کابل ناتهـ، Kabulnath





 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             نیلوفر نیک‌سیر

    

 
نگاهی به کاوش ها و پژوهش ها، اثر استاد محمد ناصر رهیاب

 

 

کار پژوهش، کاریست دشوار و زمان بر که حاصل نگاه عمیق و سواد ادبی پژوهنده میباشد. پژوهش باعث حیات و نفس کشیدن آثار میشود و به آنها عمر و رونقی دوباره می بخشد. به ویژه به آثاری که در گذشته‌ی دور به قلم کشیده شده باشند. به همین ملحوظ، کار پژوهش و تحقیق زمان و حوصله‌ی زیادی را می طلبد.


تاریخ نقد ادبی در افغانستان، گویای کم حوصله‌گی و نگذاشتن وقت نویسنده‌گان بر سر امر پژوهش است، به همین دلیل آثار زیادی چون قارچ روییده و وارد بازار کتاب شده اند، بدون تمیز اینکه آیا این آثار ارزش وارد شدن به بازار کتاب را دارند و یا نه. همچنین هر ازگاهی که نقدی بر اثری نگاشته شده، باعث سو گیری و ایجاد عصبیت گردیده که این برمیگردد به عدم ظرفیت در نزد نویسنده‌گان اثر. هرقدر سطح دانش ادبی در جامعه بالاتر برود به همان اندازه قدرت تحمل بیشتر گردیده و میشود که نظریات دیگران را با صحه‌‌ی صدر شنید و تا حد نیاز به کار بست.


همچنین نقد باعث میشود که نویسنده از آن جبروت و غرور کاذبی که گاه به وی دست میدهد، خالی شود و بداند که هرکاری دارای عیب و ایراد است.جامعه‌ی کتاب‌خوان، کمتر مرتکب این خطا میشود ولی در جامعه‌ی نا آشنا با کتاب، اغلب نویسنده‌گان و شاعران دچار خود بزرگ بینی میشوند که نقد سالم و سازنده میتواند تا حدی این معضل را حل کند.
کتاب کاوش ها و پژوهش ها یکی از آثاریست که از ارزش ادبی بالایی برخوردار است، استاد رهیاب در طول حیات پربارش توانسته که آثار گرانسنگی را تولید کند. ازجمله آثار ایشان می‌توان به کتاب نقد ادبی، شعر، هنر زبانیِ زیبا،گره به باد مزن،سپیده‌ دم داستان نویسی، سبک و سبک شناسی، سامان گرایی در نوشتار‌های دانش‌گاهی و... نام برد.
کاوش ها و پژوهش ها گزیده ایست از نقد های استاد بزرگوار که به کوشش احمد جاوید ضرغام در زمستان سال 1402 خورشیدی به چاپ رسیده است.


بخش اول این کتاب اختصاص یافته است به عنوانی به نام درباره‌ی شعر و ترفند های ادبی. در این بخش، نگارنده به تعریف چیستی ادبیات پرداخته است و ادبیات را هنری زبانی میداند.در این بخش به صورت مفصل به تشریح واژه‌ی ادب پرداخته شده و در ادامه، تعاریفی که نظریه پردازان از ادبیات، به دست داده اند را به عنوان نمونه آورده است. به گونه‌ی مثال: ادبیات همه‌ی آثار نوشته شده است. ادبیات کتاب های بزرگ است. ادبیات تقلید شاعر یا نویسنده است از طبیعت، که این تقلید تحت تاثیر احساس و تخیلی که موجد زیبایی ذهنی و پایه‌ی بنیادین نخستین هر اثر هنری است، صورت می‌گیرد.
پیوند هنر با واقعیت بحثی ست دامنه دار و تحلیل بر انگیز. این سوال همیشه مطرح است که آیا باید ادبیات بار واقعیت را بر دوش بکشد و یا از واقعیت های عینی دور بماند. که بهترین جواب را نگارنده در بخش ادبیات در پیوند با واقعیت آورده است و آن هم اینست که آنچه را درباره‌ی زندگیِ مردم فرانسه از نوشته ها و داستان های بالزاک میتوان آموخت، از هیچ نوشته و کتاب تاریخی دیگر نمیتوان به دست آورد و از همین است که هیپولیت تن می‌گفت: ادبیات در واقع بازتاب عملیه های اجتماعی نیست؛ بلکه خلاصه و جوهر همه‌ی تاریخ است.


