چکیده
موج اخیر اخراج اجباری پناهندگان افغان از پاکستان که از اواخر
سال 2023 شدت یافته، تنها یک بحران بشردوستانه نیست، بلکه با در نظر گرفتن
تحولات ژئوپلیتیکی منطقه، میتوان آن را به مثابه پروژهای در راستای
مهندسی جمعیتی از سوی طالبان و برخی بازیگران منطقهای تلقی کرد. این مقاله
با رویکردی تحلیلی-انتقادی، به بررسی پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی
بازگشت گسترده مهاجران افغان بهویژه به شهر کابل میپردازد. تمرکز اصلی بر
آن است که چگونه طالبان از این موج بازگشت بهعنوان ابزاری برای بازآرایی
جمعیتی، تحکیم پایگاه ایدئولوژیک، و تثبیت قدرت سیاسی خود بهرهبرداری
میکند. در این چارچوب، مقاله نشان میدهد که حضور گسترده بازگشتکنندگان
در کابل موجب دگرگونی عمیق در بافت اجتماعی و فرهنگی شهر شده و نشانههایی
از فروپاشی مدنیت، افول نظم مدنی، و شکلگیری یک نظم فرهنگی بدوی در فضای
شهری به چشم میخورد. همچنین، این پدیده بحران هویت ملی را تشدید کرده و
بازتولید گفتمان ایدئولوژیک طالبان را در عرصههای آموزشی و فرهنگی تسهیل
نموده است. این پژوهش با استفاده از منابع نوین و مطالعات پیشین، تلاشی است
برای ارائه تصویری جامع از وضعیت فعلی جابجای اجباری افغانها و تأثیرات آن
بر ساختار اجتماعی، فرهنگی و سیاسی افغانستان پس از 2021.
مقدمه
افغانستان در تاریخ معاصر خود همواره با بحرانهای سیاسی، قومی،
امنیتی و اجتماعی متعددی مواجه بوده است؛ بحرانهایی که در هر دورهای،
موجهایی از مهاجرت و آوارگی را بهدنبال داشتهاند. یکی از آخرین
نمونههای بارز این روند، بازگشت گسترده و سازمان یافته مهاجران افغان از
پاکستان است که عمدتاً پس از بازگشت طالبان به قدرت در آگست ۲۰۲۱ و در پی
سیاستهای جدید مهاجرتی پاکستان در اواخر ۲۰۲۳ شکل گرفت. تصمیم دولت
پاکستان به اخراج بیش از یک میلیون مهاجر افغان، بهویژه در بستری از سکوت
دیپلماتیک طالبان، بیتفاوتی کشورهای منطقه و حمایتهای غیررسمی برخی
نهادهای پاکستانی، این فرضیه را تقویت کرده که چنین روندی میتواند در
راستای پروژهای پنهان از مهندسی جمعیتی و بازآرایی سیاسی-اجتماعی
افغانستان طراحی شده باشد.
بازگشت اجباری مهاجرین، که بسیاری از آنها سالها در محیطهای سنتی، مذهبی
و بهشدت محافظهکارانه ی پاکستان زندگی کردهاند، سبب بروز شکافهای
فرهنگی و اجتماعی گسترده در شهرهایی مانند کابل شده است. ورود آنان با
خردهفرهنگها، لهجهها و نگرشهایی همراه است که با ساختار شهری، زبانی و
هویتی کابل در تضاد آشکار قرار دارد. بهطور مشخص، لهجه پَشَوری و شیوهی
زندگی بدوی و قبیله ای بازگشتکنندگان، فضای ارتباطی و فرهنگی شهر را تحت
تأثیر قرار داده و موجب نوعی بیگانهسازی فرهنگی و تنشهای زبانی شده که در
نهایت تهدیدی برای زبانهای ملی، نظم شهری و هویتهای محلی به حساب میآید.
