کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             مسعود خوارزمی 

    

 
یک سرنوشت سه حرفی۱
دو شاعر، دو کشور، دو اجتماع، یک زبان و مرگ زودرس

 

 

من و تو خم و پيچ راه را بلد بوديم
اگر زمانه کمي بيشتر زمان مي‌داد۲
راضيه صابريان

 

 

در دوران معاصر ادبيات فارسي-دري از مردمحوري بيرون شده، زنان زيادي را در آغوش گرم خويش جا داد. و چهره‌هاي باشکوهي را به جهان عرضه نمود. در اين ميان دو شاعرِ زن، يکي ناديا انجمن در شهر هراتِ افغانستان؛ ديگر نجمه زارع در قمِ ايران، با سرودهاي دل‌نشين‌شان نام خويش را آوازه ساختند. اما دريغ که در اوج جواني کار را نيمه گذاشتند و به خاک برگشتند.
ناديا انجمن، در ششم جديِ سال ۱۳۵۹ خورشيدي، در شهر هرات به دنيا آمد. «او يک کودک بسيار هوشيار و ذکي بود و در ۵ سالگي شامل مکتب گرديد. انگيزة که ناديه را به سرودن شعر وا داشت. به روايت برادرش، چنين بود: وقتي ناديه در صنف پنجم مکتب بود. روزي با چشمان پر اشک به خانه برگشت و شکايت داشت که در حق او بي‌انصافي شده. معلم او را نمره کم‌تر داده؛ بخاطري که او کوچک‌تر از ديگران است. و يکي از هم‌صنفانش که تنبل‌ترين صنف است؛ اما خواهرزاده معلم است خوب‌ترين نمره را گرفته. مادرش به او وعده داد که فردا با او مکتب برود و موضوع را روشن کند. در آن‌شب چون ناديه بسيار ناآرام بود، طبع شعرش شگوفا شد؛ و اولين شعر گونه‌اش را نوشت:


وسيله اي دواي درد شاگرد!
چرا هرگز نيايي سوي ما تو؟
همي خواهم که با من يار گردي
دهي پايان بر رنج و بلا تو

و در آخر آمده بود:
که هر چه گفته اين دختر صحيح است
مبادا کينه ام در دل بگيريد!
که از مغز اين دماغ من تهي است


بعد از آن‌روز ناديه که ده سال داشت،۳ در تمام محافل مکتب سهم داشت و سروده‌هايش را مي‌خواند.»۴
«شاعرانه‌ترين روزهاي ناديا مصادف با يکى از سياه‌ترين دوره‌هاى تاريخ افغانستان بود. روزهايى که با حضور و مسلط شدن طالبان، زنان و دختران اجازه دانش‌آموختن را نداشتند؛ اما ناديا هم‌چنان جستجو مي‌کرد، جستجو براي شوري که در سر داشت آن هم در يک خفقان امنيتي و اجتماعي و دلهره‌اى که بر شهر حاکم بود. اين شور و عشق به آموختن و سرايش باعث شد سر از (کارگاه سوزن طلايي) درآورد.
کارگاهي که زير نام خياطي، ايست‌گاه مخفيانه‌اى براي نشست‌هاي ادبي و نقد شعر بود. اين کارگاه به کوشش جمعي از فرهنگيان و نويسندگان هرات تشکيل و سه روز در هفته چشم به راه دختراني بود که به طور پنهانى در بکس‌هاي‌شان، علاوه بر وسايل خياطي خطرناک‌ترين محموله‌ى آن زمان، يعني کتاب را حمل مي‌کردند‌. زير برقع به راه مى‌افتادند، از بين آواره و از ميان بوي باروت و مرگ تا شعر، زندگي، تفکر و آزادگى را بي‌آموزند. از حافظ و مولانا تا شاملو و فروغ از کافکا و داستايفسکي تا هدايت و صادق چوبک، با همين سرکشي و عصيانِ ناديا و تعدادى از دختران و چند استاد دانشگاه در سوزن طلايي گرد هم جمع مي‌شدند تا حکومت طالبان را به سخره گرفته و به چالش بکشند، چالشي که تا پاي جان مخوف و دردسر ساز بود. اما ناديا همچنان بي‌خيال شعر مي‌سرود (من نه آن بيد ضعيفم که ز هر باد بلرزم) آن هم درست در زماني که طالبان حتي آواز گنجشک‌ها را به قفس کشيده بودند.


