کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             احمد آریا

    

 
از زبان تا بازار کار
زبان، فرهنگ و چالش‌ های هویت در جوامع چند فرهنگی

 

 


مقدمه
زبان و فرهنگ دو مفهوم به هم پیوسته هستند که در شکل ‌گیری هویت فردی و اجتماعی نقشی اساسی دارند. زبان، وسیله ‌ای برای انتقال معانی و ایده ‌های اجتماعی است و افراد از طریق آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌ کنند. فرهنگ، مجموعه‌ ای از نگرش ‌ها، باورها و ارزش‌ های یک جامعه است که بر رفتار و کردار افراد آن جامعه تأثیر می ‌گذارد. این مقاله به بررسی پیوند میان زبان و فرهنگ، ارتباط آن با اخلاق، تأثیر عوامل اقتصادی و در نهایت، چالش ‌های مرتبط با هویت و قوم‌ گرایی در جوامع چند فرهنگی می‌ پردازد.

زبان و فرهنگ: تعامل و وابستگی متقابل
زبان ابزاری برای تعامل اجتماعی و انتقال اطلاعات، عقاید و ارزش‌ هاست. زبان میتواند بر فرهنگ، نگرش ‌ها، عقاید و ارزش ‌های یک جامعه تأثیر بگذارد و در عین حال، خودِ زبان نیز تحت تأثیر فرهنگ، نگرش‌ ها، عقاید و ارزش ‌های آن جامعه قرار می ‌گیرد. به عبارت دیگر، زبان در فرهنگ نقش واسطه ‌ای دارد، زیرا بیانگر اندیشه ‌ها، احساسات و ارزش‌ های یک جامعه است.
وقتی صحبت از «فرهنگ و زبان یک جامعه» می‌ کنیم، منظورمان دو مفهوم مجزا است که به شدت به هم مرتبط و در هم تنیده ‌اند، اما یکسان نیستند. زبان در واقع یک سیستم ارتباطی است که شامل کلمات، دستور زبان و شیوه‌ های گفتاری است؛ ابزاری که افراد برای برقراری ارتباط با یکدیگر، انتقال اطلاعات، بیان افکار و احساسات و اشتراک گذاشتن تجربیات خود از آن استفاده می ‌کنند. از این منظر، زبان منعکس ‌کننده و در عین حال شکل ‌دهنده فرهنگ است.
اما فرهنگ شامل مجموعه‌ ای از ارزش‌ ها، باورها، هنجارها، آداب و رسوم، هنر و دانش است که یک گروه از مردم را از گروه‌ های دیگر متمایز می ‌کند. فرهنگ، شیوۀ زندگی یک جامعه را در بر می ‌گیرد، از جمله نحوهٔ تفکر، احساس و عمل افراد. فرهنگ از طریق زبان، آموزش، رفتارها و تعاملات اجتماعی به نسل‌ های بعدی منتقل می ‌شود.
در مورد پیوند و همبستگی زبان و فرهنگ باید گفت که زبان ابزار اصلی برای انتقال و حفظ فرهنگ است؛ زیرا داستان ‌ها، ضرب ‌المثل ‌ها، اشعار و دیگر اشکال زبانی، ارزش ‌ها، باورها و تاریخ یک جامعه را منتقل می‌ کند. همچنین، فرهنگ بر زبان تأثیر می‌ گذارد و کلمات و عباراتی را که در یک زبان وجود دارند، شکل می ‌دهد. به عنوان مثال، جوامعی که به خانواده اهمیت زیادی می ‌دهند، ممکن است کلمات متعددی برای توصیف انواع مختلف روابط خانوادگی داشته باشند. زبان میتواند دیدگاه ‌ها و تعصبات فرهنگی را نیز منعکس کند.
از آنجا که زبان و فرهنگ در یک تعامل مداوم قرار دارند، زبان، فرهنگ را منعکس می ‌کند و در عین حال، فرهنگ نیز زبان را شکل می ‌دهد. این دو به طور همزمان بر یکدیگر تأثیر می ‌گذارند و به این ترتیب، فرهنگ و زبان یک جامعه را تشکیل می ‌دهند. بنابراین، در حالی که زبان و فرهنگ دو مفهوم جداگانه هستند، اما به طور جدایی‌ ناپذیری به هم مرتبط ‌اند و نمی ‌توان یکی را بدون درک دیگری به طور کامل فهمید.