لختی دیگر به عنوانی برمیخوریم که شناخت شعر را بر می‌تابد و به پدیدگاه شعر اشاره دارد. در این مبحث، نویسنده تبیین میدارد که آدمی همواره با شعر سروکار داشته و همسو بوده است. با باور ارستو که شعر را نتیجه‌ی تقلید و تخیل آدمی میداند، هم‌نگاه است. در ادامه دیدگاه شیلی شاعر انگلیسی را در پیوند ماهیت شعر میاورد که میگوید،از آن جا که شعر کلام مخیل است و تخیل از بدو پیدایش، خاصه بنی آدم بوده است، بنابرآن پیدایش شعر با پیدایش انسان هم زمان صورت گرفته است. در ادامه‌ی این سخنان در می‌یابیم که موسیقی و شعر با هم رابطه‌ی نزدیکی دارند، که موسیقی، هم پا با شعر تکوین یافته است و این را از ضرباهنگ ووزن اشعار میتواند بهتر درک کرد.
پیوند شعر با واقعیت نیز شباهتی با پیوند کل ادبیات با واقعیت دارد. چنانچه نویسنده اذعان میدارد که آن که شعر بازتاب ده آیینه وار واقعیت نیست. بل واقعیت را با آمیزه های زورمند تخیل و عاطفه و یا فراگیری بیش ترینه‌ی جهان درونی برجهان بیرونی، بازتاب میدهد، سخنی که از دیرباز گفتگو ها برآن روان بوده است و خواهد بود، زیرا از آن گاهی که شعر را به بررسی گرفته اند؛ تا به امروز همگان و یابسیاری موضوع چگونگی بازتاب واقعیت در شعر را چرخش‌گاه بحث و فحص های خود ساخته اند.


بخش دوم کتاب به داستان نویسی در افغانستان می‌پردازد. بررسی تاریخچه‌ی ادبیات داستانی در افغانستان یکی از مسایل بسیار ارزشمندی است که استاد رهیاب در کتاب دیگری به نام سپیده داستان نویسی نیز بدان پرداخته است.
در ذیل عنوان آغازین جوشش های داستان معاصر دری، از سید جمال الدین افغانی به عنوان سرآمد روند داستان نویسی در افغانستان یاد شده است؛ گویا سخن بر سر نخستین داستان معاصر دری است که اگر پذیرفته آید، سید جمال الدین افغان آن مرد پیکار‌گر نستوه سرآمد همه است؛ زیرا سید جمال الدین آنگاه که سر راه تلاش های پیوند دهی خویش به استانبول رسید، به فرموده‌ی عبدالحمید که به گونه‌ی میخواست از این سو آن سو رفتن اش باز دارد، به گوشه‌ی کتابخانه‌یی نشست و دست اندر کار نوشتن شد، یکی از گرد آوری های او در آن زمان کتابی است که در بر گیرنده‌ی چهار داستان به نام های «شوم و اقبال»، « شاهزاده‌ی عزیز»، « دلبر و اژدها» و « شاه زاده‌ی دلربا» است. این چهار داستان تا اکنون، تا آنجا که ما را آگاهی است، دوبار چاپ شده، از چاپ نخست آن چیزی نمیدانیم؛ ولی چاپ دوم آن به نام « قصه های استاد» به کوشش ابوالفضل قاسمی به مددگاری انتشارات توس در تهران صورت گرفته است که باری در جایی به چشم خورده است و اکنون ما را بدان دسترسی نیست و دریغا برچنان نا میسریی!