پس از فروپاشي طالبان فرصتي پيش‌آمد تا او براي ادامه‌ى تحصيل وارد دانشگاه هرات و دانشکده‌ى ادبيات گردد. استعداد ناديا باعث شده بود تا هميشه مورد توجه باشد و به همين دليل در جريان سال سوم دانشگاه، با جمعي از استادان و دانشجويان رهسپار ايران گرديد که در اين سير علمي ادبى با برخي از شاعران و نويسندگان ايران ديدار و تبادل نظر داشت.
در اواخر دوره‌ى دانشگاه ناديا تصميم گرفت با يکي از کارکنان اداري دانشگاه هرات ازدواج کند. اما هم‌زمان با شروع زندگى مشترک، ناديا از نشست‌هاي ادبي محروم شد. دوستان او مي‌گفتند؛ که ديگر اجازه‌ى حضور در چنين مجالسي را ندارد. و به اين ترتيب ناديا همان اندک آزادي دوره طالبان را هم ديگر نداشت و به جاي نوشتن از شور و شوق و اميد مي‌سرود.
نيست شوقي که زبان باز کنم از چي بخوانم


اين وضعيت آن‌قدر ادامه پيدا کرد تا اين که سر انجام در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) ميلادي بنابر اولين گزارش‌ها به دست شوهرش به قتل رسيد۵ و اين‌بار خاک بود که پذيراي نادياي بيست و پنج ساله و کوله باري از ناگفته‌هايش شد.
از ناديا به جز يک پسر به نام بهرام سعيد، دو مجموعه شعر هم به جا مانده است.
در شعر ناديا هم سوز و درد عميقي را مي‌توان حس کرد، دردهاي اجتماعي و انساني ناديا ساخته‌گي و از سر تفنن نيستند؛ چرا که ژرفاي عاطفه‌هاي او که مخصوص يک زن است، در متن اين احساس خود را نشان مي‌دهد؛ اما او نمي‌دانست اين دردي که وجود هم‌جنسانش را مي‌آزارد؛ -نهال قامت ناشگفتة- خودش را روزي مي‌شکند و -بالي ظالم توفان- گل اميد او را مي‌چيند.
درون‌ماية اصلي شعر ناديا، اندوه زني است که جبر زمانه او را -از مدار روز گار انداخته- اين مجموعه، کم‌رنگ ديوان حيات و نفرين شده ساخته است. اندک کساني مانند سراينده و واژه توقف اجباري خود را در ايست‌گاه بي‌نشانة زمان با سرودن چنين اشعاري و نگارش چنين گفتاري به تصوير کشيده اند»۶
او در شعرهاي خود به سيماي راستين رنج‌هاي زنان را نشان مي‌دهد. اشعار او سوزناک و زننده استند. کاوه رادمنش از او به نام فروغ افغانستان ياد کرده است. همان‌طور که مي‌دانيم، در شعرهاي فروغ فرخزاد زنانه‌گي به طور جدي به تصوير کشيده شده است. يعني اين‌که شاعران زنِ قبل او کم‌تر به زنانه‌گي پرداخته بودند. ناديا هم در افغانستان دست به اين کار زده است.
(گل دودي) به کوشش محمد مسعود رجايي در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) و کتاب دوم، که يک سال بعد از آن با زحمات سعدالدين جامي زير نام (يک سبد دلهره) به چاپ رسيد.»


نمونه کار ناديا:


شب است و شعر مي‌زند شرر به لحظه‌هاي من
ز شوق شانه مي‌کشد به رشته صداي من
چه آتشي است وا عجب که آب مي‌دهد مرا
و عطر روح مي‌دمد به پيکر هواي من
ندانم از کدام کوه، کدام کوه آرزو
نسيم تازه مي‌وزد به فصل انتهاي من
ز ابر نور مي‌رسد چنان زلال روشني
که نيست حاجتي دگر به اشک‌هاي هاي من
جرقه‌هاي آه من ستاره ريز مي‌شود
به عرش لانه مي‌کند کبوترِ دعاي من
سرشک بي‌خودانه‌ام به خط خطِ کتاب
نگاه کن چه بي‌بهانه مي‌چکد خداي من
ز حرف، حرفِ دفتري ز واژه، واژه محشري
قيامتي رسيده از سکوت ديرپاي من
مخر، مدر، حرير وهمي مرا که خوشترم
به شب که شعر مي‌زند شرر به لحظه‌هاي من


نمونه شعر نو:
آه
تو چقدر با تمام ساده‌گي غريب مانده‌اي
هيچ‌کس به زيرکي رشته‌هاي رنج
در رگان پيکر تو پي نمي‌برد
هيچ‌کس عنايتي به دقتي بزرگ
در نگاه مبهمت نمي‌کند...
کسي سياه پرده را
از استواي خانه‌ات نمي‌درد
کسي لبان بسته‌ي تو را
به مهماني شکفتن نگفته‌ها نمي‌برد