فرهنگ، اخلاق و اقتصاد
از طرفی، فرهنگ و اخلاق نیز دو مفهوم مرتبط هستند، اما یکسان نیستند. اخلاق، مجموعه ‌ای از اصول و ارزش ‌هائی است که به تمایز بین درست و غلط، خوب و بد در رفتار انسان می‌ پردازد. اخلاق به معنای درک و رعایت قواعدی است که به ما کمک می ‌کند تا در روابطمان با دیگران و محیط اطرافمان، رفتاری مناسب و منصفانه داشته باشیم. در حالی که فرهنگ، چارچوبی را برای این رفتار و روابط تعیین می ‌کند.

بنابراین، میتوان گفت فرهنگ، بستری را برای شکل ‌گیری اخلاق فراهم می‌ کند. ارزش ‌های فرهنگی، مانند احترام به بزرگترها، اهمیت به خانواده، یا تأکید بر عدالت، میتوانند بر شکل ‌گیری اخلاقیات در یک جامعه تأثیر بگذارند. اخلاق در یک جامعه، تا حد زیادی بازتابی از ارزش‌ ها و هنجارهای فرهنگی آن جامعه است. به عنوان مثال، جوامعی که بر همکاری و همبستگی تأکید دارند، ممکن است اخلاقیاتی را ترویج دهند که بر منافع جمعی تمرکز دارند.
اخلاق با تنوع فرهنگی وابستگی دارد. یعنی با توجه به تنوع فرهنگی در سراسر جهان، اخلاقیات نیز میتواند در جوامع مختلف متفاوت باشد. آنچه در یک فرهنگ درست تلقی می ‌شود، ممکن است در فرهنگ دیگر نادرست باشد. با این حال، برخی از ارزش‌ های اخلاقی جهانی مانند احترام به حقوق بشر، در بسیاری از فرهنگ ‌ها مشترک هستند.
فرهنگ بر نحوهٔ بروز و اعمال اخلاق در یک جامعه نیز تأثیر می ‌گذارد. برای مثال، در یک فرهنگ، ممکن است ابراز مستقیم احساسات و نظرات، بخشی از رفتار اخلاقی در نظر گرفته شود، در حالی که در فرهنگ دیگر، حفظ حیا و ادب، مهمتر تلقی شود. با این حال، اخلاق فقط بخشی از فرهنگ یک جامعه است که به تنظیم رفتار و روابط اجتماعی در یک جامعه کمک می ‌کند. از این رو نمی ‌توان اخلاق جامعه را فرهنگ آن نامید. فرهنگ، مفهومی گسترده ‌تر است که شامل جنبه ‌های مختلف زندگی یک جامعه می ‌شود. با این وصف، میتوان گفت که اخلاق، بخش مهمی از فرهنگ است.

