کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

غلام حیدر یگانه

    

 
   نوروز، مکتب درایت و دادگری است

 

 

شگفت نیست اگر واژة ارجمند نوروز به لحاظ پویایی و وسعت معنا در هیچ یک از زبان های دنیا، همالی نداشته باشد. این نام دو هجایی، ولی، شگرف که گوهر فرازبانی یافته است؛ سراسر عالم و آدم را از آغاز آفرینش تا ظهور تمدن و تحقق بهشت در زمین، وا می نماید و همچان که گذشته را در اکنون، برمی انگیزد، اکنون را پیوسته به آیندة مسعودی می راند که مدیریت و مسئولیت آن را به عهدة انسان دانا، دادگر و هنرور نهاده است.

گزارش های رمزآمیز پارین که از فحوای دلالتی این مقوله و طلیعة جشن نوروزی دم می زنند، نیز بگونة فرابیانی، ساختار شناختة زمان و منطق فروماندة زمانه را برهم زده اند تا زبده ترین معانی را در زبده ترین اشارات جان دهند. این گزارش ها به چندین انگیزة خودبسنده برای برپایی کهن ترین جشن نوروز، دسترسی دارند که هر یک آن ها، بعنوان، علت یگانه و تامه، سبب پیدایی این جشن بزرگ بوده است.

اگر کلام تکوینی گونة نوروز در نظام گفتار معمول ارایه گردد، می توان نموداری ارایه داد که در آن، آفرینش جهان در آغاز تثبیت گردد؛ سپس آفرینش انسان و مسیر پلکانی صعود وی تا شکوفایی جامعة آرمانی روی نماید و نهایتاً دلهره های امروز و امیدهای فردا پرداخته گردد.

آری. روایت های خارق العادة نوروز  بر کمال یافتن آفرینش و ظهور هستی در نوروز گواهی می دهند، و باز، نوروز را جشنِ زادروزِ انسان و وجود یافتن روان جاودانة او می بینند.

این رازواره ها که در زمان مطلق جاری می شوند، باری، پاره یی از کنش های انسانی و ورزیدگی عقلانی او را بگونة مستقل، علت ظهور نخستین جشن نوروز می شناسند و اختراع پوشاک، صید اولین مروارید؛ بهره یابی از نیشکر... جدا جدا، بهانه های خجسته یی اند که شادمانی نخستین جشن نوروزی را هدیه آورده اند.

نسبت دادن آغاز نوروز به سپیده دمانی که نیایش های آشو زردشت به اجابت می رسد، فرازی است از این گزین گویه هاست که بر اعتلای سپهر خود آگاهی انسان تأکید می ورزد و وجوهی از منش و جان انسان را بگونة مستقل، انگیزة اصلی پیدایی جشن نوروزی می بیند.

در هر حال، تمرکز اصلی این روایات شکوهمند بر انسان و سرنوشت وی معطوف است و انسان مورد عنایتِ نوروز (به نام جمشید یا هر نام دیگری)، موجودی است معنا طلب، پرسشگر و مختار که گوهر و حدود اشیا را بازشناخته؛ کفالت وجودی تمامِ هستنده ها را به عهده گرفته و با آفریدگار گیتی به سخن درآمده است تا به مقصود نهایی آفرینش و زندگی که همانا دانایی است، دست یابد.

این انسان بر دیو غلبه کرده؛ پلیدی ها را برانداخته و نظام اخلاقی را پی افکنده است. وی با چنین تمهیداتی و یکدست کردن منش و کنش خویش، اعتدال آرمانی را در شخصیت اش تحقق بخشیده و به نوروز وجودی خویش و بقیة هستی نایل گردیده است. او شأن فرمانروایی دارد؛ پابندی به نیکویی و دادگستری را بر خود واجب می داند و اصولاً پایندگی سعادت را در نیکویی و دادگستری می بیند و بس. لذا، در جامعه و سرزمین چنین انسانی، صلح، رفاه و بیمرگی مطلق حکمفرما و بهشت نقد، محقق گردیده است.

همچنان که نوروز، یافته های گزین گذشته را گرامی می دارد، فرصت استثنایی برای پیش بینی و تعیین سمت و سوی آیندة دلخواه نیز میسر می گرداند. زیرا، نوروز، روز «برکت»، روز تقسیم «سعادت» و روز «امید» است. رفتار های آیینی، نظیر چشیدن قند سفید و شیر خالص؛ نهادنِ باز سپید بر دست شاهان؛ بر تن کردن پوشاک نو؛ رویاندن گیاهان مفید، عزیز داشتن آتش، زمزمة سرود های جشنی و انجام دیگر رفتارهای معنادار با اعطای هدایا و درخواست سلامتی، گزاره هایی است که شجاعت و تدبر انسان را برای ورود مجدد به بهشت از دست شده، مسجل می سازد.

گرامیداشت نوروز با چنین جوهره یی در درازنای سده های بیشمار، راه برکتناکی در ژرفای معنا یابی طی کرده و در نتیجه، کمیت بی پایانی از زیبایی، تندرستی، مهر و امید مضاعف را در این واژة بیمانند، انباشته است که نشاط و جاودانگی در آن، جایگاه ویژه یی دارد.

بی تردیدی، دریافت شاعرانه، در این فرگشت، نزدیک ترین سروشی است که دقایق برینی را به گوش آدمی می رساند. لذا، استاد رودکی با فرارسیدن نوروز، مفهوم بدیعی از فرصت را در اکنون می انبارد؛ زندگی را عین شادمانی می یابد و در مطلعِ شعر فارسی دری از حنجرة نوروز، صلا در دهد:

      اکنون خورید باده و اکنون زیید شاد / کاکنون برد نصیب، حبیب از بر حبیب       

در این اکنون پردامنه، تمامتِ زمان، پهن گشته است تا در هر مکانی که موجودی از حس نشاط، اندک ترین نصیبی برده، از سعادت پایندة نوروز/ نوروز پاک/ نوروز اعلی، (۱) برخوردار گردد. زیرا، غیبت نوروز که در پی عدول آدمی از حقیقت، روی نمود، گذرا؛ و بقای نوروز که برخاسته از ذات انسان و هستی است، پایا است. ادامة بزرگداشت نوروز تا نوروز دیگر که به هرمز فرزند شاپور، نسبت داده می شود، شاید رساترین پژواکی از حقیت پایندة نوروز باشد که گفتی با تخطئة ابلیس، دیگر از یاد ها شسته شده است.

می توان گفت سنتِ گرامی نوروز، پاسدار بهشت نقد آدمی است و نوروز، مکتب دیرپایی است که با درایت و شکیبایی، وصول به فرِ ابرانسان را، هدف می گیرد و از ذلت شکست در دست دیو، آدمی را برحذر می دارد. جشن نوروزی با غلبه بر دیو ستم و پلشتی، آغاز می یابد و انسان دانا و دادگری که تپش روانش با نبض روز و شب, ماه و سال؛ خاک و خورشید و آهنگ جاودانة کیهانی، همخوان شده، همیشه در عین نوروز و بهشت سعادت بسر خواهد برد.   چنین بادا !

مبارک بادت این سال و همه سال ! / همایون بادت این روز و همه روز !       (سعدی)

ـــــــــــــــــ          

(۱)                   اصطلاح نوروز پاک و نوروز اعلی (نه به معنای نوروز برگزیدگانی از مردم، بل به معنی مطلق نوروز) در زبان محاوره، جاری می باشد.

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل    ۲۱۲       سال دهم           حوت/حمل             ۱۳۹۲/۱۳۹۳  خورشیدی      شانزدهم مارچ ۲۰۱۴