روز ۸ مارچ، روزی که قرار بود نماد همبستگی، برابری و مبارزه زنان جهان
برای حقوق شان باشد، در واقعیت برای بسیاری از ما زنان افغانستان به یک
شعار پوچ و میانخالی تبدیل شده است. این روز که ریشه در جنبشهای کارگری و
فمینیستی غرب دارد، در تئوری قرار بود صدای زنان ستمدیده را به گوش جهان
برساند، اما در عمل، این صدا برای زنان افغانستان یا شنیده نشده یا به عمد
نادیده گرفته شده است.
در حالی که زنان در برخی نقاط جهان برای مسائلی مثل برابری دستمزد یا
نمایندگی سیاسی مبارزه میکنند، زنان و دختران افغانستان برای ابتداییترین
حقوق انسانی خود ـ مثل حق آموزش، حق کار، حق انتخاب و حتی حق نفس کشیدن در
فضای عمومی ـ در تقلایند. وقتی مکتبها و دانشگاهها بسته میشوند، وقتی
ازدواج اجباری به یک هنجار تبدیل میشود و وقتی صدای اعتراض زنان با زندان
و شکنجه پاسخ داده میشود، صحبت از «همبستگی جهانی زنان» چه معنایی
میتواند داشته باشد؟ این شکاف عمیق میان تجربههای ما و شعارهای این روز،
آن را برای ما بیگانه و بیربط میکند.
اگر قرار بود ۸ مارچ روز همبستگی زنان جهان باشد، چرا زنان در غرب، که خود
را پرچمدار فمینیسم و حقوق زنان میدانند، در برابر فجایعی که بر زنان و
دختران افغانستان میرود، اینقدر ساکتاند؟ پس از سقوط کابل در سال ۲۰۲۱،
توجه جهانی به سرعت کمرنگ شد. رسانهها، فعالان و حتی سازمانهای
بینالمللی که ادعای دفاع از حقوق زنان را دارند، به مرور ما را به فراموشی
سپردند. این انقلاب، از غرب برخاست ـ با وعدههای آزادی و برابری ـ اما در
همان غرب هم به فراموشی سپرده شد. این سکوت نه تنها همبستگی را زیر سؤال
میبرد، بلکه نوعی خیانت به آرمانهای این روز است.
حتی در میان زنان افغانستان، شعار همبستگی گاهی فقط در حد حرف باقی
میماند. در ظاهر، کمپینها و شعارها برای حمایت از همدیگر بلند است، اما
در خفا، حسادت، رقابت و قضاوتهای بیرحمانه میان خود ما زنان وجود دارد.
وقتی در شرایط بحرانی، به جای دستگیری از هم، گور همدیگر را میکنیم،
چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که دیگران صدای ما را بشنوند؟ این
تفرقه داخلی، مفهوم همبستگی را برای ما تهیتر میکند.
وقتی هیچ دستآوردی برای شادمانی نیست، تبریک گفتن به یکدیگر چه معنایی
دارد؟ آیا باید به خاطر زنده ماندن در این شرایط تبریک بگوییم؟ یا به خاطر
مقاومت در برابر ظلمی که هر روز سنگینتر میشود؟ این تبریکها نه تنها
دلخوشی نمیآرند، بلکه به نظرم نوعی انکار واقعیتاند ـ انکار این که ما در
حال از دست دادن همه چیز هستیم، از هویت ما گرفته تا آینده ما.
برای من، ۸ مارچ نه یک روز جشن، بلکه یک یادآوری تلخ است از این که چقدر
جهان در تحقق وعدههایش ناکام مانده. همبستگیای که قرار بود جهانی باشد،
در عمل به جغرافیا، سیاست و منافع محدود شده است. این روز، تا زمانی که
صدای زنان افغانستان شنیده نشود، تا زمانی که تفرقه میان خودمان ریشهکن
نشود و تا زمانی که ستم بر ما ادامه داشته باشد، برایم چیزی جز یک نام
بیمحتوا نیست. من به جای تبریک، سکوت را انتخاب میکنم ـ سکوتی که فریاد
اعتراضم را در خود دارد.
لیلی غزل
|