در این مقاله، با رویکردی میانرشتهای و تحلیلی-انتقادی، تلاش خواهد شد تا
این روند نهتنها بهمثابه یک بحران انسانی، بلکه بهعنوان بخشی از
استراتژی سیاسی طالبان برای تثبیت ایدئولوژی خود و تغییر ترکیب
فرهنگی-اجتماعی شهرهای کلیدی افغانستان تحلیل گردد. مقاله بر آن است تا از
خلال مطالعه موردی شهر کابل، فرایند تدریجی «طالبانیشدن» فضاهای شهری را
مورد واکاوی قرار داده و پیامدهای آن را بر بافت فرهنگی، نظم اجتماعی و
هویت ملی افغانستان بررسی نماید.
ادبیات تحقیق
تحقیقات گستردهای در زمینه مهاجرتهای اجباری افغانها به
کشورهای همسایه، بهویژه پاکستان، صورت گرفته است که عمدتاً بر ابعاد
بشردوستانه و حقوقی پناهندگان تمرکز دارند. پژوهشهای مختلف، مانند مطالعه
ذاهدی و فتاح به بررسی ریشههای مهاجرت و وضعیت حقوقی پناهندگان
پرداختهاند۱ . در این میان، پژوهشهای ژئوپلیتیکی نیز تحلیلی عمیقتر از
سیاستهای قومی و امنیتی طالبان ارائه کردهاند. برای مثال، تحلیلهای رشید
و جیوسوتزی، نقش سیاستهای طالبان در بیثباتی منطقهای و بحرانهای فرهنگی
و اجتماعی در افغانستان را بررسی کردهاند۲.۳. . در حالی که این مطالعات به
ابعاد حقوقی و ژئوپلیتیکی مهاجرت پرداختهاند، کمبود یک رویکرد مشخص که
بهطور جامع ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی مهاجرتهای اخیر را
تحلیل کند، احساس میشود. از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، سازمانهای
امدادرسانی بینالمللی تنها بر امداد فوری و نیازهای اولیه مهاجران تمرکز
کردهاند، .۵.۴. در حالی که جنبههای فرهنگی و اجتماعی اسکان مجدد اغلب
نادیده گرفته شده است. این رویکرد تکنوکراتیک و موقتی در فرآیند اسکان مجدد
سبب شده است که آسیبهای فرهنگی و اجتماعی ناشی از مهاجرت در بافتهای
شهری، مانند کابل، نادیده گرفته شود. بهطور خاص، شهر کابل، که بهعنوان
مرکز هویت ملی و فرهنگی افغانستان شناخته میشود، با هجوم موجهای جدید
مهاجران مواجه است و این موجها، بهویژه بازگشتکنندگان از پاکستان،
تهدیدی برای هویت تاریخی و مدنی این شهر بهشمار میروند.۴ پژوهشها نشان
دادهاند که مهاجرتهای بدون برنامهریزی شهری و مداخله فرهنگی، بهویژه در
کابل، منجر به بروز گتوهای قومی و تضعیف انسجام اجتماعی شده است. ۶ این
روند، بهویژه با توجه به وابستگی فرهنگی و ایدئولوژیکی بخشی از مهاجران به
طالبان، میتواند موجب ایجاد گسستهای زبانی و فرهنگی در فضای شهری شود و
تهدیدی جدی برای زبانها و هویتهای محلی باشد.
مطالعات پیشین مانند پژوهشهای مونسوتی، ا. تورن، د.، و مارسدن، پ ۷.۸.
بهویژه به تحلیل روندهای اقتصادی و اجتماعی مهاجرت پرداختهاند و بهویژه
مشکلاتی که در روند بازگشت پناهندگان وجود دارد را نشان دادهاند۹ . بر
اساس گزارشهای دفتر سازمان ملل متحد برای پناهندگان (2023)، شرایط بازگشت
برای بسیاری از افغانها همچنان ناامن و دشوار است و بسیاری از
بازگشتکنندگان با مشکلات فراوانی روبرو هستند۹. ۱۰. همچنین، شمیدل،
ریشههای تاریخی مهاجرتهای اجباری در افغانستان را به بحرانهای سیاسی،
امنیتی و قومی نسبت داده است .۱۱
در تحلیلهای فرهنگی، بارفیلد نشان داده است که طالبان تلاش کردهاند تا
نوع خاصی از هویت اسلامی-قومی را بازتولید کنند که در تقابل با ساختار
فرهنگی پیشین افغانستان قرار دارد ۱۲ . این رویکرد طالبان نهتنها تأثیرات
منفی بر ساختار فرهنگی افغانستان دارد، بلکه بر روندهای اجتماعی و فرهنگی
در مناطق مختلف کشور بهویژه در شهرهایی مانند کابل اثرات منفی بهجا
گذاشته است.