اما هر دو، فرهنگ و اخلاق به شدت تحت تأثیر اقتصاد قرار دارند. هرچند که این رابطه پیچیده و چندوجهی است، اما ساختارهای اقتصادی بر ساختارهای فرهنگی تأثیر می ‌گذارد. برای مثال، در جوامعی که اقتصاد مبتنی بر تجارت است، ممکن است ارزش‌ های فردگرایی و رقابت بیشتر برجسته شود. در حالی که در جوامع دیگر، که اقتصاد مبتنی بر کشاورزی است، ممکن است ارزش‌ های جمعی و همبستگی بیشتر مورد تأکید قرار گیرد.
از سوی دیگر، اقتصاد بر ساختارهای اجتماعی مانند خانواده، نظام آموزشی و نظام‌ های سیاسی تأثیر می ‌گذارد. این ساختارها، به نوبه خود، بر فرهنگ و اخلاق تأثیر می ‌گذارند. به طور مثال، تغییرات در اقتصاد (مانند توسعه تکنولوژی، جهانی ‌شدن و تحولات در بازار کار) میتوانند تأثیرات قابل توجهی بر فرهنگ و اخلاق داشته باشند.
در عوض، اخلاق میتواند نقش مهمی در اقتصاد ایفا کند. برای مثال، اعتماد، صداقت و شفافیت میتوانند به ایجاد روابط تجاری سالم و مؤثر، و همچنین به توسعه اقتصادی کمک کنند. همچنین اقتصاد میتواند بر ارزش ‌ها و هنجارهای اخلاقی تأثیر بگذارد. برای مثال، در یک اقتصاد رقابتی، ممکن است ارزش‌ های فردگرایی و رقابت بیشتر برجسته شود.

بنابراین، دیده می ‌شود که فرهنگ و اخلاق همیشه دست ‌نخورده باقی نمی ‌مانند. آنها به طور مداوم در حال تغییر و تکامل هستند، و تغییرات اقتصادی میتواند یکی از عوامل اصلی این تغییرات باشد. در نتیجه، اقتصاد (به عنوان زیربنای جامعه) تأثیر زیادی بر فرهنگ و اخلاق دارد، اما این تأثیر یک‌ طرفه نیست. فرهنگ و اخلاق نیز میتوانند بر اقتصاد تأثیر بگذارند. هیچ‌ کدام از آنها به طور کامل دست ‌نخورده باقی نمی ‌مانند، بلکه در یک تعامل پویا و مداوم قرار دارند.

