کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             نیلوفر نیک‌سیر

    

 
خوانشی از مجموعه ی شعریی ِآفتاب می‌بارد

 


شعر زنانه با سرایش عاشقانه های رابعه ی بلخی آغاز میشود که سّر دلش را بر ورق ریخت و با خون به یادگار گذاشت. این نوع سرایش با فروغ فرخزاد به اوج می رسد ، عصیان گری را تجربه می کند و به نوعی فردیت می رسد. ازین برهه به بعد ، شاعر زن هراسی ندارد که درونیاتش را بیرون بریزد و زیر نام های مردانه شعرش را پنهان نمی نماید، بی هراس از معشوق می گوید وویژه گی های مردانه ی معشوقش را در تن شعرش جریان می دهد.
شعر زنانه و یا بهتر بگوییم ادبیات زنانه با نوعی عاطفه ی سیال همراهست که میتوان از رنگ و بویش پی به تمایز آن با شعر شاعران مرد پی برد. شاعر زن با نوع نگاه خودش به عشق، وطن و اجتماعش می نگرد که این فردیت شعرش را یگانه میسازد.
ادبیات زنانه با جزیی نگری همسو است، شاعر و نویسنده ی زن با دل و حوصله ی فراخ به اطرافش می نگرد و گاه کوچکترین چیزها توجهش را به خود جلب میکند و این میشود یک اثر آفرینشیِ که با زندگی همراهست و ساده گی از سرو رویش می ریزد. اصولا ادبیات امروز با دغدغه های انسان امروزی هماهنگ شده و همین باعث میشود که مخاطب خیلی زود با اثر ارتباط برقرار کند و حس همذات پنداری به او دست بدهد.
با این مقدمه ی کوتاه میروم سراغ مجموعه ی آفتاب می بارد اثر بانو مژگان ساغر شفا که حاوی غزل است و از سوی انتشارات آن به چاپ رسیده. در ابتدای مجموعه می بینیم که شاعر کتابش را با مخاطب قرار دادن قهرمان قصه های کودکیش شروع کرده است و به آنانی که سعادت زیستن در جنون یک عشق را داشته اند.
از همین چند جمله میتوان پی برد که دغدغه ی اصلی ذهن شاعر عشق است که آن را با رنگ های متنوع میخواهد در جان شعرش جریان دهد.
زنانگی و عشق
با یک نگاه کلی میتوان دسته بندی کوچکی از شعر های این مجموعه داشت. عشق یکی از موتیف های پر رنگی هست که بیشترینه ی غزل های این مجموعه را در بر گرفته و زنانگی نیز با بیان این عشق همراه ست.
همان طوری که در آغاز اشاره نمودم که شعر زنانه رنگ و بوی خاص خودش را دارد، میتوان این مساله را در شعر های ساغر شفا دید :
خدا کند که قصه ی من و تو آخر این شود
شود که مرد من شوی ، عروس دل بخواه من ( ص 16)
یا :
الف لام نگاهت را به عنوان نخستین زن
روایت کرده ام تا در صف پیغمبران باشم ( 17)
که شاعر با جرات تمام تابوی هزار ساله را می شکند و در شعرش با روایت کردن الف لام نگاه معشوقش میخواهد پیامبر باشد ، چرا که شاعر به واقع که پیامبر عشق است و میتواند در دنیای خودش همه چیز را به تجربه بنشیند. او میخواهد در چشم معشوق جوان باشد ، آرزوی بسیار زنانه :
نمی خواهم به جز چشمت ، به چشم دیگران باشم
نگاهم کن که می خواهم به چشمانت جوان باشم ( 17)
استفاده از واژه ی چشم به نوعی در چشم کسی بودن و یا از چشم افتادن را نیز می رساند که زن شاعر نمیخواهد به هیچ عنوان از چشم معشوق بیفتد که به نوعی لحنی زنانه است.
در این غزل از زن تنهایی می گوید که در دنیای امروزیِ غرق در ماشین و عصر پست مدرنیزم، میخواهد به معشوق تماس بگیرد و با ارتباطی کلامی ِ از راه دور تنهاییش را از بین ببرد، از لیلا به عنوان نمادی از دوران گذشته و زیبایی بی قید و شرط استفاده می کند و در آرزوی لیلا شدن است:
می خواستم تماس بگیرم و با تماس
فکری به حال این زن تنها کنم، نشد
هرچند عصر پست مدرنیزم مال ماست
خود را به چشم های تو لیلا کنم، نشد ( 22)
گاه با لحنی صمیمی تر و خودمانی وارد گفتگو در شعرش میشود و میخواهد معشوق را در چشم بقیه همچون برادر بنمایاند که تنها برای خودش بماند :
وپیش از آن که برآیی به کوچه ها هر روز –
تب برادری ات را به دختران دادم ( 23)
گاه نیز مفهوم وطن و سرباز را با عشق عجین می سازد و می سراید چرا که در نزد زنان مردان قهرمان و دلیر جایگاه دیگری دارند و در خور ستایش اند :
آی سرباز چه سازم که نگاه تو مرا
می کُشد حسرت چشمان سیاه تو مرا
شام بر شانه کشیدی تن هم رزمت را
صبح از پای در آورده پگاه تو مرا
قهرمانانه برای وطنت سر دادی
مرده بودم که نفس داد ، سپاه تو مرا ( 25)
از تشبیهات همیشگی زنانه استفاده می کند که خود را به آهو و معشوق را به پلنگ مانند میسازد که کشف جالبی نمیتوان آن را دانست ، یا همانند ساختن خود با زن همیشه عاشقِ تاریخ، زلیخا :
آه ای پلنگ تیز رو آهسته تر بیا
من آهوی رمیده و تنها تمام روز