پیوندهای پنهان جمعیت اخراجشده با فرسایش فرهنگی
شهرکابل
موج اخیر اخراج اجباری پناهندگان افغان از پاکستان، علاوه بر
جنبههای انسانی، دارای ابعاد ژئوپلیتیکی، ایدئولوژیک و فرهنگی است که
بهویژه در بازسازی نظم سیاسی و اجتماعی افغانستان تأثیرات عمیقی بههمراه
دارد. جابهجاییهای جمعیتی در تاریخ افغانستان همواره بهعنوان ابزاری
برای بازتولید هژمونی سیاسی، قومی و مذهبی به کار گرفته شدهاند. مهاجران
اخراجشده که عمدتاً از مناطق خیبرپختونخوا، وزیرستان و بلوچستان آمدهاند،
بهطور طبیعی در شبکههای ایدئولوژیک طالبان قرار دارند. این افراد که
بسیاری از آنها در مدارس دینی تحت نظارت طالبان تربیت شده و در شرایط
شبهنظامی و کمثبات زندگی کردهاند، از نظر قومی، مذهبی و ایدئولوژیک
همتبار و همکیش با طالبان هستند و این پیوندها در بازگشت آنها به
افغانستان، بهویژه در تقویت ساختار نظامی و امنیتی طالبان، نقشی مهم ایفا
میکند ۳
حضور این جمعیت در کابل و دیگر شهرهای کلیدی افغانستان، نه تنها موجب
تغییرات عمیق در ساختار اجتماعی و اقتصادی شهرها شده، بلکه بهویژه در
نهادهای نظامی، افزایش یافته است. بسیاری از گزارشها از افزایش تدریجی
تعداد نیروهای نظامی طالبان از میان همین افراد گذارش داده اند که عملاً به
تقویت ساختار شبهنظامی طالبان منجر شده است ۱۰. این امر علاوه بر تهدیدهای
امنیتی و نظامی، بر بافت اجتماعی و فرهنگی شهرها تأثیرگذار است و باعث
میشود که این شهرها بهویژه کابل، شاهد تغییرات گستردهای در ابعاد
فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خود باشند.
در کنار این تحولات، کابل، که بهعنوان پایتخت فرهنگی و مدنی افغانستان
شناخته میشود، بهویژه در پس از ورود موج جدید مهاجران، دچار تغییرات
عمدهای در بافت فرهنگی و اجتماعی شده است. این تغییرات نهتنها بهدلیل
حضور مهاجرانی است که با فرهنگ شهری و سبک زندگی شهروندی بیگانهاند، بلکه
بهطور فزایندهای شاهد شکلگیری قشربندیهای اجتماعی بر پایه تضادهای
فرهنگی هستیم. یکی از نتایج این تضادها، دگرگونی زبان گفتاری در محلات
مختلف کابل است که در آن تسلط لهجههای غیربومی در فضاهای عمومی، بهویژه
در مدارس، بازارها و خیابانها، به وضوح مشاهده میشود. این تغییرات زبانی
در کنار تحولات فرهنگی دیگر، از جمله جایگزینی مناسک مذهبی با تفاسیر
سختگیرانهتر بهجای آیینها و جشنهای فرهنگی کابل، نشان از تغییرات جدی
در هویت فرهنگی و اجتماعی این شهر دارد.
علاوه بر این، یکی از پیامدهای عمده این تغییرات، گسترش بازارهای غیررسمی و
دستفروشی در سطح گسترده است که بهویژه تحت نظارت طالبان و افراد وفادار
به آنها قرار دارد. این بازارها، که به بخشی جداییناپذیر از چشمانداز
شهری کابل تبدیل شدهاند، نهتنها منابع شهری را تحت فشار قرار داده، بلکه
ساختار مالکیت رسمی زمین و املاک در کابل را نیز دچار تزلزل کرده است. در
بلندمدت، این فرآیند به «طلبانیسازی غیررسمی» شهرهای افغانستان منجر خواهد
شد، فرآیندی که در آن ارزشهای فرهنگی بومی و شهری نادیده گرفته میشود و
هژمونی قبیلهای-مذهبی طالبان غالب خواهد شد.