قبیله، قومیت و چالش‌های هویت
از اینجا باید دید که آیا «قبیله» و «قوم» تنها یک پدیده فرهنگی – اخلاقی است، یا با اقتصاد و شیوۀ تولیدی جامعه نیز در ارتباط است؟
قبیله و قومیت ممکن است به عنوان یک ساختار موروثی یا به عنوان یک ساختار تحمیلی اجتماعی تفسیر شود. عضویت قومی معمولاً با اصل نسب، اسطوره، منشأ، تاریخ، زبان، گویش، مذهب، اساطیر، فولکلور، آیین، با میراث فرهنگی مشترک، آشپزی، سبک لباس، هنرها یا ظواهر فیزیکی تعریف می ‌شود.
گروه ‌های قومی ممکن است حاوی طیفی باریک یا گسترده ‌ای از اجداد جنیتیکی یا نژاد مشترک با سائر گروه‌ های دارای نسب جنیتیکی مختلط باشند. افراد یا گرو ‌ها ممکن است در طول زمان از طریق تغییر در زبان، فرهنگ ‌پذیری، پذیرش و تغییر کیش و مذهب، از یک قوم به قومی دیگر تغییر مکان دهند. گروه‌ های قومی ممکن است به گروه ‌های فرعی، ایل‌ ها یا قبایلی تقسیم شوند که به مرور زمان به دلیل وصلت‌ های با خودی یا رسم ازدواج قبیلوی و یا انزوای فیزیکی از گروه قومی والدین خود، به گروه‌ های قومی جداگانه تبدیل شوند.
و برعکس، قومیت‌ های سابقاً به گروه ‌های مجزا از هم میتوانند با هم ادغام شوند و یک قومیت جدید را تشکیل دهند و در نهایت ممکن است همه در یک قومیت واحد ادغام شوند. اما در همه حال، چه از طریق تقسیم و چه از طریق ادغام، شکل ‌گیری هویت قومی جداگانه، قوم ‌زایی نامیده می‌ شود.
تضاد قومی که درگیری بین دو یا چند گروه قومی متخاصم است، در حالی که منشأ درگیری ممکن است سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یا مذهبی باشد، اما افراد درگیر صریحاً و بطور مداوم برای موقعیت گروه قومی خود در جامعه مبارزه می ‌کنند و بر این اساس تضاد قومی از سائر اشکال مبارزه متمایز است. اما خاستگاه مهم تضاد بین گروه‌ های قومی، نفاقی است که از نتایج تقسیم بازار کار به میان می ‌آید، یعنی بازاری که در آن تفاوت زیادی در قیمت کار برای همان شغل معین وجود دارد. در حالی که در بازار کار، قیمت یا ارزش نیروی کار پاسخی به نژاد یا قومیت افراد نیست. اما تفاوت قیمت میتواند ناشی از تفاوت در منابع و انگیزه‌ هائی باشد که اغلب به قومیت افراد مرتبط است.
متأسفانه، تبعیض بر اساس نژاد یا قومیت همچنان در بازار کار وجود دارد. این تبعیض میتواند به شکل مستقیم (مانند خودداری از استخدام) یا غیرمستقیم (مانند تبعیض در دستمزد یا ترفیع) باشد. همچنین، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی نابرابر (مانند دسترسی نابرابر به مسکن، حمل و نقل و خدمات) میتواند بر فرصت‌ های شغلی و درآمد گروه‌ های خاص تأثیر بگذارد. به همین سان، کلیشه‌ ها و تعصبات در مورد توانایی‌ ها و مهارت‌ های گروه‌ های قومی و نژادی مختلف میتواند بر تصمیمات استخدام و ارتقاء شغلی تأثیر بگذارد.
از این ‌جا میتوان گفت که قبیله یک پدیده چندوجهی است که هم جنبه‌ های فرهنگی و اخلاقی دارد و هم با اقتصاد و شیوۀ تولیدی یک جامعه ارتباط دارد. نمی‌ توان گفت که قبیله صرفاً یک پدیده اقتصادی است یا فرهنگی، بلکه ترکیبی از هر دو است.
به طور کلی، قبایل دارای مجموعه‌ ای از ارزش‌ ها، باورها، آداب و رسوم مشترک هستند که بر رفتار اعضا تأثیر می‌ گذارد. این ارزش ‌ها میتوانند شامل احترام به بزرگان، اهمیت به خانواده، همبستگی و باورهای مذهبی یا معنوی باشند. آنها حس هویت و تعلق را برای اعضای خود فراهم می‌ کنند. این حس تعلق میتواند افراد را به هم پیوند دهد و باعث ایجاد یک جامعهٔ منسجم شود. زبان و فرهنگ مشترک، قبیله را از دیگران متمایز می‌ کند و از این طریق به ارتباط و تعامل بین اعضا و به انتقال ارزش‌ ها و دانش از نسلی به نسل دیگر کمک می‌ کند.
قبایل دارای نظام‌ های اجتماعی خاص خود هستند. این نظام ‌ها، شامل ساختارهای قدرت، نقش‌ ها و وظایف اعضا و شیوه‌ های خاص حل تعارضات است. اخلاق قبیلوی، بر اساس ارزش ‌های قبیلوی شکل می ‌گیرد که شامل حمایت از اعضای قبیله، وفاداری به قبیله و رعایت هنجارهای قبیلوی است. شیوهٔ تولید نیز در یک قبیله، بر ساختار اجتماعی، ارزش ‌ها و باورها تأثیر می‌ گذارد. برای مثال، قبایلی که بر کشاورزی متکی هستند، ممکن است ارزش ‌های جمعی و همکاری را بیشتر از قبایلی که بر شکار متکی هستند، ترویج دهند.
در هر حال، قبیله یک پدیدهٔ پیچیده است که هم جنبه ‌های فرهنگی و اخلاقی دارد و هم با اقتصاد و شیوۀ تولیدی یک جامعه ارتباط دارد. فرهنگ، اخلاق، اقتصاد و شیوۀ تولید در قبایل، با یکدیگر در تعامل هستند و بر یکدیگر تأثیر می‌ گذارند.
در پاسخ به این سؤال که آیا قبیله‌ گرایی میتواند به عنوان یک پدیدهٔ اخلاقی و پسندیده تلقی شود یا نه، باید به عواملی غیر از آنهائی که ذکر شدند، توجه نمود. به طور مثال، وقتی اعضای یک قبیله احساس می ‌کنند که بخشی از یک گروه واحد هستند و باید به همتایان خود کمک کنند و در برابر خطرها و چالش‌ ها، واحد باشند، این میتواند یک امر پسندیده و اخلاقی تلقی شود. به همین سان، حس تعهد و پایبندی به رسوم و هنجارها که به نوبهٔ خود اعضای قبیله را ناگزیر از تنظیم رفتارهای خود می‌ کند.
با این وصف، قبیله‌ گرایی میتواند منجر به جنگ‌ های مستمر با قبایل دیگر شود. هر یک از قبایل ممکن است احساس کنند که باید به دفاع از خود بپردازند و به این ترتیب جنگ‌ های طولانی ‌مدت آغاز شود. اعضای یک قبیله ممکن است افراد را که از قبایل دیگر هستند، به عنوان دشمنان تلقی کنند. بنابراین، تمرکز بر زبان و واژه‌ های خودی و تلاش برای ترویج آن در یک جامعهٔ کثیرالهویتی متشکل از قبایل و گروه‌های زبانی و فرهنگی مختلف، تضاد زبانی کوششی در جهت قبیله‌گرایی منفی تلقی می شود.
بدون شک، تمرکز بر یک زبان خاص در یک جامعهٔ کثیرالقوم، میتواند باعث ایجاد مرزها و تمایز بین گروه‌ ها شده و به محرومیت زبانی و فرهنگی منجر شود. اگر ترویج یک زبان خاص، با زور و اجبار همراه باشد، به سادگی میتواند به عنوان یک تلاش استعماری تلقی شود. زبان بخشی از هویت فرهنگی جامعه است، جایگزینی آن میتواند به از بین رفتن فرهنگ و هویت یک جامعه منجر شود و استقلال و آزادی آن را تهدید کند. بنابراین، در یک جامعهٔ چند فرهنگی، تمرکز بر یک زبان خاص و ترویج آن، نوعی از گرایش افراطی است.

