امروز در پهنای فرهنگی بزرگ در جهان، جشن ویساک، از جشنهای کهن هندوان و
سپس، از بنیادی ترین جشنهای پیروان آیین سیکھ در بزرگداشت از پذیرشِ متن
گورو گرانتهـ صاحب به مثابهٔ گفتارِ رهنما و مقدس، برگزار میشود. احترام به
گورو گوبیند سنگهـ جی دهمین گوروی سیکھ که آن گفتار رهنما را به مثابهٔ متن
همیشه گی پیشکش کرد، بزرگ است. یکتاپرستی، ارزش انسانی همه گانی، دادورزی و
آزادی برای همه گان از آموزه های بنیادین این آیین است. آیین سیکھ به این
ارزشهای بنیادین باورمند است:
همهٔ انسانها با هم برابرند؛ از هستی و حقوق مساوی همه زنده جانها بر روی
زمین باید حفاظت شود، دفاع شود. باور به پیروزی بر این پنج شرّ در آیین
سیکھ رهکار زنده گی روزمره است: خود پرستس، خشونت، زیاده خواهی یا حرص،
وابسته گی به امور فناپذیر و داشتن تمایلات مهارناپذیر. بدون شک میتوان در
زمینهٔ باور های پیروان آیین سیکھ سخنها گفت. این جا به نگارش آرمانها
بسنده میشود. در زمینهٔ پیوند آیین سیکھ با فرهنگ بزرگ پیروان آیین هندو در
بزرگداشت آغاز سالِ نو و بهار به سخنان چند سال پیش شخصیت بزرگوار فرهنگی
کشور ایشر داس با رادیوی فارسی فرانسه گوش دادم که در آن سخنان، تاریخ جشن
ویساک و پیوند آن با آیین سیکھ با زیبایی و محتوای عالی بیان شده است.
بحث ما در زمینهٔ فرهنگ، تکامل فرهنگی و تاریخی در جای خودش پیگیری میشود.
فرهنگ و تاریخ میتوانند خیلی دردناک و پر از خشونت باشند. از یک نگاهِ
کُلّی فرهنگ چیزی نیست جز آماده گی مردمان برای مواجهه با شرایط طبیعی و
تاریخیِ پیوسته در دگرگونی. فرهنگ باید وسایل رهایی بخش یک جامعه را از
پرابلمهایی که جامعه با آن روبرو میشود در خود داشته باشد. اگر فرهنگی چنین
کارایی نداشته باشد، منحط و بیکاره است و سبب زوال آن جامعه میشود. فرهنگ
در برابر همه روند های طبيعی و تاریخیِ که با آنها درگیر میشود، به زبان
نیازمند است. زبان برای شناخت روند ها و برای راهکار تغییر و تحول یگانه
پدیدار اجتماعی است. فرهنگ تنها در زبان پرورش میشود، در متن، گفتمان،
کتاب، سخنرانی، شعر و داستان، سینما و تئاتر. محتوای فرهنگ در درون متنهایی
بازتاب مییابد که افق اجتماعی را بیان میکنند. فرهنگ تابع بحث و مشاجرهٔ
تاریخی قلمرو گفتمانی است. فرهنگ تابع کُنش زبانی و اجتماعی است که مسائل
مربوز به هدفها و آرمانهای اجتماعی در آن مطرح میشوند.
امسال هم ویساک در افغانستان در شرایط خشونت افراطی دین و مذهب مسلط برگزار
خواهد شد. تاریخ دردناک حمله به نیایشگاه پیروان آیبن سیکھ در کارتهٔ پروان
کابل در ۲۰۲۲ زنده است. تاریخ سالیان متمادی تحمیل انواع خشونت بر هندوان و
سیکهای افغانستان پس از استقرار نظام اسلامی، حاکی از جنایات مستمر ضد بشری
است. پرسش کوتاه اینست که ریشهٔ این خشونتها بر ضد هندوان و سیکهای
افغانستان در کجا نهفته است. بدون شک، نخستین پاسخ این خواهد بود که علت
خشونتهای نامبرده در مضمون مدارا ناپذیر دین مسلط اسلام نسبت به آیبن داران
دیگر است. در بساری از کشور های اسلامی این روش و این اخلاق اسلامی بیداد
مبکند. اما اگر به نهادینه بودن فرهنگ کشوری و باور راستین به فرهنگ و
بازتاب آن در متن نگاه کنیم، این پرسشها مطرح میشوند: چرا در بزرگداشت و
پاسداری از ویساک و جشنهای هندوان و سیکهای افغانستان کم سخن زده میشود.
