد نوین با درنظر داشت اوضاع مشخص کشور اتخاذ کرد. نقطه نظرهای که باعث جرو بحث شد ابتداتوسط شاهپوررویین یار و تااندازه یی داکتر صاحب سید هاشم صاعد مطرح شد اما با شرکت نادر علی پویا فضای جرو بحث به کلی دگرگون شد. ایشان با قدرت تحلیل و تجزیه و شیوه استدلال استوارانه نه تنها به قناعت دوستان پرداختند بلکه موفقانه
نظرات خودرا به کرسی نشاندند. آگاهی عمیق و دقیق از تاریخ و فرهنگ کشورومطالعات گسترده مکاتب مختلف فکری هزار سا له کشورو برخورد نقادانه با آنها در مقایسه با جریانات فکری بیگانه و استفاده از جنبه های مثبت آ نها نادرعلی پویا به یک دید که باافکار متداول وقت سازش نداشت دست یافته بود. هرنظرکه از طرف ایشان طرح میشد با تذکر " خود ویژگی جامعه " که شرایط مشخص جامعه از آن استنباط میشد به آسانی مورد پذیرش طرف قرار میگرفت. عبدالمجید کلکانی احترام خاصی به نادرعلی پویا داشت . روزی با عبدالمجید کلکانی درموتربودم و من این خبر را که نادرعلی پویا در جلسه که قرار بود چند روز بعد دایر شود بنا بر مشکلاتی که دارند شاید شرکت نکنند برایش گفتم. عبدالمجید با لحن خاصی گفت که نادر جان باید در جلسه باشد و من مشاهده کردم که وی چه احساس نسبت به نادرعلی پویا دارد. اما افسوس که بنابه گفته خودش وی حیوان ناطق بود نه حیوان کاتب و
اثری از او به جا نمانده. وباید بی گزافه تذکر دهم که شهادت نادر علی پویا کشور مارا از حضور سیاسی یک نظریه پرداز نابغهٔ بالقوه محروم ساخت.
دشواری شرایط آنزمان را به ویژه برای رفیق مجید میتوان چنین خلاصه کرد . تعقیب و پیگرد ازطرف رژیم خلقی ها و پرچمیها ، شناسا بودن افراد شعله یی از طرف خلقیها و پرچمیها بر خلاف رژیم های سابق، عدم آ مادگی دوستان در داشتن مخفی گاه به استثنای گروه رفیق مجید، یکی ازضرباتی که میتوان گفت بادرنظر داشت مراحل آ غازین فعالیت های ساما تقریبا کمر شکن بود ، افشا شدن مخفی گاه ویسل آ باد بود . این مخفی گاه قبلا توسط خلقیها کشف شده بود امابا جمع شدن افراد وگروه ها که بسیاری آنها مخفی گاه نداشتند و تنها گروه مجید کلکانی از چنین امکانات برخوردار بود و ناگزیر بود بعضی از این امکانات را دراختیار دوستان قرارمیداد و با در نظر داشت ایجابات مخفی کاری و قت که نمیشد افراد بسیاری را دریک جاه تعبیه کرد، یک تعداد دوستان به ناچاراز مخفیگاه ویسل آ باد استفاده کردند. بعد از اینکه
خلقیها دو باره این مخفیگاه را مورد حمله قراردادند آ نها مانند یک دام برای گرفتاری دوستان آنرا بکار بردند طوریکه درظرف کمتر ازدو هفده پانزده الی بیست کدری ورزیده ساما را به دام انداختند. خلقیها بعد ازاینکه بالای این مخفیگاه حمله کردند گروهی از افراد خودرا در آنجا مستقر ساختند بدون اینکه کدام تغیری در نمای ظاهری خانه بیاورند . دوستان که بنا به شرایط دشواری مخفی کاری از حمله به آ نجا نمیتوانستند آگاه شوند ودوستان که از ولایات مختلف می آ مدند همه به دام افتادند. این ضربه باعث شد تاتمام وظایفی را که هریک این کدرها به عهده داشتند به دوش عبدالمجید کلکانی بیفتد.