کابل، پیش از این تغییرات، بهعنوان شهری با هویت فرهنگی متنوع و در حال
تکوین شناخته میشد. با وجود بحرانها و جنگهای متعدد، این شهر همواره
شاهد همزیستی فرهنگی و مدنی بوده است. اما اکنون، با حضور مهاجران که
عمدتاً با سبک زندگی معاصر و شهری بیگانهاند، شاهد جایگزینی تدریجی عرف
شهرنشینی با الگوهای رفتاری قبیلهای، مذهبی افراطی و ضدزن هستیم. این
تغییرات نهتنها باعث افزایش بینظمی و کاهش مدارا در فضای عمومی شده، بلکه
زمینهساز تشدید خشونتهای کلامی و رفتاری در میان مردم نیز گردیده است.
نسل جوان کابل، بهویژه با مواجهه با این تحولات، دچار بیگانگی فرهنگی و
گسست هویتی شدهاند. ارزشهایی چون موسیقی، هنر، آزادی پوشش و مشارکت مدنی
که زمانی بخشی از هویت شهری کابل بودند، اکنون سرکوب یا ممنوع شدهاند.
در همین راستا، نظام آموزشی کابل نیز دچار تحولات جدی شده است. مدارس که
پیشتر مراکز فرهنگی و آموزشی به شمار میرفتند، اکنون به مراکز نشر
ایدئولوژی طالبان تبدیل شدهاند. دروس معاصر حذف، زبان فارسی محدود و
یونیفورمهای شبهطلبگی اجباری شده است. آموزش دختران بهشدت محدود یا
ممنوع گردیده و جای معلمان متخصص به ملاهای غیرحرفهای داده شده است. این
تغییرات بهویژه در نظام آموزشی باعث سرکوب خلاقیت، کاهش کیفیت آموزش و
فرار مغزها شده است، که در نهایت منجر به تقویت فرهنگ «طلبانیشده» در
جامعه خواهد گردید.
بهطور کلی، این تحولات نشاندهنده آن است که مهاجرتهای اجباری افغانها
از پاکستان، نهتنها یک پدیده انسانی است، بلکه بهعنوان ابزاری برای
بازآرایی سیاسی و فرهنگی طالبان در نظر گرفته شده است. این فرآیند نهتنها
ساختار اجتماعی و فرهنگی کابل را تحت تأثیر قرار داده، بلکه در حال دگرگون
ساختن هویت فرهنگی این شهر بهسوی هژمونی قبیلهای-مذهبی است که تهدیدی جدی
برای مدنیت شهری افغانستان محسوب میشود.
نقش استراتژیک مهاجرین در راهبردهای طالبان
الف. ابعاد قومی و ایدئولوژیک
طالبان از زمان تأسیس خود بر اساس کدهای فرهنگی و مذهبی خاص همتباران خود
در افغانستان سازمان یافتهاند. مهاجران اخراج شده که عمدتاً از همتباران
طالبان هستند، بافت ایدئولوژیک طالبان را تقویت میکنند. بازگشت این
گروهها، با توجه به بافت قبیلهای و وفاداری مذهبیشان، پتانسیل تشکیل یک
پایگاه جمعیتی با قابلیت بسیج بالا را دارد.
ب. مدیریت آسانتر جمعیت با الگوی زندگی عشایری
این گروهها به دلیل زندگی در شرایط ابتدایی در پاکستان، آماده تطبیق با
سبک زندگی طالباناند. زندگی قبایلی و عشایری ویژگیهای خاصی دارد که به
آنها اجازه میدهد در شرایطی ابتدایی و کمهزینه زندگی کنند و در قالب
ساختارهای قبایلی و عشایری، فعالیتهای خود را انجام میدهند. این جوامع
اغلب وابستگی کمی به زیرساختهای شهری و خدمات عمومی دارند و میتوانند در
محیطهای بدون امکانات و دور از شهرها زندگی کنند.