همه آنانی که به تقدسِ نوروز میپردازند، کمتر در زمینهٔ ویساک میگویند و
مینویسند. این امر یک معنای روشن دارد و آن این که گفتمان فرهنگی در این
زمینه به اکثریت تعلق دارد و آن اکثریت از اقلیت دور و بیگانه است. یعنی
گفتمان اکثریت در برابر اقلیت ارجحیت دارد. این موضوع فرهنگ اکثریت و فرهنگ
اقلیت یکی از مبرمترین بحثهای سیاسی- فرهنگی است. چنین منطقی در ایدئولوژی
مسلمانان هم وجود دارد که بر مبنای آن در اکثر کشور ها خشونت و تبعیض بر
علیه اقلیتهای دینی و فرهنگی اعمال میشود.
پرسش دیگر من اینست: در افغانستان، از صد سال بدینسو، درکدام برنامه تعلیمی
مکتب و دانشگاه و غیره، معرفی هندوان و سیکهای کشور و فرهنگ آنان گنجانیده
شده بود؟ مگر برنامه های درسی مکاتب و دانشگاه برای پرورش فکری نسلها و حفظ
ارزشهای فرهنگی نیستند؟ در کجای افق گفتمانی، قانونها، تعریف هدفها و
آرمانهای کشوری جایگاه واقعی هندوان و سیکهای افغانستان مشخص و محفوظ بود
در حالی که کشور در قانونهای اساسی بر اساس دین مسلط تعریف میشد؟ این امر
شاید در یک دورهٔ کوتاه حاکمیت غیر دینی وجود داشت، اما اثرگذاری آن در
رابطه با فرهنگ مسلط اسلامی ناچیز بود. خشونت در پذیرش امر اکثریت و اقلیت
دینی، فرهنگی و زبانی پدیده هایی را به میدان می آورد که در برابر هندوان و
سیکهای کشور اِعمال شده اند. تعریف کشور بر اساس اکثریت و اقلیت دینی،
فرهنگی و زبانی که در مادّه های نخستین قانون اساسی، بیرق و نشان دینی
بازتاب مییابد، اساس و بنیاد خشونت، تبعیض و استبداد اکثریت بر اقلیت اند.
در سالهای ۶۰ و ۷۰ خورشیدی هم، در دانشگاه کابل و در میان نامدار ترین
شخصیتهای فرهنگی افغانستان، محمود سبکتگین را " امیر المؤمنین" مینامیدند و
لشکرکشیهای احمد شاه درانی به سرزمین هند را به دلیل دفاع از مسلمانان هند
توجیه میکردند. آیا همین دیدگاهها علت خشونتها و تجاوز های ضد بشری گروههای
اسلامی پس از حاکمیت آنان بر افغانستان نبوده است که در دورانِ جمهوریت
اسلامی- امریکایی هم ادامه داشت؟
پیچیده گی مسائل سیاسی افغانستان با نقش تعیین کنندهٔ پاکستان تا امروز و
دشمنی آن کشور با هند سرنوشت کهنترین مردمان و پیروان آیینهای پیش از اسلام
افغانستان را به یکی از دردناکترین برگهای تاریخ کشور مبدل کرده است.
بازتاب سخنان وزیر " امر بالمعروف" طالبان در بارهٔ غیر مسلمانان به ویژه
هندوان و سیکهای افغانستان بالاترین درجهٔ خشونت و تبعیض ضد انسانی را نشان
میدهد. اما عکسالعمل در برابر آن سخنان به یک امر همه گانی و نیرومند مبدل
نشد که میتوانست به یک گفتمان سراسری برای برابری، دادخواهی و همبسته گی
مبدل شود. تناسب نیروهایی که بحث های سازنده، آینده گرا و عادلانه را پیش
میبرند، در برابر فرهنگ مسلط اسلامی به اندازهٔ اسفناکی ضعیف است. این امر
نشاندهندهٔ ناتوانیِ مرگبارِ گفتمان مُدرن در متن فرهنگ ماست. متنهایی که
تولید میشوند این توانایی را ندارند که برای پیروزی ارزشهای نو در برابر
فرهنگ منحط ایستاده گی و مقاومت نشان دهند. اگر تولید اندیشه و متن چنان که
امروزه دیده میشود، به طرحِ مسائل حیاتی نپردازد، هدفی و آرمانی تعریف
نمیشود و ارزشهای نو جای پدیده های منحط فرهنگی را نمیتوانند گرفت.