نجمه زارع، در بيست و نهم قوس سال ۱۳۶۱ در شهرستان کازرون ديده به جهان گشود. خانوادة وي شش ماه پس از تولد او به قم کوچيدند و همان‌جا مانده‌گار شدند. نجمه، پس از گذراندن دوره دابستان طي سال‌هاي ۷۹ و ۸۱ در دانشگاه همدان به تحصيل در رشته‌ي عمران پرداخت.
اين شاعر جوان براي شعر دوستان اوايل دهه هشتاد شاعري منحصر به فرد و نوين بود؛ شاعري که شعرهايش مثل صحنه‌هاي يک فيلم جان داشت و براي اهل شعر و ادب ايران، روزنه‌اي نو در فرهنگ شعر بود.
او در بهاري سال ۱۳۸۴ با عباس محمدي ازدواج کرد و همين‌طور در سي‌ويکم سنبلة همان سال با اشتباه پزشک معالج‌اش در ترزيق ماده‌ي بيهوشي به کما رفت و چند روز پس از آن در ۲۳ ساله‌گي وفات نمود.۷
کتاب (عشق، قابيل است) اولين مجموعه شعري او مي‌باشد که پس از مرگش توسط همسرش چاپ شد، دومين کتاب او زير نام (يک سرنوشت سه حرفي) توسط نشر شاني منتشر شد.۸
«آن‌چه او را به ذهن جوانان هم نسلش پيوند جاودانه داد، نگاه شاعرانه و عميق‌اش بين حوادث اجتماعي، دردهاي ناگفته نسلي که عادت به برون دادن درونيات روحي شان نداشتند، سخن‌هاي نوگرايانه و در زمان خود جسورانه، نگاه نقادانه به آن‌چه در اطرافش مي‌گذشت و هم‌چنين به کارگيري يک زبان و ادبيات جديد در سرايش شعر بود. زباني که هم نسلان او آن را بسيار دوست داشتند. او در بيان عوالم احساسي، يک استاد چيره دست بود و آن‌چنان روحيات يک جوان ۲۰ ساله را به تصوير مي‌کشيد که همگان حس هم ذات پنداري با شعرش مي‌کردند. حال چه آن حس را تجربه کرده بودند و چه نه.
کار بزرگ ديگري که زارع در قم انجام داد، نشان دادن قدرت يک نسل و يک قشر مهم و تاثيرگذار در جامعه بود به نام دختر. او با توانايي خارق العاده‌اش در سرايش شعر در ابعاد مختلف مذهبي، اجتماعي و فرهنگي و زمينه‌هاي سنتي ادبي، به همه دختران قمي جرات و جسارت حضور در اين عرصه‌ها را داد. دختري که سروده‌هايش مردان را بيشتر از دختران تحت تاثير قرار داد.»۹
البته شعرهاي نجمه بيشتر عاشقانه استند. اين عاشقانه‌ها هم بي‌نظير اند و سوز عميقي در خود دارند. عاشقانه‌هاي او مدام با نااميدي است؛ يعني در آن‌ها اميد زيادي به رسيدن به معشوق ديده نمي‌شود. اين شعرها امروزه وَرُد زبان نوجوانان فارسي زبان استند. شعر «خير به دورترين نقطه‌ي جهان برسد» يکي از مشهورترين شعرهاي او است که در هرگوشه‌ي از مجازي مي‌توان اثري از آن يافت.


نمونه شعر او:
چگونه رود مي‌رود به سمت بيکرانه‌‌ها
که ابر گريه مي‌‌کند براي رودخانه‌ها

پرنده غافل است از اين‌که تندباد مي‌رسد
و گرنه باز هم بنا نمي‌شد آشيانه‌ها

و اين‌چنين که اين همه زِ عشق رنج مي‌برند
مرا غمِ تو مي‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه تو
پس از تو تار مي‌شود شب ِ تمامِ خانه‌ها

اگر چه زخم مي‌زني ولي ترا نوشته اند
به روي صفحه‌ي دلم خطوطِ تازيانه‌ها

خلاصه بر درخت ِ دل تو بايد آشيان کني
و گرنه مي‌سپارمش به دست موريانه‌ها.