از منظر اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، جوامع عشایری به دلیل تعلقات قومی و
مذهبیشان، نزدیکی زیادی با گروه طالبان دارند. بسیاری از اعضای این جوامع
در مدارس دینی پاکستان آموزش دیدهاند و از نظر ایدئولوژیکی با طالبان
همسو هستند . این پیوندهای فرهنگی و ایدئولوژیک موجب میشود که بازگشت این
گروهها به افغانستان و استقرار آنها در مناطق مختلف، بهویژه در مناطق
شهری مانند کابل، بهراحتی با سیاستها و برنامههای طالبان همخوانی پیدا
کند.
این ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی باعث شده که گروههای اخراج شده از نظر
عملی نیز برای استقرار در مناطق فاقد زیرساختهای پیچیده شهری مناسب باشند.
در واقع، این جوامع در مقایسه با ساکنان شهرها که نیازمند خدمات شهری و
زیرساختهای مانند آموزش، بهداشت و حملونقل هستند، نیاز کمتری به این
خدمات دارند. از اینرو، طالبان میتوانند این جمعیتها را بدون ایجاد فشار
بر منابع محدود کشور، در مناطق غیررسمی یا بافتهای شهری مستقر کنند. این
امر به طالبان این امکان را میدهد که ضمن تقویت حضور خود در این مناطق ،
بهطور مؤثرتر جمعیت را تحت کنترل خود درآورده و از آنها برای تقویت
هژمونی قومی، سیاسی و اجتماعی خود استفاده کنند.
در مجموع، به نظر میرسد که سیاستهای طالبان در قبال این گروهها نهتنها
بر اساس نیازهای انسانی و بشردوستانه، بلکه بهطور عمده در راستای مهندسی
اجتماعی و تقویت پایگاههای ایدئولوژیک و نظامی خود در کشور استوار باشد.
این استراتژی، بهویژه در مناطق شهری که به دلیل ویژگیهای خاص خود، پذیرای
تغییرات اجتماعی و فرهنگی هستند، میتواند پیامدهای عمیقی برای هویت
فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان در پی داشته باشد
ج. کاربرد نظامی و شبهنظامی
با حضور فیزیکی این افراد در افغانستان، تحولی مهم در استراتژی نظامی
طالبان ایجاد کرده است. پیش از این، طالبان برای تقویت جبهات جنگی خود به
نیروی انسانی از خارج از مرزها و عمدتاً از مناطق مرزی پاکستان نیاز داشت.
اما با اسکان این گروهها در داخل افغانستان، وابستگی به نیروهای پاکستانی
کاهش یافته است و طالبان اکنون میتوانند از این ذخیره انسانی داخلی
بهراحتی و با هزینههای بسیار کمتر استفاده کنند.
این جمعیت، که عمدتاً از مناطق قبایلی و دارای تجربه در محیطهای شبهنظامی
هستند، بهویژه از نظر ایدئولوژیک به طالبان وفادارند و بهراحتی میتوانند
در فرآیند آموزش و تجهیز نظامی قرار گیرند. این افراد بهعنوان بخشی از
استراتژی طالبان میتوانند سریعاً به جبهات جنگ داخلی یا مناطق بحرانی
اعزام شوند، بدون نیاز به انتقال پیچیده و پرهزینه.
مزیت عمده این تغییر، کاهش هزینهها و تسهیل فرآیند انتقال نیرو است. در
حالی که پیش از این طالبان مجبور به انجام عملیاتهای لجستیکی پیچیده برای
جابجایی نیروها از پاکستان به داخل افغانستان بودند، اکنون با حضور این
جمعیت در داخل کشور، فرآیندهای نظامی و جنگی بهطور مؤثرتری مدیریت میشود.
بهویژه در شرایط بحرانی وقوع جنگ داخلی احتمالی، و یا خیزش های مردمی ختی
روند های مدنی اگر در اینده روزی شکل بگیرد، این نیروها میتوانند بهعنوان
نیروی انسانی آماده و پرتحرک، پاسخگوی نیازهای فوری طالبان باشند.