بعد ازکودتای خلقیها حوادث در کشور به سرعت بیسابقه ای به وقوع می پیوست. نشست های تشکیلاتی ، ملاقات دوستان که از ولایات مختلف مانند نیمروز ،هرات ،مزار، جلال آ باد ، لغمان ،فراه ،پل خمری و هزارستان به کابل می آمدند ، فرستادن کادر های سیاسی و نظامی به نقاط مختلف کشور مانند پنجشیر، نیمروز، هرات ، مزار و هزارستان و غیره ،تهیه حداقل امکانات مالی و از همه مهمتر شرکت دربعضی حرکت های نظامی که در آن دوره با الهام نادرست که از پیروزی کودتای داود و خلقیها دربین افراد نظامی شورو شوق به وجود آورده بود.همه دشوار ترین وظایف بود که صرف میتوان از عهده برامدن آ نرا از ابر مرد چون مجید کلکانی توقع داشت. رفیقی به من میگفت که ایشان سه بار به دوستانی که در مکرویان زندکی میکردند احوال میداد که منطقه را ترک کنند. زیرا به اساس تصمیمی که بین نظامیان گرفته میشد قوای راکتی که در سیاه
بینی مستقر بود ارک را مورد حمله قرار مید اد و امکان داشت که بعضی راکت به مکرویان نیزاصابت بکند. همچنان وی میگفت که من دو بار با اینکه شکل وشمایل من بارفتن به کارنیزیون عسکری سازکار نبود به خاطر احوال دادن شروع حرکت نظامی به فرقه قرغه رفتم. با تمام این مسٰولیت ها مجید کلکانی میبایست از تمام کوشه و کنار کشور آگاه میبود و دوست من دراین مورد میگفت زمانیکه من رفیق مجید را در موتر انتقال میدادم وی با خم کردن خود و نزدیک ساختن به من از جریانات که درشهر میگذشت خود را آگاه میساخت. برعلاوه در چنین شرایط مسٰولیت نوشتن شبنامه ها ، اعلامیه ها هم به دوش ایشان بود .من چند بارکه رفیق مجید را دیدم پارچه های کاغذ را از جراب خود میکشید و در آن یاد داشت هایی بود که در نوشتن شب نامه ها و اعلامیه از آن استفاده میکرد.
اعلامیه جبهه متحد ملی
جاوید باد پیوند خون خلقها و اقوام سراسر کشور
روس اشغالگر در سراشیب رسواهی و تباهی
درسنگر اعتصاب ببر انقلا ب خقته است
خروش رعد درپکتیا
فاجعه است یا حماسه
اعلامیه سازمان آ زادیبخش مردم افغانستان (ساما)
اولین شبنامه « جاوید باد پیوند خون خلقها و اقوام سراسر کشور» بود . پخش شبنامه در روز هایی که در اثر گیر و گرفت دولت پولیسی خلقیها نه تنها شهر کابل ازسکنه تخلیه شده بود بلکه جا سازی جاسوسان خلقیها درهر پنچ قدمی شهامت باور نگردنی را لازم داشت. دوستی جریان چاپ و پخش این شب نامه را چنین بازگو میکند. روزی محمد اشرف که یکی از بنیان گزاران ساما بود نزد من آمد و با چهره متبسم همیشگی که هنوزهم بعد از بیش ازسی سال در خاطره ام زنده است با شوخی ملیح گفت «بگی ایره چاپ کن .