کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             خالده تحسین

    

 
ایا دوره‌گرد وادی ناآشنا!

 

 


قلبم،
پرنده‌یست که سحرگاهان
نيايش بی‌نظیری را مژده می‌دهد
روحم،
نسیم‌یست که شام‌گاهان،
پرنده‌های عاشق را
به بی‌قراری می‌کشاند
دستانم را بنگر
شاخه‌های صمیمیت مهر با باران را
چشم‌هایم را بنگر
آیینه‌های شفاف شفاف را
وقتی
بهار،
با پنجره‌های روحم
ترانه می‌خواند
چیزی درون سینه‌ی احساسم،
گل می‌دهد
من،
همان سطر برجسته‌ی صفحه‌ی هستی می‌شوم
که شاعری
با خط درشتی
زیر آن خط کشیده است
تا تازه‌ترین سوژه‌ی سرودش را
از آن به عاریت گیرد
خنده‌هایم را
بادهای تند پاییزی
به گوش فرهاد کوهساران بی‌شیرین دور می‌برند
و تیشه‌یی
زبان ناملایم سنگ‌ها را می‌برد
گیسوانم را بنگر
ناژو و بلوط و اکاسی جنگل این کناره را
به هم گره زده اند
من،
همان تصویری هستم که نقاشی،
دوهزار سال پیش
گمشده‌اش را در من می‌جست
دنگ دنگ دنگ
ساعت زمان
با تپش‌های قلب زخمی من
همراه است
به یادت است آهوی کوچکی که یارش را گم کرده بود؟
او هم در بیشه‌ی دل من
جا گرفته است
و نیمه‌شب‌ها
آهنگ حزن‌انگیزی را سر می‌دهد
ذهنم،
کتابیست ناگشوده
هزار افسانه و قصه،
هزار شعر و آهنگ را در خودش نهفته دارد
کجاست نغمه‌سرایی که این کتاب را
ورق بزند، ورق بزند و ورق بزند
باغ و سبزه و گل‌های یاسمن
دامن دامن
در خاطر من جاری اند
عجب پیوندی با گیاهان وحشی کوهی دارم
بوی زردسرک و کاسنی
بوی نازبو و گل‌های لاله
از گریبان سروده‌های شتاب‌زده‌ام، سر کشیده اند
بافت رویاها و حقیقت را
در نگاه‌های نگران من، بنگر
آه، آه
این عشق عجیب و بی‌همتا
گل وجود مرا
چونان پخته کرده و رنگ زده است که در مزدحم‌ترین بازار هستی
زینت بسیاری دارم
ایا دوره‌گرد وادی ناآشنا!
من صدای آشنای ترا می‌شناسم
در سریع‌ترین قطار هستی بنشین
نشود دیر برسی
نشود دوهزار سال دیگر
باز هم با کیسه‌ی خالی رویاهایت،بر دوش
کوچه به کوجه و در به در
به دنبال من بگردی و مرا نیابی

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۷۵         سال بیست‌‌یکم       حوت - حمل     ۱۴۰۴ هجری  خورشیدی        مارچ    ۲۰۲۵