درادامه از عبدالقادر افندی و داستان معروف وی تصویر عبرت یا بی بی خوری جان یاد شده است. لوحه‌ی وفا از شایق جمال، جشن استقلال در بولیویا از مرتضی احمد خان محمد زایی و ندای طلبه معارف، نیز نام برده شده.
در ادامه‌ی مطالعه‌ی این کتاب به عنوان پیدایی داستان معاصر دری می‌رسیم و به این پاراگراف سرمیخوریم که داستان، از همان زمانی که هنوز آبگین ترین رنگ برتری اش را از نگهدار ترین حافظه‌ها به اثبات نرسانده بود، برزبان ها جاری و ساری بود و حتی در برخی از شهر‌های مشرق زمین، تا امروز هم جای پای مرد نقال را میتوان به نگاه آورد.
پژوهشگر، از داستان به عنوان یکی از مهم ترین و دلچسپ ترین ژانر های ادبی یاد میکند و گفته‌ی آندره مالرو را به عنوان مصداقش میاورد که: هیچ چیز، حتی وقایع نگاری یا نوشته های روزنامه‌یی در مورد رخداد های گوناگون، نمیتواند از اهمیت داستان بکاهد.


توصیف و تصویر بجا و مناسب طبیعت و سیما ها یکی دیگر از خصوصیات بارز داستان معاصر است. از لحاظ تاریخی نیز جریده‌ی شمس النهار و جریده‌ی سراج الاخبار افغانیه به ویژه سراج الاخبار در بخش زبان و ادبیات، تنها به نشر ترجمه ها بسنده نکرد، بلکه به دفاع از مظاهر ادبی تازه برخاست و رونق افزای پدیده‌های نوین و شایسته‌ی ادبی گردید.
در مبحث بررسی داستان نویسی معاصر دری، دهه‌های اول و دوم سده‌ی چهاردهم، نویسنده چند داستان معاصر از نویسنده‌گان افغان را به تحلیل و بررسی گرفته است که آن داستان‌ها عبارتند از: شام تاریک و صبح روشن، از محمد ابراهیم عالم شاهی، ندای طلبه‌ی معارف یا حقوق ملت،اثر محی الدین انیس.
داستان دیگر، بیگم است به قلم سلمان علی جاغوری که در سال 1318 نبشته شده. در ادامه نوشته ای در مورد داستان «لالا» را در این اثر می یابیم که نگارنده ذکر کرده است که این نوشته صورت نقد را ندارد؛ آنچه در این جا درباره‌ی داستان «لالا» به اظهار آورده میشود، نام نقد را نمیتوان بر آن گذاشت و نقد گونه‌یی هم اگر باشد، نه نقد زمانی است که برشی در عرض واقعی است و نه نقد عمقی که برشی در ارتفاع و عمودی است، زیرا نه پیرامون آنچه نویسنده از آغاز تا اکنون آفریده است، سخنی میرود و نه درباره‌ی ویژه‌گی های همگانی قصه.بل گفته ها یا پراگنده سخنانی است، درباره‌ی یکی از کارهای خلاقه‌ی او که اثری ارزشمند است و از نگاه درون ساخت و برون ساخت استوار و پذیرفتنی، اثری که نویسنده بدان گونه که خود از واقعیت ها سود گرفته، در آن واقعیتی را بازآفرینی کرده که از رخداد های داغ روزگار ما است، حادثه‌یی که میتواند الگوی هزاران واقعه‌یی باشد که در گوشه و کنار کشور مان می روید و ریشه کن میشود.
یکی از بخش های قابل توجه کتاب کاووش ها وپژوهش ها اختصاص یافته است به نقد نوشته ها که در این بخش، تحلیل های بسیار عمیق و در خوری را از این پژوهشگر میخوانیم و به شخصیت های قابل ارج ادبیات فارسی، در این بخش پرداخته شده است.


