آنچه تا کنون از آن سخن گفتیم اینست که زمانی که فراورده های فرهنگی در
جامعه توزیع و پخش میشوند، این فراورده هنوز حیات یا زنده گی ماندگار
ندارند. زنده گز فراورده های فرهنگی وقتی ماندگار میشود که این فراورده ها
از یک منازعهٔ فرهنگی یا یک کشاکش تاریخی تقابل اندیشه ها پیروز بیرون
آیند، نهادینه شوند و در جامعه نقش هژمونیک بیابند. این امر در زمینهٔ
تولید و ماندگاری فرهنگ است.
پس از این روند فرایند بازتاب فرهنگ در متن پدید میشود. فرهنگ چیزی
نیست جز متن. متن سه موضوع دارد: افق اجتماعی، کنشهای نمادین و
تغییر در شرایط اجتماعی. این پرسش مهم است که محتوای فراورده های فرهنگی یا
متن از کجا می آید. کلاسیکهای دانش جامعه شناسی دورکهایم و مارکس میگفتند
که فرهنگ آیینهٔ جامعه است. هر موضوعی که در جامعه
وجود دارد، در فرهنگ ظاهر میشود. اما از نگاه تحلیل نوین فرهنگی،
متنهای فرهنگی منطق درونی خاص خود شان را دارند. بخشی از این منطق همان
بازتاب زنده گیِ جامعه است و بخش دیگر نظم درونی و مستقل فرهنگ است. افق
اجتماعی یکی از نظامهای درونی فرهنگ است که سبب وارد شدن مسائل و موضوعات
جامعه در متن میشود. مفهوم آزادی و بحث آزادی وارد متن میشود زیرا
در جامعه آزادی به معنای عام وجود ندارد یا محدود است. مسائل حقوق زن،
حجاب، تعریف اجتماعی موقف زنان، آزادی بیان و آزادی اندیشه، بیان و آزادی
مذهب زمانی وارد متن میشوند که این مسایل در افق اجتماعی یک جامعه اهمیت
پیدا میکنند و در زنده گی جامعه سرکوب یا محدود میشوند. در قلمرو های
گفتمانی دیده میشود که زن و موقف اجتماعی آن چی گونه و از کدام دیدگاه
تعریف میشود: زن باید محجبه باشد، زن باید تابع اوامر مرد باشد، زن ضعیفه و
ناقص العقل است، زن منبع فساد است، زن ناموس است و ... این تعریفها از
دیدگاه تعصب آلود دینی و شیوهٔ تفکر متحجر فرهنگ عقبمانده است. مسألهٔ حجاب
نه تنها به مثابهٔ یک قانون دینی مطرح میشود، بل که به مثابهٔ ابزار تسلط
یک رژیم سیاسی بر زنان و بدنهای آنان اِعمال میشود. افق اجتماعی در گیر این
منازعه و کشاکش میشود و دیدگاههای متقابل آن تعریفهای دینی و فرهنگی با
ورود در متن مطرح میشوند. این موضوعات از دیدگاهای ایدئولوژیک وارد
متن یا تکست میشوند که همین روند عبارت از قلمرو گفتمانی است؛ یعنی حد و
مرز های نمادین یا زبانی متون.
کنشهای نمادین یا زبانی راه حل هایی اند که در درون متن ها و تکستها ارائه
میشوند. هر متنی، هر بحث و جدلی یک معضل، دشواره یا پرابلمی را مطرح میکند
و هر متنی به گونه یی به گشودن یک پرسش میپردازد.
در فرهنگ ما همیشه در بارهٔ زنان سخن رفته است. با زنان سخن نگفته ایم و
زنان سخن نگفته اند. زنان باید سخن بگویند: این، سطح مفهومی فرهنگ
است.