قوم ‌گرایی، استعمار و چالش‌های معاصر
عرب‌ ها حدود ۱۴۰۰ سال پیش با هدف گسترش امپراتوری و نفوذ خود به سرزمین‌ های شرقی‌ شان حمله کردند. در جریان این حملات، نه تنها شیرازهٔ زندگی مستعمرات ‌شان را دگرگون کردند، بلکه تأثیرات عمیقی بر زبان و فرهنگ مردمان بر جای گذاشتند. بنابراین افرادی که امروز به ترویج فرهنگ و زبان عرب در جامعهٔ خودی تلاش می ‌کنند، ممکن است اقدامات ‌شان بخشی از یک تلاش استعمارگرایانه باشد.
همچنین افرادی که قبیله و کلتور خود را بالاتر از دیگران می ‌دانند و تلاش می ‌کنند که کلتور خود را در جامعه ترویج کنند، این افراد میتوانند بخشی از یک تلاش قبیله ‌گرایی باشند. و افرادی که فرهنگ و زبان خود را با عناصر مذهبی توجیه می ‌کنند و تلاش می ‌کنند که فرهنگ خود را در جامعه ترویج کنند، میتوانند بخشی از یک تلاش مذهبی ستمگرانه باشند.
این اقدامات با انکار و تحریف تاریخ یک جامعه آغاز می ‌شود و از آنجا به سوی انهدام سائر ارزش ‌های جامعه، به طور مثال زبان و فرهنگ آن، رهسپار می ‌شود. در هر حال، تحریف تاریخ و سوء استفاده از آن برای اثبات برتری یک گروه، از ویژگی‌ های یک تفکر نژادپرستانه است.
در مجموع، افرادی با بزرگنمایی ویژگی ‌های یک قوم خاص و انکار یا کم ‌اهمیت جلوه دادن فرهنگ و زبان‌ های دیگر، در دام قوم‌ گرایی افراطی گرفتار هستند. این عمل مقدمه‌ ای برای ایجاد تفرقه، خشونت و بی ‌ثباتی در جامعه است. در حقیقت، ایده‌هائی از این نوع، ناقض حقوق بشر و اصل برابری است و به تبعیض، بی‌عدالتی، نژادپرستی و قوم‌گرایی افراطی دامن می ‌زند.