درباره قوم تان است. » محمد اشرف آگاه بود که من سالها قبل با امکانات کاملا شخصی گستدنری را از پاکستان خریده وبه کابل آورده بودم و فکر میکنم که یگانه گستدنر ی بود که در اختیار جنبش چپ بود. گاهی نزد سازمان جوانان و زمانی نزد گروه انقلابی و بالآخره در خدمت ساما بود. مشکلات دیگر خرید کاغذ بود زیرا در
زمان خلقی ها خرید چند صد کده کاغذ از قرطاسیه فروشی که مورد اعتماد نمیبود خطر جدی را در بر داشت. محمد اشرف نشانی قرطاسیه فروشی که درسپاهی گمنام واقع بود به من داد. من که موتر خودرا بدون اجازه دولتی رنک تکسی کرده بودم با یک چادر شب که درخانه بود گرفته راهی قرطاسیه فروشی شدم. کاغذ هارا در چادر شب جاداده وخواستم در موتر بگذارم که چادر شب کفید و کاغذ ها همه در سیت موتر تیت شد. کاغذ هارا به خانه آ وردم و شبنامه را چاپ کردم . محمداشرف بخشی زیادی شبنامه راگرفت و قسمت آنرا به من داد و گفت که آنرا به دوست بسیار عزیز و دانشمند رفیق سرمد غرض توضیح برسانم من در خیرخانه رفیق سرمد را دیدم وشبنامه هارا به وی دادم .داؤد سرمد ازفرزندان سرزمین ستم کشیدهٔ پروان است که گذشته ازقابلیت ها به حیث استاد خبیر ریاضیات ، شاعر، نویسنده و گردآورنده عناصری از فرهنگ مردم نیز بود و جای بسیار تأسف است که این آخر دیدار من و رفیق
سرمد بود.
رفیق مجید با تشخیض شرایط سیاسی کشور ایمان راسخ به براه انداحتن یک جنبش ملی سرتا سری در کشور داشت وصادقانه در عمل در جهت ایجاد چنین جبهه ای کار میکرد که پخش اعلامیه جبهه متحد ملی انعکاس ایمان راستین و نظرات داعیانه رفیق است. این رهبری آگاهانه او بود که ساما حد اقل تلفات را در مقایسه با وظایف انقلابی که در دشوار ترین شرایط مبارزاتی به پیش میبرد، متحمل شد. دید و بازدید با افراد نظامی که هیچ سابقه شناخت با آ نها ازقبل وجود نداشت وشرایط طوری بود که نمیتوانست به خواست دوستان که درقوای عسکری بودند و یگانه امید شان مجید کلکانی بود لبیک نگوید. سامایی ها حد اقل در ده حرکت نظامی شرکت کردند که تقریبا میتوان ادعا کرد که نه حرکت در اثر نفوذ ک ج ب و جاسوسان خلقی افشا شد و حلقات مرکزی آ نها گرفتار ویامجبور به خنثی کردن عملیات شدند. در حرکت چند اول هیٔت مرکزی با کشف
جواسیس دولت ، حرکتی را که باید در تمام شهر کابل هم زمان براه میافتاد، تصمیم گرفتند تا عملیات صورت نگیرد ولی رابط کمیته چنداول نتوانسته بود کمیته را از تصمیم هیٔت مرکزی باخبر سازد.