یا: بی تفاوت نگذر از تب دلداده گی من
یوسفم باش ولی مثل زلیخا بغلم کن (41)

و معشوق در نگاه زن شاعرش همواره از غرور بر خوردار است که شعر معشوق من فروغ را به یاد میاورد ، شاعر زن درینجا به نوعی از پایین به بالا نگریسته است و خود را در کلیشه همیشگی بدنام وسیاه روز میداند:
یک روز میشود که از اوج غرور نیز
دل بر کنی ولی نه بر ما تمام روز
ماییم و آنکه بخت بد ما رقم زده
بدنام ، بی نشانی و رسوا تمام روز ( 32)
از رابعه ، مادر شعر زنانه یاد می کند و خود را هم زبان او میداند و به این نیز اکتفا نکرده و همزبان مولانا خود را میداند و باور به این دارد که شعر به صورت مشترک بر زبان همه ی شاعران درهمه ی قرن ها زمزمه میشود و جریان می یابد ، از سرزمین آبایی اش میگوید و تعهد و وامش را به آن ابراز میدارد و راهی می گشاید به شخصیت های اسطوره یی سرزمینش :
هم زبان دختر کعب ام به پا بر خاستم
هم تبار پیر دنیا دیده مولاناستم
دختر کابل زمینم، کوه پا بر جاستم
" زهر می نوشم ز دستت قند می پندارمش "
دختر تهمینه بودم مادر سهراب ، حال
افتخار رستمم ، تاج علی سیناستم (40)
به بیت های این چنینی نیز در این مجموعه بر میخوریم که بیشتر ازینکه توانایی و قدرت زن را نشان دهد ضعف او را به رخ می کشد و میتوان گفت به نوعی ضجه زدن شباهت دارد :
زن اگر نیک نام هم باشد، شده آیا که احترام شود ؟!
پیکرم باتلاق وحشت زاست هیچ دستی به یاری ام نرسید (44)
یا در این شعر :
سراسر مرا به کمندت کشیدی باز رمیدی
زنی حزین به دستت اسیر با شگرد پیچیده ( 49)
در این مجموعه به علاوه توصیف عشق ِ توام با زنانگی ، شاعر از زادگاهش نیز گفته است و همانند همه ی شاعران، عشق وطن در سینه اش میجوشد و از درد وطن میسوزد :
با خاک یا با خون تنیده دامنت کابل
تاول زده زخم عظیمی بر تنت کابل ( 45)
گاه نیز شاعر دست به روایت میزند که این روایتگری صحنه ی شعرش را عینی تر و ملموس تر میسازد و فضای شعر را با نوعی تازه گی همدست میکند :
باز یک روز سرد و پاییزی،وسط شهر بی ترانه و نور
یا آغوش گرمت افتادم ،یاد آن شانه ی ستبر و صبور
شهر، شهر شلوغ و بی ضرر است، هر طرف جای پای آدم ها
کفش ها امتداد تاریخ اند ، می روم پا به پای آدم ها ( 103)
در نتیجه میتوان گفت که شعر بانو مژگان ساغر شفا ، آمیخته یی از زنانگی و عشق و اجتماع است ، شاعر از همه چیز سروده است. گاه با بیان شاعرانه ی که حاصل نگاه خودش است و گاه نیز درگیر کلیشه های شعری و نماد های تکراری شده. ولی میتوان به جرات گفت که بانو شفا یکی از شاعران خوش قریحه ییست که شعرش میتواند فردای روشن تری داشته باشد.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۸۰         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی    شانزدهم  مَی   ۲۰۲۵