در همین راستا، دیده می ‌شود افراد خاصی در ادبیات ‌شان از «زبان ملتی» یاد می کنند. این مفهوم یک اصطلاح مشکل ‌ساز و بالقوه گمراه ‌کننده است، به ویژه در جوامع چند فرهنگی و چند زبانه مانند افغانستان که هرکدام از آنها توسط گروهی از افراد صحبت می ‌شود. بنابراین، استفاده از اصطلاح «زبان ملتی» نشاندهنده یک برتری و برتری زبانی برای یک زبان خاص نسبت به دیگر زبان‌ هاست که میتواند منجر به تبعیض، حذف و یا نادیده‌ گرفتن حقوق زبانی سائر گروه ‌ها شود.
اصطلاح «زبان ملتی» تصور نادرستی را به وجود می ‌آورد که گویی تنها یک زبان میتواند بیانگر هویت ملی باشد، در حالی که هویت ملی اغلب ترکیبی از عوامل مختلف است. این مفهوم باعث می ‌شود که افراد احساس کنند که هویت ‌شان نادیده گرفته شده یا ارزش ندارد، اگر زبانی که صحبت می ‌کنند به عنوان «زبان ملتی» شناخته نشود. بنابراین، این اصطلاح ممکن است مقاصد سیاسی برای ترویج یک دستور کار ملی ‌گرایانه (ناسیونالیستی) را دنبال کند که طی آن حقوق اقلیت‌ های زبانی نادیده گرفته شده است. در هر حال، استفاده از این اصطلاح باعث ایجاد تنش‌های اجتماعی و سیاسی می ‌شود.
در واقع، «زبان ملتی» یک اصطلاح من ‌درآوردی بوده و یک مفهوم تعریف ‌شده نیست و میتواند باعث شود که زبان‌ ها و گویش ‌های مختلف، از جمله زبان ‌هائی که قدمت و تاریخچهٔ طولانی‌ تری دارند، نادیده گرفته شوند. در حالی که در برابر این اصطلاح همیشه جایگزین‌ های مناسبتری، به طور مثال «زبان رسمی» که زبان امور حکومتی، آموزش و سیستم قضایی است، وجود داشته و مورد استفاده قرار داشته ‌اند.
وقتی یک قبیله ‌گرای افراطی به جای «زبان ملی» از عبارت «زبان ملتی» استفاده می ‌کند، هدف اصلی او میتواند تلاش برای جایگزینی زبان ملی با زبان قبیله ‌اش باشد. این کار معمولاً به هدف ایجاد تمایز و تأکید بر هویت، مطالبهٔ قدرت و جایگاه بیشتر برای قبیله در ساختار قدرت و تصمیم‌ گیری‌ ها، تحمیل اراده و حذف دیگران (باور به شایسته بودن زبان خودی) و تأکید بر انحصار بر منابع قدرت صورت می ‌گیرد که به طور کلی در راستای اهداف سیاسی و ایدیولوژیک انجام می‌ شود.
به طور خلاصه، استفاده از عبارت «زبان ملتی» به جای «زبان ملی» توسط یک قبیله ‌گرای افراطی، تلاشی است برای برجسته کردن هویت قبیله ‌ای، مطالبهٔ قدرت، تحمیل دیدگاه خود و در نهایت، جایگزین کردن زبان ملی (که نمادی از وحدت و کلیت است) با زبان قبیله ‌ای.
استفادهٔ ابزاری از زبان برای ایجاد تفرقه، تحریک احساسات و جلب حمایت دیگران، اهداف سیاسی در قبال دارد که از نگرانی و ترس در مورد از دست دادن قدرت ناشی می ‌شوند. اما چیزی که از همه بیشتر مبرهن است، عدم درک پیامدهای این اصطلاح است که به نتایجی نامطلوب منتهی خواهد شد.