مجید کلکانی آمیزش خاصی با اقوام مختلف درکشورداشت وبا استفاده ازتجربه طولانی روابط با این اقوام به نقطه نظرهای پیشرفته و بکر دست یا فته بود که حتی در شرایط کنونی میتواند رهنمود کاربردی برای حل بغرنجترین چالش که امروز کشور ما بد ان مواجه است از آن مستفید شد.ایشان در رابطه با اهداف ملی و خواست های قومی برای خواست ملی ارجعیت قایل بود اما خواست های قومی را ازنظر دور نمیداشت. مجید آغا راه درست حل مسٔله ملی و قومی را آ گاه شدن از تفاوت های قومی و برسمیت شناختن این تفاوت ها و جستجو برای یا فتن راه توافق برسر این تفاوت هامیدانست نه نادیده گرفتن و ازبین بردن این تفاوت ها . این دو موضعگیری میتواند تأیید کننده عملی نظرات وی باشد. زمانیکه غند حسین کوت خلع سلاح شد رفیق مجید قسمتی ازآن سلاحهارا برای هزارستان تخصیص داد و تسلیم یک عده ازدوستان هزاره نمود از آنجایکه
قبیله کرایان همیش از نزدیکی قوم تاجیک و هزاره در هراس اند حزب اسلامی گلبدین که ازلباس مذهبی به عنوان روپوش خصلت قبیله گرایی خود استفاده میکندبا ایجاد جبهه ای در چهاردی غور بند دوستان را باسلاح دستگیر میکنند و در آخربه وساطت حاجی نادر قومندان جبهه ترکمن دوستان رها میشوند ولی سلاح مصادره میگردد. رفیق مجید با درک از وجود تفاوتهای قومی در افغانستان درجهت ایجادگروه های قومی برخورد خلقانه وکاربردی داشت . رفیق حتی در اوایل روند تشکیل سازمان ساما به حقوق اقوام مختلف احترام داشت و در عمل در این راه استوارانه گام بر میداشت. من به یاددارم روزی درجریان صحبتی که داشتیم به من گفت در هفته آینده من یک رفیق را به شما معرفی میکنم که درمناطق مرکزی روابط زیاد دارد و بهتر است که شما چون از آن مناطق هستید میتوانید کارهارا بهتر منظم بسازید . با تأسف در هفته آ ینده برایم احوال دادکه رفیق یک روزقبل گشته شد. چندی بعد
من خبر شدم که رفیق محمد عزیز طغیان بود که توسط یک خلقی در دهمزنک شناسایی میشود و با بایسکل پنجر در حال جنک وگریزو فیر تفنگچه ای که باخود داردخودرا تا پل آ رتل میرساند . اینجاست که موتر گزمه با چهار سرنشین خلقی و مجهز با کلانشیکوف از سمت چنداول ظاهر میشود وعزیز طغیان با خلق حماسه ای در پل آرتل توسط خلقیها از پا در افتاد و این حادثه انعکاس وسیعی در شهر کابل داشت.
همچنان ساما روابط گسترده ای بااحزاب و گروه های مختلف سیاسی و قومی در سطح جبهه برقرار ساخته بود. یکی ازاین احزاب حزب آزادی بود. جا دارد در اینجا از دوست عزیز ما محمد اشرف یادی کنیم. بعد از اینکه اکثر کدرهای رهبری ساماضربه خورد این محمد اشرف بود که داؤ طلبانه و با آ غوش باز مسٔولیت بس بزرک وخطیرتشکیلاتی را که بردوش مجید کلکانی گرانی میکرد قسما به عهده گیرد. آخرین باریکه محمداشرف را دیدم در خانه سید محمود بود . خسته به نظر میرسید .با بایسکل از راه دور آمده بود قطره عرق در پیشانیش دیده میشد .بعد از تبادل معلومات و فعالیت های هفته وار به من گفت که باید رابط حزب آزادی را درکوته سنگی ببینم باهم خداحافظی کردیم و گفته همیشه کی را تکرار کردیم مواظب باش. همان روزدر دامی که خلقیها در اثر اعتراف یکی از اعضای حزب آزادی در محلی که قرار بود محمد اشرف با وی ملاقات کند
گذاشته بودند افتاد.
