تشنه ی هرات ام
دل تنگِ دیدار هریرود
آبتنی در بندِ مزرعه
دیدارِ پُل مالان
تشنه ی گذری دوباره
از کنارِ سپیدارانِ کاریز میر
برای سرِپل ، برای شاهپورگان
برای تنگیِ تاشقرقان
برای بلخ برای استالف
برای گلبهار و کاپیسا و غزنی
برای پلِ خمری برای قندهار
برای پل بهسود ، برای بامیان
برای گستره ای بنام افغانستان
برای خشم و مهر مردم اش
دل تنگم
برای کابل و کوچه هایش
برای شری آسامایی
و گوشِ دل سپردن
به مانترای سنگی اش
برای چنداوال و هندو گذر
برای همه ی گوشه هایی
که شناسنامه ی
کاپورا ست دل تنگم
به پایان اعتبار برگه ی گذار ام
از هیچ به هیچ چیزی نمانده است
تشنه و بی تابم
باید بروم ،باید بشتابم …
آذیش
|