با این حال، باید توجه داشت که این فقط یک تحلیل احتمالی است. برای درک بهتر انگیزه و دیدگاه‌ های این افراد، لازم است که به محتوای نوشته‌ های ‌شان رجوع شود.
شکی نیست که بعد از ظهور مجدد طالبان در قدرت، تلاش‌ های بیشتری با این ویژگی ‌ها با اشکال درخور توجهی به ظهور رسیدند. قدرت‌ های استعماری و شبکه‌ های نیابتی استخباراتی آنها به هدف ایجاد بی ‌ثباتی و دامن زدن به تفرقه‌ ها و ایجاد خشونت به شدت فعال هستند.
بنابراین، حمایت از گروه طالبان و ایجاد ارتباط با طالبان نمی ‌تواند به تنهایی ناشی از اعتقادات مذهبی باشد. افراد ممکن است با رهبران یا اعضای طالبان روابط شخصی، خونی داشته باشند. اما زمانی که ارتباطات از محدوده‌ های زبانی و فرهنگی فراتر و به حمایت‌ های سیاسی و پروپاگاندا به نفع این گروه منجر شده است، این را میتوان به سادگی به عنوان حمایت از اهداف شبکه ‌های استخباراتی خارجی که بیش از سی سال از طالبان حمایت کرده ‌اند، نسبت داد. در واقع، این تمایلات نشاندهندهٔ تمایلات این افراد به پاکستان است.

راه‌های مقابله
برای مقابله با افرادی با این ویژگی‌ های قبیله ‌گرایی افراطی و آنهائی که از طالبان حمایت می ‌کنند، راه‌ های مختلفی وجود دارد که میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. افشاگری یکی از این راه‌ هاست، که باید با دقت و با در نظر گرفتن جوانب مختلف انجام شود. افشاگری میتواند آگاهی عمومی را نسبت به فعالیت ‌ها و اهداف این افراد افزایش دهد. به طوری که افشاگری منجر به فشار اجتماعی بر این افراد شده و حمایت از این افراد را کاهش می ‌دهد، به خصوص اگر فعالیت‌ های آنها غیرقانونی یا مضر تشخیص شوند.
راه‌ های دیگری مانند آموزش، مبارزه با پروپاگاندا، تقویت جامعهٔ مدنی، اقدامات قانونی و گفتگو نیز میتوانند در این زمینه مؤثر باشند. رویکردی چندجانبه که از ترکیبی از این روش‌ ها استفاده می ‌کند، احتمالاً مؤثرترین راه برای مقابله با این چالش خواهد بود.
به طور کل، در حالی که زبان و فرهنگ، دو رکن اساسی هویت فردی و جمعی هستند، در جوامع چند فرهنگی، پیچیدگی این مفاهیم افزایش می‌ یابد و چالش‌هائی در زمینه قوم ‌گرایی، تبعیض و حفظ حقوق زبانی و فرهنگی گروه‌ های مختلف پدید می ‌آید. درک این تعاملات و اتخاذ رویکردهائی مبتنی بر احترام متقابل، گفت ‌و گو و تلاش برای ایجاد فضایی منصفانه و فراگیر، برای مقابله با تهدیدات ناشی از قوم‌ گرایی و ترویج همبستگی اجتماعی ضروری است.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۷۹         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی       اول مَی   ۲۰۲۵