این تغییرات، علاوه بر تقویت قدرت نظامی طالبان، تأثیرات فرهنگی و اجتماعی
عمیقی نیز بههمراه داشته است. اسکان این گروهها در مناطق مختلف افغانستان
موجب دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی در این مناطق شده است، بهویژه در مناطق
شهری که از این نیروها بهعنوان ابزار گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی طالبان
استفاده میشود. در نهایت، این تحول در استراتژی نظامی و سیاسی طالبان، به
آنها این امکان را میدهد که بدون نیاز به وابستگی به نیروهای خارجی،
بهطور مؤثری در برابر چالشهای داخلی و منطقهای مقاومت کنند و به تثبیت
موقعیت خود در افغانستان بپردازند.
د. پروژه کانال قوشتپه: بستری برای اسکان هدفمند
پروژه انتقال آب، کانال قوشتپه، که به ظاهر بهعنوان یک طرح
اقتصادی-زراعتی معرفی شده است، در حقیقت میتواند به ابزاری برای مهندسی
جمعیتی و اجتماعی بدل گردد. طالبان با فراهم آوردن زمین و امکانت اولیه ،
این منطقه را به محلی مناسب برای اسکان جمعیت بازگشتی و همتباران خود از
دیگر نواحی تبدیل میکنند. این اقدام نهتنها بهعنوان یک طرح توسعهای
برای گسترش فعالیتهای زراعتی در نظر گرفته میشود، بلکه در واقع نقشهای
برای تقویت تسلط طالبان بر مناطق شمالی افغانستان است.
با اسکان این جمعیت در قوشتپه، طالبان بهسادگی میتوانند نفوذ خود را در
این منطقه مستحکم سازند. این افراد به دلیل آشنایی با ایدئولوژی و فرهنگ
طالبان، سازگاری بیشتری با شرایط جدید خواهند داشت. در این میان، اسکان این
افراد بهویژه در مناطقی که پیشتر تحت سلطه مخالفان طالبان قرار داشته،
میتواند بهعنوان قدمی برای بازسازی ساختار اجتماعی و سیاسی آن نواحی عمل
کند. به این ترتیب، طالبان میتوانند از این جمعیت بهعنوان نیروی انسانی و
اجتماعی برای تقویت هژمونی خود بهرهبرداری کنند. با تأمین زمینهای
کشاورزی و ایجاد شرایط اولیه برای زندگی، این جمعیت بهسرعت در محیط جدید
مستقر شده و وابستگی اقتصادی و اجتماعی آنها به طالبان شکل میگیرد.
در حقیقت، این طرح تنها بهعنوان یک پروژه اقتصادی نمیماند، بلکه به
ابزاری پیچیده برای بازآرایی ساختارهای اجتماعی و سیاسی در افغانستان تبدیل
میشود. طالبان با تغییرات جمعیتی و فرهنگی که بهویژه در این منطقه
بهوجود خواهند آورد، قادر خواهند بود که ساختار اجتماعی و سیاسی مناطق
مختلف کشور را به تدریج و با دقت به نفع خود بازسازی کنند.
تغییرات جمعیتی و چشمانداز شهری کابل
شهر کابل، پایتخت سیاسی و نماد فرهنگی افغانستان، در طول دهههای گذشته
بارها تحتتأثیر موجهای مهاجرت داخلی و خارجی دستخوش تحولات جمعیتی گسترده
شده است. اما تحولات جمعیتی ناشی از موج اخیر اخراج اجباری افغانها از
پاکستان، بهویژه از اواخر سال ۲۰۲۳، واجد ویژگیهایی است که آن را از
موجهای پیشین متمایز میسازد.
این بار برخلاف گذشته که بیشتر مهاجرتها به دلایل ناامنی و یا دلایل
اقتصادی صورت میگرفت، اخراج شده گان عمدتاً از گروههای قومی و فرهنگی
همگرای طالبان هستند. اسکان این گروهها، بهویژه در مناطق شمال و کلان
شهر ها به ویژه شهر کابل، عمدتاً در خارج از ساختارهای رسمی برنامهریزی
شهری و در ساحات غیرپلانی انجام میشود. این امر نهتنها باعث فشار مضاعف
بر زیرساختهای شهری چون آب، برق، حملونقل و خدمات بهداشتی شده، بلکه
بهطور چشمگیری سیمای فرهنگی و ترکیب قومی-اجتماعی شهر را نیز تغییر داده
است .
