دلم گرفته واِنگار شعرِ فصلِ غمین
ز سر نوشتِ بدِ قریه،قِصّه ها دارد
گلوی کوچه پراز التهابِ حُزن انگیز
دهن گشوده،زتاریخ شِکوَهها دارد
غمِ غریب درآن جاده های بی عابر
سخن ز فاجعهٔ پشتِ واژه ها دارد
صدای خِشخِشِ پاییز بازبانِ درخت
ز کوچ ِ سایه نشینان، حکایه ها دارد
اَیامخاطب این بیت های سر گردان
غزل برای توهم رنگِغصه ها دارد؟
چی رنگِغصه! به چشمانِ بازمینگری
که جسمِ قریهٔ تو ،داغ ضربه ها دارد
نشستهمریمِکوچک،درانزوایسکوت
به روی دفتر خود نقشِ اشکها دارد
به حکمِ مردِ قبیله به حکمِ دینِ خودش
صدای مادر ما ننگِ شبهه ها دارد
دلم هوای سرودن نموده استرفیق!
ولیبساست کهایننظم،گریههادارد .
فهیم قویم
|