سخن را با یک بیان روشن جامعه شناسی فرهنگ به پایان میرسانم:
تغییر در فرهنگ در پی یک بحران، بحران فرهنگی یا بحران در نظم اخلاقی جامعه
پدید میشود. هر جامعه یی یک نظم اخلاقی یا نظم فرهنگی دارد. این نظم فرهنگی
در دو پدیدار بازتاب مییابد: در مناسک یا آداب، و در ایدیولوژیها.
مناسک و آداب و ریتُوِل ها همان برگزاری و شرکت در مراسم دینی، عبادتها،
تجلیل و برگزاری سالگردها، جشن نوروز و ویساک و هولی و ... است. ایدئولوژی
یا اندیشه ها در کتابها، سخنرانیها، شعر، داستان و انواع هنر و ... بازتاب
مییابند. ما در فرهنگ با همین نمودار ها سر و کار داریم. در پُشت این مناسک
و ایدئولوژیها یک هسته یا پوستهٔ محافظ وجود دارد که همان " نظم اخلاقی یا
فرهنگی" است. این نظم اخلاقی در سه ماهیت و مضمون نهفته است:
شگاف یا فاصله میان هدف و وسیله؛
شگاف یا فاصله میان انسان موجود و انسان مطلوب؛
شگاف یا فاصله میان امور یا مسائل اجتناب ناپذیر و اجتناب پذیر.
توضیخ نخست: در هر دورهٔ تاریخی یک شکل خاص بر این هستهٔ بنیادی اثر
میگذارد. باید دید که هدف دورهٔ تاریخی چیست. اگر هدف پیروزی اسلام باشد،
وسیله همین حاکمیت " امیر المؤمنین" خواهد بود. اما اگر هدف عدالت و دفاع
از حقوق زن شد، وسیله اش جنبش سکولار و قانون بر ضد حجاب اجباری و منع زنان
از تحصیل خواهد بود؛
توضیح دوم: در هر هستهٔ فرهنگی انسان مطلوب وجود دارد. اگر انسان مطلوب
همان پیرو دین و آیین خاص با تقلید شخصیتهای افسانه یی باشد، فرهنگ مسلط بر
اساس همان مثالها و معمولا" در یک فرهنگ پدرسالارانه شکل میگیرد؛
توضیح سوم: اگر در هستهٔ فرهنگی تفاوتی میان امور اجتناب ناپذیر و امور
اجتناب پذیر نباشد، از خود بیگانه گی و بیگانه گی با واقعیت پدید میشود:
همه چیز در دست خداست، خدا حکمومت را اداره میکند. در این صورت امور عقلانی
ناچیز میشوند و این کمبود امور عقلانی همه جنبه های فرهنگ را به انحطاط
میکشاند.
در این روند، زمانی فرامیرسد که متون و مناسک دیگر اثربخشی خود را از دست
میدهند و فضای اخلاقی یا فرهنگی عوض میشود. نظم اخلاقی یا فرهنگی باید به
دشواریهایی که دایما" در تغییر اند، پاسخ لازم ارائه کند. اگر پاسخ لازم
پدید نشود، نظم اخلاقی، فرهنگی و آن هستهٔ محافظ دگرگون میشوند و از بین
میروند.
فراخوان بزرگداشت از ویساک همین خواهد بود که به تولید زبان، فرهنگ و آن
کُنشِ اجتماعی باید پرداخت که دادخواهی، برابری انسانی و ایستاده گی در
برابر خشونت، تبعیض و اصل استبداد اکثریت بر اقلیت را نیرومند میسازد.
با ابراز احترام به هندوان و سیکهای جهان، به ویژه برای هندوان و سیکهای
کشورم که سخت ترین خشونتها و تبعیضها بر آنان تحمیل شده است و کماکان تحمیل
میشود، به مناسبت جشن ویساک تندرستی و نیکبختی فراوان خواهانم. امیدوارم
روزی، همه با هم یک روزگار بدون استبداد، تبعیض و بیداد را تجربه کنیم.
|