بخش دوم ( پایانی )
کاربرد واژه ی رِند یا رندی و رندانه را در سروده های غزل سرایانِ پیش از
حافظ هم به خوبی می یابیم و می خوانیم اما به کار گیری این کلمه یا کلمه
هایی از این دست به معنای منفی مد نظر می باشد هر چند سنایی غزنوی و عطار
نیشابوری این واژه را گه گاهی به گونه یی رنگ مثبت داده اند ولی حافظ
شیرازی که از سنایی در حدود دو قرن و اندی و از عطار یک قرن و اندی بعد تر
زندگی می کرد شاید این کاربردِ ایشان را بنابر التفاتی که به ایشان داشته
است پسندیده باشد لیکن وسعت معنا و مفهومی که در مفاهیم شعری حافظ استنباط
می شود با ایشان یک سان نبوده تفاوت هایی آشکار به چشم می خورد.
حافظ با آن که دنیا را بی اصل و اصالت نمی داند اما کلمه ی رِند، رندی یا
رندانه را چنان با مهارت و با ادای لحن تندی به کار می گیرد که گویی خطای
زاهد و واعظ را فقط یک رِند می تواند برشمرد، آشکار نماید و به رخ شان
بکشد. به گونه ی این بیت اش:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت + که گناه دیگری بر تو نخواهند نوشت
حافظ در شعر هایش خواننده را به دو سوی دیدگاه می برد یعنی گاه در سراشیب
شک می لغزد و گاه در دامان شهود می آویزد. از همین جا است که گاهی سجاده اش
را به امر مرشدش ( پیر مُغان ) به شراب می آلاید، آتش در خِرقه می زند و می
کوشد از ظاهرِ شریعت و طریقت راه را به باطن حقیقت بچسپاند؛ چون اهل تعصب و
ترس نیست ، بی محابا به انتقاد بر می خیزد، خُرده می گیرد و هراسی هم
ندارد. نگرش حافظ پیوسته در رفتار و اطوار زاهد می چرخد و شخصیت وی را زیر
پرسش می برد. از همین جا است که شیخ، محتسب و … را در برابر رِند قرار می
دهد.
زاهد از دید حافظ شخصیتی است که به ظاهر خود را از آلودگی های دنیوی پاک می
کند و از آنجایی که پای ظاهر در میان است؛ حافظ این پاکی را ریا و تزویر
دانسته از سوی دیگر چنین وانمود می نماید که زاهد از دید خودش با پاک جلوه
دادن به دیگران، فخر فروشی می نماید و از همین جا است که دچار کبر و غرورِِ
خود خواسته می شود. چنانچه گوید:
زاهد غرور داشت سلامت نبود در راه + رِند به رهِ نیاز به دارالسلام رفت
چون زشت ترین و بزرگ ترین گناه از دیدِ حافظ غرور و نخوت است بنابران بر
زاهد، شیخ، مرشد و محتسب طعنه می زند و به صراحت بیان می کند که اینان به
خاطر زهد، آن هم در ریا نه تنها خود شان را بلکه دیگران را نیز از لذت های
زندگی دور می سازند، در عقاید خشک و باطل خویش حرص می ورزند و از همین جا
است که با این اندیشه در تنگنای تعصب قرار می گیرند.
به همین علت است که چنین می سراید:
حافظ می خور و رندی کن خوش باش ولی + دام تزویر مکن چون دگران قرآن را حافظ
تمام این رویداد ها را زیر نظر دارد و رندانه نگاه می کند. حافظ شاعرِ والا
و نکته سنجِ زیرکی است که با ایما، اشاره و استعارات شخصیت های پهلودار را
نمایان و با کاربرد از واژه هایی که پرداخته های خودش می باشند مانند پیر
مُغان، دیر مُغان، رِند، میکده، شاهد و … چنان با مهارت به کار می بندد که
در حقیقت معنا و مفهومش را به اوج اش می رساند.
حالا من از میان این همه واژه های معما برانگیز ( رِند ) را برگزیده ام
برای این که حافظ این کلمه ی در ظاهر منفی و لاابالی را به یک کلمه ی پر از
معنا و مفهوم، بلند و مثبت به کار گرفته و در برابر آن هایی که از دید وی
شخصیت های شان قابل پرسش می باشد به گونه ی ایما، اشاره و حتا طنز برملا می
سازد و با مهارت های ادبی و شاعرانه به خوبی بر آن ها می تازد و خواننده ی
غزل هایش را به حیرت فرو می بَرَد.
حافظ شناسِ متبحری در جایی از اظهاراتش چنین می گوید:
« شگفت نیست که ( رِند ) حافظ را اسطوره ی او و خودِ حافظ را اسطوره سازِ
تاریخ فرض کنیم. »
حافظ در سرایش غزلیاتش بیشتر شرط عقل را پیشکش و در اثبات آن پا فشاری می
نماید. از همین جا است که بر شیخ، محتسب، فقیه، زاهد، واعظ و … به کَرات می
تازد و به صراحت می گوید:
از آن چه هنوز در پرده است و کسی از آن به درستی خبر ندارد، دغدغه یی به
خاطر راه نباید داد. و از این گونه گفتار های اسرار آمیزی که به مرموز بودن
و دست یافتن به آن چه در ذهنِ پر از کنکاشش دارد؛ کارِ سهل و ساده نیست.
( پایان )
|