محمداشرف با اینکه کوله بارکلان ازراز و اسرار سازمانی ، روابط تشکیلاتی وسیع ونشانی های کلیدی رهبران سامایی ها با خود حمل میگرد برای بیش از دو ماه درمقابل نا انسانترین شگنجه های جسمی و روحی با شهامت و جسارت باور نگردنی ایستاد و لب از لب نگشود. اما روزی درصبحگایی در خانه من دق الباب شد . بیرون شدم . محمد مختار برادرمحمد اشرف که با پوشیدن لنکی تغیر قیافه داده، منتظر است . برایم گفت که خلقیها بالای خانه حمله کرده و بعضی کتاب ها و نوشته هارا با خود بردند. همچنان تذکر داد که درموتر خاد که در فاصله دور ترتوقف داشت فردی بود که خانه ای ما را به خاد نشان داده است. من بعد ازاینکه ایشان را داخل خانه رهنمایی کردم خودم به سراغ رفیقی رفتم تا وی را ازجریان آگاه سازم . زمانیکه رفیق را دیدم و موضوع را با وی درمیان گذاشتم دو ست من با روابطی که داشت لستی را از جیب خود
کشید در آ ن لست در حدود ده نام را دیدم به شمول نام محمداشرف واسم مستعارمن با وظیفه تکسی رانی. جریان ازاین قرار بود. بعد از اینکه من با تعدادی از دوستان با گروه انقلابی قطع رابطه کردیم حرکتی را به نام اخکر براه انداختیم . این حرکت بزودی از هم باشید و عده ای با پشتیبانی دوستی به نام خلیل که از جرمنی آ مده بود به فعالیت خود تحت همان نام ادامه دادند . در رهبری آ ن فردی بود به نام مستعار فکر میکنم مصطفی . در همان روزها برای ما گزارش های میرسید که دوستان اخکری در بین اعضای خود دو نظر را تبلیغ میکنند. یکی اینکه جنک در افغانستان یبن امپریالیسم سیاه وامپریالیسم سرخ است ومانباید در این جنک شرکت کنیم ودیگر اینکه ما برای حفظ نیروهای خودی در صورت گرفتار شدن ا فراد گروهای دیگر را که با آنها شناسایی داریم افشاسازیم. همین مصطفی بود که بعد از گرفتار شدن در زیر شگنجه با خاد همکاری میکند و سوار بر موتر خاد خانه های
افراد ی را که میشناسد به خاد نشان میدهد. با اینکه در لست که در نزد رفیق بود من با اسم مستعار و شغل تکسی رانی معرفی شده بودم ولی از آنجایکه مصطفی خانه مرا دیده بود من خانه راترک گفتم. دوروزبعد گزارش رسید که مصطفی زیر شگنجه جا ن داده . اما خبر جان گدازاین بودکه بعد از سه چهارهفته که زندانبان پل چرخی لباس های محمداشرف را میگرفت در آ ن هفته ازگرفتن آن خودداری کردند . همه میدانند که نگرفتن لباس در پل چرخی خبری بدی را به دنبال داشت.
دوست من همچنان از دوست دیگری به نام عبدالقدوس مشهور به ماما که در همان مقطع زمانی و درشرایط خاص محدودیت های فرهنگی یکی از اندیشمند ان و نظریه پرداز ان وقت بودیاد میکند. من دقیقا درروزی که ترکی توسط امین کشته شد توسط اعضای خادباز داشت شدم . زمانیکه مرا از دفتر به موتر خاد که درسرک منتظر بود بردند و برای مدت تقریبا نیم ساعت مرا درموتر نگهداشتند و این سخترین انتظار بود که من در تمام عمرم به یاددارم. زیرا در همان روز هشت نفر از اعضای برجسته و حلقه مرکزی ساما در خانه من مخفی بودند . نگرانی من این بود که با حد اکثر مراعات مخفی کاری در کجا اشتباه رخ داده تا خاد مرا باز داشت کرد. تشویش عمده من این بود که خلقیها شاید به خانه من حمله کرده و بعد به سراغ من آمده و تشویش بیش ازحد در باره سرنوشت دوستان که درخانه بود مرا اذیت میکرد که ناگهان چشمم به یکی از خانم های که