گزارش ملی و بین المللی نشان میدهد که تنها در فاصله ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳، بیش از
۳۰ درصد جمعیت مناطق غربی و جنوبغربی کابل تحتتأثیر مهاجرتهای ثانوی
جابهجا شدهاند. بسیاری از خانوادههای تحصیلکرده و کارمندان دولت سابق
که از ترس سرکوب طالبان مهاجرت کردهاند، منازل خود را بهطور موقت یا
دائمی ترک گفتهاند. در غیاب یک سیستم شفاف و قانونی برای مدیریت املاک
رهاشده، بسیاری از این خانهها به شکل غیررسمی توسط مهاجران تازهوارد
اشغال شدهاند، پدیدهای که ضمن کاهش اعتماد عمومی به عدالت شهری،
زمینهساز درگیریهای ملکی و قومی در آینده خواهد بود .
از منظر فرهنگی، ورود گروههای با پیشزمینه اجتماعی قبیلهای و وابستگی
ایدئولوژیک به طالبان، نوعی «تحمیل نرم فرهنگی» را رقم زده است. بسیاری از
تازهواردان با ارزشهای شهری، عرف چندفرهنگی کابل و سبک زندگی مدرن
بیگانهاند. این واگرایی فرهنگی منجر به تضعیف تدریجی سرمایه اجتماعی، کاهش
تعامل بینگروهی، و شکلگیری گتوهای بسته قومی در شهر شده است؛ روندی که در
تضاد با تاریخچه همزیستی قومی کابل در ده های اخیر قرار دارد همچنین فقدان
مداخلات برنامهریزیشده فرهنگی و اجتماعی از سوی نهادهای بینالمللی در
اسکان بیجاشده کان، موجب شده که بحران اسکان به بحران هویتی بدل شود. شهر
کابل نهتنها در حال از دست دادن تنوع فرهنگی و سبک معماری تاریخی خویش
است، بلکه به صحنهای برای بازتولید گفتمان یکنواخت و بسته ایدئولوژیک بدل
میگردد؛ گفتمانی که با روح پویای یک پایتخت ملی در تضاد است (UNESCO,
2023).
از منظر سیاست عمومی، چنین تحولاتی نیازمند بازنگری فوری در رویکردهای سنتی
مدیریت عودت کنند گان و بیجاشده گان و اسکان در افغانستان است. اولویت دادن
به راهحلهای بلندمدت، بر پایه اصول توسعه پایدار، بهویژه در زمینه
بازآفرینی شهری و انسجام و عدالت اجتماعی میتواند مسیر را برای حفظ میراث
های فرهنگی و تقویت سرمایه اجتماعی کابل هموار سازد.
نتیجهگیری: مهندسی اجتماعی در لفافه بحران بشری
خروج اجباری افغانها از پاکستان نمیتواند تنها بهعنوان یک
بحران انسانی یا چالش بشردوستانه تحلیل شود؛ بلکه این پدیده در ذات خود،
فرایندی سیستماتیک و هدفمند برای مهندسی اجتماعی است که توسط طالبان و با
حمایت ضمنی برخی بازیگران منطقهای به اجرا در آمده است. بازگشت هزاران نفر
از جوامع همکیش و همایدئولوژی طالبان، که فرهنگ و لهجههای مختلفی دارند،
تنها بازگشت پناهندگان به کشور خود نیست، بلکه بهطور مؤثر بازآرایی جمعیتی
و فرهنگی در مناطق استراتژیک، بهویژه کابل، بهعنوان نمادی از این تغییرات
محسوب میشود.
از جنبه نظامی، این مهاجرت اجباری ظرفیت عظیمی برای تقویت نیروهای طالبان
فراهم کرده است. حضور این جمعیت، بهویژه جوانانی که در مدارس مذهبی
پاکستان آموزش دیدهاند، توان نظامی طالبان را در برابر هرگونه چالش داخلی
یا منطقهای بهطور قابلملاحظهای افزایش داده است. این افراد که عموماً
دارای وفاداری قبیلهای و مذهبی هستند، در صورت بروز جنگ داخلی یا ظهور
مقاومتهای مردمی، میتوانند بهعنوان نیروی میدانی طالبان ایفای نقش کنند.
