[پیشگفتار ویژه ]
در زمینهٔ این
بحث، در نوشتهٔ شمارهٔ پیشین نکته یی در یافت کردم از نامِ خجستهٔ
Galerie Lapislazuli
در این زمینه که آیا نظریهٔ فرهنگ وسنو در دنیای آشفتهٔ کنونی
مصداقی میتواند داشته باشد. این پیام از همزاد، همراه، همزبان و همدل کودکی
هایم بود و نمیتوانم آن را نادیده بگیرم. در ژرفای اندیشه و احساس با او
همنوایم. آیا میشود در این دنیای آشفته ، با این همه ناهنجاری از چنین
نظریهٔ فرهنگ سخن گفت و این جهان را در آن توضیح داد و تبیین کرد؟
این، پرسشی سخت
دشوار است. شاید، زیرا برای تبیین و تعریف جهانِ امروز یک نظریه بسنده نیست
و بایست از تئوریهای گوناگون کمک گرفته شود تا پهلو ها و گوشه های زنده گی
امروزین را بتوان تبیین کرد. آن هم اگر بتوان با شتابی همپای دگرگونیهای
کنونی کار کرد و گرنه این شتاب دیوانه وار چنان است که هر سخنی پیش از آن
که پخش شود، کهنه شده است. جدایی یا فاصله و مرز میان نظریه های دانشگاهی و
پژوهشی با روند جاری روزگار خیلی زیاد است. آن چه روزانه با آن مواجه استیم
و دیدگاهها را سمت و سو میدهد همین رسانه ها اند که امروزه از اثرگذاری
شگفتی انگیزی برخوردار اند. شمار غیر قابل تصور رسانه ها و محتوا هایی که
پخش میکنند به آن اندازه است که فُرصت اندیشیدن و داوری را از مردمان گرفته
اند. این پرسش که در این دنیای ناهنجار پذیرفتن یک یا چند نظریهٔ درست
پژوهشی چی دردی را خوب میکند، یک پرسش به جا و توجیه پذیر است.
فاصله و تنش
میان هنجار، به معنای قانونهای غیر رسمی و رسمی، مُدلهای فکری یا رهنمای
اندیشه و کردار، که انسان در آن برای تحقق آرمانها و نیاز های خویش میکوشد
و ناهنجاری، به معنای آن قانونها و نظم و اخلاقی که انسانها را از رسیدن به
آرمانها و نیاز ها بازمیدارد، نا امیدی، سرگشته گی و ترس می آفریند. اما
این نا هنجاری هم برخاسته از یک نظم است که به شیوه های گوناگون، در اقتصاد
و فرهنگ، به تحققِ نیاز های " قدرت" میپردازد. مفهوم قدرت در تحلیل اجتماعی
برتراند راسل به مثابهٔ مفهوم " انرژی" در طبیعت انگاشته
میشود. در توضیح مفهوم قدرت از نگاه برتراند راسل چنین گفته
شده است که آن نیروی بنیادین انگیزندهٔ اجتماعی که کارل مارکس
در اقتصاد و زیگموند فروید در امور جنسی دیده اند،
راسل در مفهوم " قدرت" بیان میکند. این نیروی انگیزندهٔ اجتماعی
یعنی قدرت در دو فضا تحقق مییابد: از پا فگندن و سرنگون کردن یک نظم هنجاری
و تثبیت حضور خویش در آن فضا. دیگر آن که پس از آن، قدرت هنجار خود را به
اجرأ در می آورد. همه سرنگونیهای قدرتها و ظهور قدرتهای جدید در تاریخ همین
کارکرد را داشته اند. این روند سرنگونی هنجار گذشته و ظهور هنجار قدرت
پیروز شدهٔ جدید دارای یک میکانیزم منطقی است، دارای یک نظم است، دارای یک
ساختار عینی و واقعی است. در غیر آن تحقق قدرت انجام نشدنی خواهد بود.
ایدهٔ " ساختار
عینی" در قدرت، هنجار، اقتصاد، جامعه و فرهنگ یک مفهوم بنیادی است. ما
امروز هم، با هر شتابی که باشد، در درون ساختار قدرت، اقتصاد، جامعه و
فرهنگ قرار داریم. بیرون از چنین ساختار هایی شیوهٔ زنده گی فردی و اجتماعی
انسانها ناممکن به نظر میرسد. از این دیدگاه، در یک سطحِ آگاهانه،
میتوانیم به تحلیل و تبیین ساختار بپردازیم. در یکی از شماره های آیندهٔ
مجلهٔ دیجیتال مان، ترجمه یی از " قدرتِ پروپاگندا" از برتراند راسل
خواهم پرداخت که در آن به ساختار های درونی و اثرگذار پروپاگندا به
مثابهٔ جلوه یی از فرهنگ که وسنو آن را ايدئولوژي مینامد،
پرداخته است.
برای روشنتر شدن
این بحث و نزدیک شدن به مفهوم ساختار فرهنگ که در آن ساختار زبان و چگونه
گیِ انتقال معنا در زبان اهمیت بنیادین دارد، میپردازم.