با من همکار بود افتاد و متوجه شدم که اورا هم بازداشت کرده اند. بادیدن این خانم احساس آرامش خاصی به من دست داد و این فکر درذهنم خطور کرد که هرچه است ازداخل دفتر است و موضوع خانه در میان نیست. به هر ترتیب بعد ازاینکه دو نفر دیگررا که ازدوستان من بود ند و یکی آن دوست بسیار نزدیک و انسان آگاه جناب روشنا برادر شهید شاه پوررویین یار ،یکی از اعضای مرکزی ساما ، که در خانه مخفی بود ، درموتر آوردند و مارا به شش درک که یکی از شعبات خاد در آنجابود بردند . جاه دارد در اینجا از یکی از زنهای شجاع و متهور که تنها همکار من بود خانم شریفه خوکیانی یاد کرد. من نمیدانم چه وقت و چرا من به این خانم محترم گفته بودم که پدرم در فلان منطقه کار میکند. بعد از اینکه مرا خادیست ها باز داشت کردند این خانم شوهر خودرا که در دانشگاه کابل استاد بود میخواهد و بعد از دوساعت پرس و پال در حالیکه تنها نام پدرم رامیدانستند پدرم را پیدا
میکنند و برایش میگویند که فرزند ت دیر به خانه می آید . پدرم که اوضاع را به ویژه در رابطه من از دور بطور دقیق زیر نظر داشت این خبر را جدی گرفته و با عجله خورا به خانه میرساند و خطاب به دوستان که در خانه مخفی هستند میگوید " بچه مرا بردند حالا مربوط به شما است میخوا هید بمانید یا بروید." دوستان که میدانستند و تجربه داشتند که خلقیها بعد از گرفتاری افراد به خانه حمله میکنند همه خانه را ترک گفتند. همه به جاهای محفوظ رسیدند به جز از رفیق دانشمند ماعبدالقدوس مشهور به ماما که ازهرات بود. وی زمانیکه به مخفیگاه خود بدون قرار قبلی میرود خلقیها قبلا منطقه را درمحاصره داشتند و رفیق گرفتار میشود.
مشاهده به دار آویختن پدر در سن شش سالگی توسط هاشم خان جلاد، دشواری زندگی از ایام طفولیت ، زندگی در تبعید، ادامه زندگی درنقاط مختلف کشور و أمیزش با افراد و اشخاص متنوع با فرهنگهای متفاوت و بالأخره در دوران زندگی سیاسی شرکت مستقیم در مذاکرات با اکثر احزاب وگروه های سیاسی کشور ، شرکت بکاربردی و فعا ل در همه جنبش های مردمی ودید و باز دید با شخصیت های سیاسی ،فرهنگی و مطرح در کشور و از همه مهمتر شیوه زندکی عیاری با جهان بینی انسانی همه رفیق مجید را به انسان با عزم پولادین و نترس ، رهبر با درایت و کاردانی قیاس ناپذیر ، رفیق دلسوز، مهربان و صمیمی بدل ساخته بود . خودش میگفت روزی در خانه یکی از دوستان بودم صاحب خانه نزد من آ مد و گفت که خانه تحت تعقیب است و پولیس ها کوچه هارا بسته کرده ا ند. من به صاحب خانه گفتم که شما دروازه خانه را چهار پلاق باز بگذارید . صاحب
خانه با اینکه از این گفته ناراضی به نظر میرسید اما همین کاررا کرد و بعد از نیم ساعت پولیس ها همه بار خودرا بستند و محل را ترک گفتند. روزی رفیق مجید را از خانه محمد اشرف به سمت دوراهی پغمان میبردم . همانطوریکه تذکر رفت دوران براه انداحتن حرکتهای نظامی بود و من با هیجان خاصی به صحبت شروع کردم و این مطلب را چند بار تکرار کردم که حوادث به سرعت جریان دارد باید حرکت های نظامی هر چه زود تر براه بیفتد. مسیر راه سرک خامه بود . رفیق خاموش بود ناگهان تایرموتر به خورده جویی که در کنار سرک بود اصابت کرد و موتر تکان خورد. رفیق با بسیارقیافه آ رام روی خودرا به طرف من کردوگفت " دوست عزیز اگر انسان بسیار عجله کند بعضی اوقات تایر موترش به جوی اصابت میکند."