محتوای فرهنگ یا متنهای خاص چرا ایجاد میشوند؟ اگر تمام شرایط تولید فرهنگ
مهیا باشد و نویسنده گان هم تصمیم بگیرند که متن تولید کنند، محتوا های خاص
پدید می آیند. برای تغییر فرهنگ باید جایی و زمانی در نظم اخلاقی جامعه که
جامعه شناسی فرهنگ آن را نظام ارزشها تعریف میکند، بحران ایجاد شود. چنان
که پیشتر گفتیم، زن، حقوق زنان و موقف اجتماعی زنان همیشه در درون یک نظام
ارزشها یا ایدئولوژی تعریف میشوند. برای تغییر نظام ارزشی که زن را سرکوب
میکند، ناگزیر باید آن نظام ارزشی تغییر کند و گفتمان مقابل آن به پیروزی
ماندگار و پایدار برسد. تولید و تغییر فرهنگی تابعی است از تغییر در شرایط
محیطی و اجتماعی. تولید و تغییر فرهنگی تابعی است از نهاد ها بافتها و
زمینه های نمادین که ایدئولوژی ها در آنها تولید میشوند، مکتب و دانشگاه و
همه بافتهای انتقال دانش. تولید و تغییر فرهنگی تابعی است از زنجیره های
کنش در درون بافتهای نهادین، یعنی این که کدام دیدگاه ها به روایت مسلط
مبدل میشوند. پرسش دیگر اینست که محتوای فرهنگ با جهتگیری تازه از کجا می
آید. پاسخ اینست که محتوای فرهنگ تابعی است از افق اجتماعیِ آن، یعنی این
که هدفهای اجتماعی چی گونه تعریف شده اند. محتوای فرهنگ تابعی است از قلمرو
گفتمانی، یعنی این که تعریف هدفهای اجتماعی تا چی اندازه یی وارد متن و
گفتمان میشوند و بالاخره تابعی است از نوع کنش نمادین یا راه حل هایی که
مطرح میشوند. در دیدگاه وسنو هر جامعه یی یک نظم فرهنگی دارد. این
نظم فرهنگی در دو جا آشکار میشود: در مناسک (برگزاری های عمومی مانند عید،
نوروز، میله ها و ورزشها، نماز های همه گانی و دسته جمعی) و در
ایدئولوژیها(محتوا های آموزشی رسمی، متنها، سخنرانیها، شعر، روایت،
نمایشنامه، سینما، ...)
در درون این نظم فرهنگی یک هسته وجود دارد:
شگاف یا فاصله میان هدف و وسیله های رسیدن به هدف؛
شگاف میان انسان موجود و انسان مطلوب؛
شگاف میان امور اجتناب پذیر و امور اجتناب ناپذیر. امور اجتناب پذیر در
حدود اختیار و گزینش انسانها اند و امور اجتناب ناپذیر در حدود عقل و
اختیار انسانها نیستند.
دور و اطراف هستهٔ فرهنگی را چند رویه یا پوشش شکل میدهد یا پوشانده است:
یک، رویهٔ مناسک و ایدئولوژیها که به وسیلهٔ متن یا متون برساخته
میشوند.
در هستهٔ هدف و وسایل رسیدن به هدف، یک مرحلهٔ تاریخی آشکار میشود: اگر هدف
ایجاد حاکمیت اسلامی باشد تا دین و فرهنگ اسلامی مسلط و تضمین شود، وسیلهٔ
رسیدن به این هدف ایجاد حکومت رهبران دینی و مجاهدین میشود. اما اگر هدف
دفاع از آزادی، رفع تبعیض و ایجاد برابری موقف و حقوق زن باشد، وسیلهٔ
رسیدن به این هدف و تحقق آن ایجاد حکومت سکولار و قانون محور خواهد بود.
قانون هم باید بر مبنای ارزشهای یک دین تعریف و تبیین نشود.
اگر در مرحله یی از تاریخ اهداف تغییر کنند، تعریف و شناسایی رسیدن به این
اهداف هم تغییر میکنند. این موضوع اهمیت بنیادین دارد که فرهنگ برای تحقق
اهداف نو به یافتن وسیله های مناسب دست یابد و این وسیله ها را به اجراء
درآورد. وسیله های رسیدن به هدف و تحقق آن نخست در متون و ایدئولوژی آشکار
میشوند.
در موضوع شگاف میان انسان موجود و انسان مطلوب که مضمون آن ریفرنس شخصیت
اشخاص است که خود را با کدام نمونه های ایده آلی شخصیتها در فرهنگ خودی و
در فرهنگ جهانی میخواهند انطباق دهند. بهدهر اندازه یی که این الگو پردازی
به سوی افسانه ها و روایتهای ساخته گی معطوف باشد، به همان اندازه شگاف
میان انسان موجود و انسان مطلوب وارد فضاهای مغشوش میشود: اگر روزی نمونهٔ
انسان مطلوب مجاهد شدن بود، مجاهد، آنان تصور مجاهد را با ثروتمند شدن و
زور و قدرت عوض کردند و در نتیجه الگوی انسان مطلوب خود را از دست دادند.
اگر ما از در تاریخ معاصر جهان از شخصیتهایی مانند مهاتما گاندی، نلسن
ماندلا و شمار دیگر ارجگذاری میکنیم دقيقاً برای آنست که آنان به یگانه گی
انسان مطلوب و انسان موجود در تاریخ خویش نزدیک بوده اند.
در موضوع امور اجتناب پذیر و امور اجتناب ناپذیر باید گفت که در هر فرهنگی
و در هر کشوری مسایل اجتناب ناپذیر وجود دارند که گاهی در یک تاریخ معین
فاصله میان آن دو مغشوش میشود و مردمان نمیدانند که سرنوشت آنان چی گونه و
به دست کی تعیین میشود. بخش بزرگی از مسایل اقلیمی و آب و هوا و منابع
طبیعی و موقعیت جغرافیایی کشور از مسایل اجتناب ناپذیر اند. اما با آنهم
میتوان بسیاری از عواقب آن را اجتناب پذیر ساخت. تحقق زیرساختهای اقتصادی
و تکنیکی برای کنترول و مدیریت آب، برای استفادهٔ درست از معادن، برای حفظ
محیط زیست، همه و همه در میان امور اجتناب پذیر تعریف میشوند که از تبعات
امور اجتناب ناپذیر مانند داده های طبیعی اند. تعریف حاکمیت سیاسی به
مثابهٔ لطف و مرحمت الاهی و تعریف برخورد حاکمیت با مردم به منزلهٔ مصلحت
دین و امر خداوند از شمار ترفند های ایدئولوژیک اند.