نقد زن مدارانه‌ی شعر رابعه بلخی، اولین نقد نوشته‌ی این قسمت است که استاد رهیاب به بررسی زنانه‌گی در شعر رابعه بلخی پرداخته که خواندن آن خالی از لطف و نکات آموزنده نیست.
در چکیده‌ی این مقاله، رابعه‌ی بلخی به صورت کوتاه معرفی شده و نگاهی بسیار کوتاه نیز به شعرش شده است. در ادامه و در مقدمه‌ی نوشته،پیکر بندی پژوهش آمده است.
در این پژوهش آمده است که زندگی رابعه بلخی، روشن نیست و در هاله ای از افسانه ها و تخیلات فرو رفته و حتی تا جایی که رابعه بلخی را گاه با رابعه عدویه که زنی عارف بود، یکی دانسته و به عرب بودنش تاکید کرده اند. در متن این مقاله می یابیم که رابعه را همه‌ی تذکره نویسان و بلاغیان دارای جایگاه فرازین در شاعری دانسته و شعر او را بهره‌مند از لطافت و فصاحت گفته اند.
در ادامه آمده است که شعر‌هایی که از رابعه به دست‌رس اند، میرسانند که او از وزن های کوتاه و نرم سود برده است و بیان حماسی و آموزشی ندارد.
در ادامه میخوانیم که زبان شعر رابعه به قطب نرم نزدیک است نه این که مانند حماسه به قطب تیزگرایش داشته باشد و یا مانند شعر‌های آموزشی- القایی به قطب نرم- تیز. او از واژه‌گانی که تلفظ آن‌ها مستلزم فشار صوتی شدید است کمتر استفاده میکند. این واژه‌گان نرم و ملایم شعر او را طبیعی و گوارا میسازند و زبان آن را برای بیان مضمون‌های غنایی آماده میگردانند.


در بحث مضمون آفرینی های زن محورانه‌ی این مقاله، نگارنده اشاره میکند به اینکه اگر به تصویر آفرینی های شعر رابعه درنگ کنیم، هرگز به تشبیه، استعاره و کنایه‌یی برنمیخوریم که بوی نا خوش جنگ بدهد: چکاچک شمشیر و نیزه باشد و آوردگاه و پالهنگ و گرز و سپر. اگر در بیتی کمند را در قافیه جای میدهد، کمند کارزار ها نیست؛ ریسمانی است که برگردن زن جامعه بوده است تا اگر توسنی کند، گلویش را بفشارد و خفه اش کند.
مقاله‌ی دیگر این کتاب، مولانا جامی، دربار گرایی و خانقاه گرایی است. که این نوشته در حقیقت نگاه انتقادیی است بر کتاب شیخ عبدالرحمن جامی، تالیف نجیب مایل هروی.
از نگاه نگارنده، مولانا جامی نه فرشته بوده است و نه دارای نفس مطمنه؛ مگر در مقایسه با همگنان، چنان سرخ رو و سرفراز نمودار میشود که کمتر کسی را میسر شده است. اگر مولانا جامی در کنار دربار بوده است، پیوندی بدین سان شایسته و بایسته استوار کرده است و اگر شهرتی به هم رسانیده، از چنین راه صوابی به دست آورده است.
عنوان یکی دیگر از مقالات این اثر، فرودسی و فارسی است. این نوشته بسیار کوتاه است و نویسنده به نقش پر رنگ فردوسی در قسمت زنده نگاه داشتن زبان فارسی اشاره کرده.
ساختاریان میگویند: اگر فردوسی نمی‌بود بازهم شاهنامه پدید می‌آمد. باور ما این‌است که اگر یکی از این دو ( فردوسی و زبان فارسی) نمی‌بود، هرگز چنین شاهکاری آفریده نمیشد.
در ذیل عنوان تاریخ نگار ترک تبار، ادیب فرزانه، فکری سلجوقی به معرفی فعالیت های شخصیت برجسته، فکری سلجوقی میپردازد و اذعان میدارد که فکری سلجوقی، مولانا جامی روزگار من و شماست؛ پژوهشگر دایره المعارفی، منتقد اجتماعی، شاعر دردمند، موسیقی دان نامور و تاریخ نگار باریک بین.
فکری از هرات افغانستان است و هرات یکی از خاستگاه های فارسی دری؛ شهر شعر، غزل و ترانه، سرزمینی که فرزندان آن نخستین سروده های فارسی دری را زمزمه کرده اند.
در مورد شناخت بیشتر فکری سلجوقی در این مقال میخوانیم که او سال های تمام شب و روز را نشناخت. خواند و نوشت تا توانست نوشتار های به عظمت « تاریخ هرات باستان» را پدید آورد و شعر های اجتماعی را به خواب زده‌گان و نا آگاهان از درد، برساند.
برای معرفی و شناخت بیشتر فکری سلجوقی، نقل قولی را که نگارنده از مرحوم غواص آورده است را باید اینجا بیاوریم: استاد فکری در عصر ما یگانه مورخ، محقق و پژوهشگر زحمت کش و پرکاری بود که هرات باستان را با تمام عالمان و عارفانش، با همه صنعت گران و هنرمندانش، با همه خطاطان و نقاشانش و با همه آبدات و نفایس عمرانی و تاریخی آن زنده ساخت و در لابلای مقالات و مولفات مبسوط و تاریخ‌نامه های پژوهشی خود معرفی نمود.
رمزحیات: جوشنده‌ی خیالستان مردم‌گرایی های خسته، در ذیل این عنوان به کارنامه‌ی خال محمد خسته پرداخته شده است و رمز حیات دومین مجموعه‌ی شعر خسته است که در کشور هند به نگارش آمده و در آنجا جامه‌ی چاپ در برکرده و انتشار یافته است.