ديده مي‌شود که دو شاعر با تفاوت کمي در يک سال و هر دو در جواني مرده اند. اما اين کجا و آن کجا!
نجمه مي‌توانست، اصلا زير تيغ جراحي نرود. کسي او را مجبور به اين کار نکرده بود. ولي سرنوشت ناديا از دست‌هايش ربوده شده بود. شايد تلاش مي‌کرد دوباره آن را به دست آورد و همين بوده که مدام شوهرش او را لت مي‌کرده است.
زنده‌گي ناديا انجمن، عمق فاجعه‌‌ي جامعه افغانستان را نشان مي‌دهد. او بعد از عروسي، از شرکت در جلسات ادبي باز داشته مي‌شود؛ شوهرش او را به انزوا مي‌برد و مي‌خواهد که شعرهاي او را در بند کشد و در ادامه با همين کار و لت‌وکوب‌هايش به طور فجيعي او را مي‌کشد.
بسياري از بانوان قلم‌زن، شبيه ناديا، بعد از عروسي توسط شوهرهاي‌شان از فعاليت‌هاي ادبي باز داشته شده‌اند و همين است که از بسيار آن‌ها فقط نام و همان چيزهاي که در مجردي خويش نوشته بودند، باقي است. -متاسفانه اين روند هنوز هم ادامه دارد؛ يعني بسيار بانوان قلم‌زن بعد عروسي به تاريخ ادبيات مي‌پيونند.-
از بحث زياد دور نرويم؛ ناديا و نجمه از با استعدادترين‌هايِ شعر فارسي دري بوده‌اند. آن‌ها در حالي که کم‌تر از دو و نيم دهه زنده کرده بودند پخته‌ترين شعرهاي معاصر ادبيات فارسي-دري سرودند. اين دو جسورانه در شعرهاي‌شان به نمايان ساختن سيماي زنانه پرداختند و سروده‌هاي باشکوهي از خود به جا گذاشتند.
شعرهاي نجمه زارع هنوز هم مخاطبان زيادي دارد و در سينه‌هاي مردم زنده است. اما ناديا انجمن به سوي فراموشي روان است. هيچ‌کار براي معرفي درستِ او و شعرهايش صورت نگرفته است. مجموعه شعرهاي او را به سختي مي‌توان يافت؛ بيخي کم‌ياب است. در انترنت و صفحه‌هاي مجازي هم نمي‌توان چيز زيادي از او يافت. اميدوارم فرهنگيان کشور به او شعرهايش توجه کنند تا به جاي‌گاهي که لايق آن است برسد.
سخن آخر، اگر مرگ اين دو را به سوي خود نمي‌کشيد. حالا در ردة بالاي شاعران معاصر قرار مي‌گرفت و «چه دردهاي -شان- که غزل مي‌شدند.»۱۰

پانوشت:


۱- اسم دومين مجموعه شعر نجمه زارع مي‌باشد.
۲- منظور شاعر، اين است که اگر زمانه کمي بيشتر زمان مي‌داد؛ خم و پيچ راه را بلد مي‌شديم. اما اين‌جا طور ديگرش ببينيد. ۳- بسيارها گفته اند، که در پانزده ساله‌گي به شعر سرودن آغاز کرده.

۴- ناديا انجمن بالِ پروازي که شکست: سايت مرواريد سبز.

۵- همچنين گفته‌اند که او با خوردنِ مرگ موش خودش را کشته است. اما از سوي که او با شوهر و مادرشوهر رابطه بدي داشت و آن‌ها ظلم زيادي به حق او کرده اند و اين‌که همه متعقدند که او به قتل رسيده؛ بنده هم همين حرف را در نظر مي‌گيرم.

۶- يادي از ناديا انجمن، فروغ افغانستان. کاوه رادمنش: سايت راديو زمانه.
۷- اگر چه علت مرگ او را مشخص بيان نکرده اند. با آن هم بنده از يکي از فرهنگيان ايران شنيدم که گفت؛ نجمه زير تيغ عمل بيني با اشتباه پزشک موجه شده بود. در اين نوشته همين حرف را در نظرم مي‌گيرم.
۸- در نوشتن اين زنده‌گي‌نامه از سايت بيتونه و ويرگول استفاده شده است.
۹- نجمه زارع، شاعر با عمر مختصر، مفيد، ارزشمند: سايت خبرگزاري دانشجويان ايران «اينسا»
۰۱ «چه دردهاي که غزل مي‌شدند و مي‌خواندي/به زخم‌هايم اگر زندگي زبان مي‌داد» راضيه صابريان.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۴۷۹         سال بیست‌‌یکم        ثــــــور     ۱۴۰۴     هجری  خورشیدی       اول مَی   ۲۰۲۵