از منظر اجتماعی و فرهنگی، بازگشت این جمعیت به کابل و دیگر شهرهای بزرگ
افغانستان، تغییرات عمیقی را در ساختار زبانی، فرهنگی و اقتصادی این مناطق
بههمراه داشته است. ظهور لهجههای پشوری در میان بازگشتکنندگان، بیانگر
تحولات فرهنگی سریع و فشردهای است که هویت زبانی و قومی کابل را با
چالشهای جدیدی مواجه کرده است. افزون بر این، گسترش بازارهای غیررسمی، رشد
بیرویه دستفروشی و تگدیگری در خیابانهای اصلی کابل و تغییرات در بافت
اجتماعی محلات تاریخی، تنها برخی از پیامدهای اسکان بیبرنامه و مهندسیشده
این جمعیت هستند.
این تحولات، خود بخشی از یک پروژه بلندمدت بهمنظور تقویت هژمونی
فرهنگی-سیاسی طالبان در افغانستان به شمار میآید. جامعه جهانی، نهادهای
بینالمللی و پژوهشگران باید با عبور از تحلیلهای صرفاً بشردوستانه، ابعاد
ژئوپلیتیکی، فرهنگی و امنیتی این تغییرات را مورد ارزیابی قرار دهند. غفلت
از این ابعاد، نهتنها به شکست سیاستهای مداخلهگرایانه در افغانستان منجر
خواهد شد، بلکه موجب تعمیق بحرانهای اجتماعی، افزایش واگرایی قومی و کاهش
تنوع فرهنگی این کشور خواهد گردید.
بازگشت مهاجران افغان از پاکستان بهطور عمده نه تنها بهعنوان یک مسأله
انسانی یا امنیتی، بلکه بهعنوان پدیدهای پیچیده با پیامدهای اجتماعی،
فرهنگی و تمدنی باید تحلیل شود. کابل، که پیشتر بهعنوان نمادی از مدرنیته
نیمبند افغانستان شناخته میشد، اکنون در معرض فروپاشی هویتی قرار گرفته
است. برای جلوگیری از این روند، ضروری است که رویکردهای متعادل،
سرمایهگذاری فرهنگی و حمایت از نهادهای شهری مستقل بهویژه در بخشهای
اجتماعی و آموزشی در دستور کار قرار گیرد.
________________________________________
منابع
1. Zahedi, S., & Fattah, S. (2022). Afghanistan under Taliban Rule: A
Socioeconomic and Political Analysis. Routledge.
2. Rashid, A. (2021). Pakistan on the Brink: The Future of Pakistan,
Afghanistan and the West. Penguin Books.
3. Giustozzi, A. (2019). The Taliban at War: 2001–2018. Oxford
University Press.
4. Barfield, T. (2022). Afghanistan: A Cultural and Political History
(2nd Edition). Princeton University Press.
5. Abdul Raqib Ekleel (2024).” How IDPs are defined in the urban
contexts and how to approach to a durable solution? THE CASE OF KABUL
CITY. Padova Univeristy, Padova, Italy
6. Abdul Raqib Ekleel (2023).”Do Afghanistan policies protect the IDPs
and have the capacity to help IDPs find a durable solution ?THE CASE OF
KABUL CITY” Padova Univeristy, Padova, Italy
7. Monsutti, A. (2005). War and Migration: Social Networks and Economic
Strategies of the Hazaras of Afghanistan. Routledge.
8. Turton, D., & Marsden, P. (2002). Taking Refugees for a Ride? The
Politics of Refugee Return to Afghanistan. Afghanistan Research and
Evaluation Unit (AREU).
9. Abdul Raqib Ekleel (2025).” IDPs' vulnerability and livelihood
differentiation” Padova Univeristy, Padova, Italy
10. UNHCR (2023). Afghanistan Situation Regional Refugee Response Plan.
11. Schmeidl, S. (2003). Exploring the Causes of Forced Migration in
Afghanistan.
12. Barfield, T. (2022). Afghanistan: A Cultural and Political History
(2nd Edition). Princeton University Press.
|