تو ستارگان را
در آسمان صافِ امشب بشمر
من هم اندازه ی عشقم را
نسبت بتو خواهم گفت
مقدور نیست عزیزم !
تو برای خوشبختی
بهایی تعیین کن
تا من بر زیبایی ات
نرخ بگذارم
نمی شود عزیزم !
روزگاری آمده ست
که انتظار اش را نداشتیم
نمی بینم یکی
بر حماقت خرده بگیرد
یا خطای خود
و لغزش های من را ببیند
ترازوی شعور نامیزان
میزان سنجش منسوخ شده
تعجب نکن عزیزم !
پریشان گویی ام را جدی نگیر !
واژگانِ تئاتر شعر من
-بازیگران یاغی-
بی ترتیب اجرای نقش
بی خیالِ مخاطب
برای خود بازی می کنند
چکار کنم عزیزم !
آذیش
|