در این نوشته، شعر های مجموعه‌ی رمز حیات تحلیل شده اند و برآیند این تحلیل را نویسنده چنین داده است؛ رمز حیات خسته بر دو راه متقابل سیر میکند؛ یکی راه سرایش های راستین، دیگر راه نظم واره‌گی.
در ادامه، به عنوان واکاوی حکایتی از بهارستان جامی با روش فنی-بلاغی برمیخوریم که در این نوشته، حکایت اشتر و جیدا در بهارستان جامی از نگاه فنی و بلاغی مورد واکاوی قرار گرفته است. در این تحلیل یاد آوری میشود که نقد فنی- بلاغی از گذشته های دور مورد توجه بلاغیون و اهل ادب بوده و حتی امروزیان نیز نقد فنی- بلاغی را قابل توجه میدانند و گویا نقد ادبی یعنی نقد فنی- بلاغی که به یک معنا درست پنداشته اند. در ادامه‌ی این تحلیل به ویژه‌گی های داستانی این حکایت پرداخته شده است؛ اینکه این داستان نخست از زاویه‌ی دید سوم شخص به روایت یک موضوع عاشقانه پرداخته است. در ادامه آمده که عنصر گفتگو در این داستان چیره‌گی دارد؛ تا آنجا که بخش بزرگی از پیش‌برد رخ‌داد ها را سروسامان میدهد و تواناییِ جامی را در روایت‌گری نمود می‌بخشد.
بخش چهارم این کتاب به ستایش نامه ها اختصاص یافته است که اولین نوشته تحت عنوان تمنا؛ رند پاک باز و مهربان بیان باز است که در مورد زنده یاد استاد عبدالکریم تمنا نوشته شده.
دومین نوشته، آیا در نبود باختری خامه را بگریانم؟ که در سوگ استاد واصف باختری نگاشته شده است. عنوان بعدی شکوه دیانت و سکوی عبادت نام دارد که در رثای مولانا نجیبی‌ست.
افسوس وفا از این جهان رفت، عنوان دیگریست که استاد در مورد حسین وفا سلجوقی آنرا نگاشته است.
بخش پنجم کتاب نیز به پراکنده ها اختصاص یافته است که شامل این عناوین میگردد:


پویشی، در باز‌یابی ویژه‌گی‌های زبانی طبقات الصوفیه
مولانای بلخی و بیدل دهلوی
زمان در فعل
شماری از روستا ها و شهرک های یاد شده در تاریخ بیهقی
خراسان را بهارانه تر سازیم
در حاشیه‌ی عرس ها
دو غزل تازه از واصل


باید یاد آور شد که تمام این مطالب و مقالات در جلد اول کتاب کاوش ها و پژوهش ها گنجانیده شده بودند و به آرزوی چاپ جلد دوم این اثر گرا‌ن‌بها نیز هستیم.


روان استاد گران‌مایه شاد که چنین میراث های ارجمندی را به ما سپردند!

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۷۹         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی       اول مَی   ۲۰۲۵