مسألهٔ بنیادین در نگرش به یک روند نسبتاً آرام تحول و تغییر فرهنگی اینست
که در یک زمان معین، مناسک، ایدئولوژی و متون دیگر به نیاز ها و هدفهای
اساسی پاسخ داده نمیتوانند و بحران آشکار میشود. رویه ها و پوشهای محافظتی
هستهٔ فرهنگ شکننده میشوند و در کارایی نظام اخلاقی جامعه( فرهنگ و نظم
ایدئولوژیک آن) شک به وجود می آید و در این روند، فرهنگ رو به دگرگونی
میرود. شتاب دگرگونی وابسته به تناسب نیرو های اجتماعیِ است که گفتمان شان
در حال شکست و یا در حال پیروزی است. وسایل سرکوب و خشونت نظام سیاسی حاکم
و میزان سرکوب مخالفان هم بر شتاب دگرگونیها اثرگذاری مستقیم دارد. این
بحران از دیدگاهِ وسنو و جامعه شناسی فرهنگ یک موهبت تاریخی خوانده
میشود که در آن پادایم ها یا نقاط عطف پیشروندهٔ تاریخ نهفته اند، پدید و
آشکار میشوند. در این زمینه به دو نکتهٔ مهم توجه میشود:
قدرت و توانمندی نظم فرهنگی از درون؛
و
نگهداشتن نظم فرهنگی با زور
مسألهٔ استفاده از زور و سرکوب، قدرت دولتی و خشونت پُلیس، ارتش و
سازمانهای اطلاعاتی و جاسوسى را میتوان از وسایلی نامید که فروپاشی نظم
اخلاقی یا فرهنگی یا ایدئولوژیک را میتوانند کُند سازند. در همین زمینه،
مسألهٔ اثرگذاری قدرتهای خارجی، همسایه گان و منافع آنان در رابطه با یک
کشور و نظم فرهنگی آن اهمیت دارد. در تبیین جامعه شناسی فرهنگ از دیدگاه
وسنو بیشتر به دینامیک درونی نظم فرهنگی و گفتمان به گونهٔ خاص توجه
شده است تا میکانیزم و منطق درونی این پدیده ها شناسایی شوند. در زمینهٔ
اثرگذاریِ فاکتور های خارجی بر تحولات فرهنگی باید گفت که در جهان مُدرن
کلاسیک، یعنی جهان پس از اختراع ماشین چاپ که پخش فرهنگ و متن و ترجمه رفته
رفته جهانی شد، اثر گذاری تحولات و تغییرات فرهنگی، در هر گوشه یی از جهان
ما بر دیگر جوامع و فرهنگها اثر گذار شد. در این جا دیگر موضوع ناب بودن
و منحصر به فرد بودن فرهنگ و ایدئولوژی مطرح نیست. موضوعات اقلیمی، جنگ،
اِعمال زور و قدرت از سوی قدرتهای جهانی، تجارت و ساختار های داد و ستد
اقتصادی همه جهانی اند. شبکهٔ نیرومند اینترنت و رسانه ها که به تولید و
پخش ایدئولوژی و فرهنگ میپردازند، همه جهانی اند.
این که " قدرت" به معنای قدرت نظامی- اطلاعاتی، اقتصادی و سیاسی،
تعیین کنندهٔ سرنوشت دیگران است، یک امر تاریخیِ تعیین کننده است، اما در
میان نظم اخلاقی، ایدئولوژیک و فرهنگی قدرت و تحول فرهنگی در یک
جامعهٔ معین فاکتور هایی وجود دارند که چگونه گی گذار از عقبمانده گی به
پیشرفت را توجیه و تفسیر میکنند. در آیندهٔ نزدیک، پس از بحث در زمینهٔ
رابطهٔ ایدئولوژی با ساختار اجتماعی یا رابطه میان زیرساخت و روبنا از
دیدگاه وسنو به مسألهٔ قدرت و انواع آن هم خواهیم پرداخت تا روشن
شود که جنبه های ایدئولوژیک قدرت برای قناعت دادن مردمان به چه
ساختار ها و چه متن هایی تکیه دارد و کجا هم ساختار قدرت برای تحقق
سلطهٔ خویش نظم اخلاقی، یا نظام ارزشی یا فرهنگی و ایدئولوژیک را ویران
میکند و سپس قانون نظم فرهنگی خودش را پدید می آورد و تحقق میبخشد.
|