این موضوع را ازچندین دوست که با رفیق درتماس بود شنیده و من هم دوسه بارمتوجه آن شده ام. هرمسٔله راکه نیازبه بحث داشت اگربا رفیق درمیان میگذاشتی ابتدا رفیق با تمام وجود و بسیار با دقت و سکوت تام به شما گوش میداد. سپس شروع به سخن میکرد به شیوه یی که طرف درآ خر بحث فکر میکرد به تأیید سخنان وی رفیق صحبت میکند ولی درآ خرمتوجه میشد نظررفیق مجید را که درنقطه مقابل نظروی بود منحیث نظر خود قبول کرده است.
درارتباط به احساس مسٔولیت انسانی که عبدالمجید کلکانی در مقابل رفقا داشت ومیتوان گفت که نماد بی همتای از عیاران و جوانمردان خطهٔ خراسان بود دو حادثه را بیان داشت. حادثه یی درکارته سخی به وقوع پیوست . در جریان تهیه مولوتوف بمبی اشتبا هاً منفجر میشود و دو برادرکه درآ نجا بودند یکی زخمی ودیگری جان خود را از دست میدهد.آغاز قیود شبگردی در زمان خلقی هاتا ساعت ده شب بود و بایست منتظر بود هوا گرگ و میش شودتا جسد رفیق را به خاک بسپارند. بلی در شرایط اختناق خلقیها و گ ج ب و انسان مبارزی چون رفبق مجید که همه توله سک های پرچمی ، خلقی و روسی شب و روز کوچه به کوچه و خانه به خانه برای دستگیری وی در پرس و پال هستند تصمیم میگیرند که جسدرفیق را به خاک بسپارند. مجید کلکانی با دو رفیق دیگر در شروع تاریکی شب راهی قبرستان در کارته سخی میشوند و خودشان قبر میکنند و بعد ا ز
اینکه جسد را درقبر میگذارندرفیق مجید بالای قبر سخنرانی میکند به این محتوا که زندگی و مرگ یک مبارز را که در تاریکی شب ، بی کس و کوی و تنهابا سه رفیق را با زندگی وطن فروشان و نوگران روسها مقایسه میکند.
آیا بعد ازاینکه مجید کلکانی وصدها انسان آزاده سامایی تیر باران شدند ، کسی بود که بالای قبر آ نها سخنرانی کند؟
در جو اختناق که روسها با نوکرانش در کشور و به ویژه در کابل ایجاد کرده بود هر کام هر فرد سامایی به خصوص در کنار آزاده یی چون رفیق مجید حادثه بود چون در هرکام خطری نهفته بود و کام برداشتن کنش بود با قبولی هرگونه خطرها. باید تذکر بدهم که باوجود شنیع ترین جو اختناق با بودن درکنار مجید کلکانی عجیب احساس آرامش و امنیت برای انسان دست میداد. اینک مثال دیکری از علایق مجیدکلکانی در مقابل رفقا .
روزی او را به منطقه ده میل دور تر از کوته سنکی میبردم. راه خرابه بود و کوچه بسیار تنگ و تاریک و تقریبا کوچه برای راندن موتر یکطرفه بود . بعد از اینکه فاصله زیادی را طی کردیم و به مقصد رسیدیم در انتهای کوچه یک میدانی کوچک بود و من میخواستم موتر را دور بدهم مجید آغا ازموتر پایان شد و درحدود ده دقیقه مرارهنمایی میکرد و من که در مورد رفیق نگران بودم چندین بار اصرار کردم که رفیق باید صحنه را ترک بگویدولی او تازمانیکه موتر دور نخورد و به کوچه مستقیم نشد محل را ترک نکرد.
محمد ابراهیم فتا