با یک هزار و چند صد و بیست و پنج رنج
ماییم به «مناسبتِ زادروز»* زخم
دور هم آمدیم که باشیم شاهدِ
بار عظیم و درد عمیق و هنوزِ زخم...
که «آمدی به خانهی من»* خوش بیا و نخ
با سوزنی برام به عنوانِ هدیه و
که آمدی به خانهی من؟ قرصهام کو؟
تسکین رنج ممتد و این سووووز... سوزِ زخم...
سوزن بیار و بخیه بزن زخمهام را
کادوی خوب من که نخ و سوزن است و هیچ
این آمده به پوچی دنیای لعنتی
رنج و فلاکت است و من است و زن است و هیچ
که پا گذاشتهست به دنیا و جیغ و جیغ
در آرزوی لعنتیِ مردن است و هیچ
با خونِ ماهیانهی روز تولدش
درگیر زجر و ضجه و جان کندن است و هیچ
درگیر شستن است ولی میشود تمیز؟
خون است و لکهییست که در دامن است و هیچ!
این آمده به پوچی دنیای لعنتی
چاقوی تیز روی رگِ گردن است و هیچ!
این آمده به وحشت دنیای قرن سگ
عمریست روی دوشش، رنجِ تجاوز و
توی سرش هزار مگس جفت میشوند
خون میمکند پر زده در حال وز وز و
از من چه ماندهست به جز نعش روی دوش
از من چه ماندهست که سهمم تن است و هیچ
در دستهام غیرِ ردِ خون تازه چیست؟
*جشنیست به مناسبت سالگردِ مرگ ( @seyed.mehdi.moosavi )
*اگر به خانهی من آمدی چراغ بیار
|