مادر بیا به باغ تمنای دل نگر
بر آستان خلوت امواج گل ها
آنجا نگر که فرزند ناز تو سال ها
در پای گلبن صلح و صفا غنیده بود
خشکیده آن همه بوستان دلپذیر
سر زد جای لاله امواج از خون ها
بلبل به بست رخت سفر از دیار خشک
زاغ و زغن بر تک درخت خشک و بی ثمر
مادر نگر که دشمن غدارو حیله گر
چنگ زد و سینه مام وطن درید
برخاک وخون کشید همه هست و بود ها
چیزی نماند از آن سرزمین ها
مادر نگر که تخم کینه ونفاق
چه ماهرانه کاشتند در کشتزار دل ها
حالا که گیره خورده بغض ودرد ها
اندر گلوی ملت غیورو سر فراز
وین رنج بیکران اولاد آدمی
سوزآورد بدل دست بر آسمان بکش
فریاد مادری توام به سوزدل
از حنجره بیرون کن به کهکشان ها
اکنون بیا ودست تمنا بلند نما
بهر نجات ومام وطن بر آسمان ها
آنجا که روح پاک شهیدان راه حق
درآستان عزت ورحمت غنیده اند
شاید،شایدبه پاس حرمت والای مادری
برچیده شود دامن الام ودرد ها.
|