در بحث ساختار
ایدئولوژی گفته بودیم که اندیشمندانی چون وسنو در تحلیل های
شان از تبیین ذهنی معنا، زبان و فرهنگ گذر کردند و به تبیین عینی، مادّی و
ساختاریِ آن پرداختند. در زمینهٔ تعریف ساختاری فرهنگ دراین گونه تبیین
باید گفت که ایدئولوژی چنین توضیح میشود. ایدئولوژی یک ساختارِ با هم
پیوستهٔ این بنیاد هاست:
منابع اندیشه یی
و زبانی(کتاب یا صحیفه یا لوح)، رهبر یا مبلغِ کتاب و اندیشه ها، نهاد
مرکزی و نهاد های فرعی، مناسک یا هنجار های ویژهء گروهی که پیروان آنها به
اجرا در می آورند و مهمتر از مناسک اقتصاد است. پول و خیرات و صدقه که از
اینها مصارفِ زنده ماندن راه و رهبران، نهاد ها یا ساختمانها، مناسک و
بازتولید اقتصادی تمویل میشوند. بدون چنین ساختاری، هیچ دین و آیینی، فرهنگ
و ایدیولوژیی نمیتواند به بازتولید خویش بپردازد و زنده بماند. همین ساختار
است که در درون آن باور و عقیده استوار نگهداشته میشود و پیروان به فداکاری
و تلاش میپردازند تا آیین، باور و عقیدهٔ خود را زنده نگهدارند.
در کنار این
تعریف و این تبیین ساختاری از ایدئولوژی به دو ساختار دیگر هم نگاهی
میاندازیم. یکی ساختار گفتمان است. این جا گفتمان نه به معنای پیش زمینهٔ
پارادایم، بل که به معنای بنیادینِ گفت و شنود، خطابه، سخنرانی و موعظه
است. در تحلیل ساختاری گفتمان نشان داده میشود که گفتمان از چند عنصر
سازندهٔ فعال ساخته شده است که فرایند ارتباط نیز نامیده شده است:
سخنگو، نویسنده
و شاعر- فرآورده، متن یا پیام - مخاطب یا شنونده -
رسانه - زبان مشترک
این نهاد ها در
فرایند ارتباط، گفتمان و انتقال معنا لازمی اند. بدون این نهاد ها فرایند
ارتباط تحقق نمی یابد، عینی و مادّی نمیشود و پویایی را میبازد. در کار
فرهنگی ما در رسانهٔ ارزشمند کابل ناتھ
همهٔ این نهاد ها در گفتمان ما هستیِ جبران ناپذیر دارند.
اگر یکی از این عناصر در فرایند ارتباط ما کم باشد، آماده سازی، نشر و پخش
مجلهٔ دیجیتال ما تحقق نمیپذیرد. ناگفته نباید گذاشت که در این جا تنها به
ساختار نهادی مینگریم. مسألهٔ مهم دیگر که به تبیین معنا و محتوای آفریده
های فرهنگی پیوند دارد، در پایان این نوشته تبیین خواهد شد. هر نهادی از
فرایند ساختاری گفتمان که در بالا آنها را در یک پیوسته گی یک، دو، سه نام
بردیم دارای درونمایه های محتوایی فرهنگی و ایدئولوژیک اند که در جایش به
آن خواهیم پرداخت. در تحلیل محتوایی فرایند ارتباط یا گفتمان میتوان به این
تبیین اشاره کرد:
انگارهٔ ما این
جا یک نویسنده است، در هر جایی که باشد، در هر زمانی که باشد و از هر لایهٔ
اجتماعی یا جنسیتیِ که باشد، از هر سن و سالی که باشد و به هر زبانی که
بگوید، بنویسد و پخش کند.
یک کُلّیت
گفتمانی را با این پرسشها تحلیل و بازگشایی میکنیم:
چی میگوید؛ چی
گونه میگوید؛. چرا میگوید؛ از کجا میگوید - به معنای جایگاه اجتماعی.
تا این جا دیده
میشود که هم فرایند تولید فرآورده های فرهنگی و هم فرایند بازگشایی معنایی
و محتوایی از ساختار های با هم پیوستهٔ ارگانیک یا زنده بافته شده اند که
نبود یکی از آنها کمبود و نارسایی ساختاری را با می آورد.
تولید،
انتخاب یا گزینش و نهادینه شدن فرآورده های فرهنگی
با عنوان بالا،
این نوشته را بازهم با تبیین عینی وسنو از فرهنگ ادامه
میدهیم. شاید در پایان این مبحث بتوانیم به جایی برسیم که به توضیح نمونه
های شناخته شدهٔ ساختار فرهنگی و ساختار معنا بپردازیم.
رابطه میان
شرایط اجتماعی و آن ايدئولوژي که از لحاظ زمانی وابسته به این شرایط است،
در یک فرایند متشکل از اثرگذاری دو سویه، سازگاری و انطباق وجود دارد. این
فرایند کلیدی است که شناخت آن پاسخ بسیاری از پرسشها را روشن خواهد کرد.
برای بررسی روابط دو سویهٔ پیچیده که این فرایند را شکل میدهد، از یک
چهارچوب مفهومی بهره خواهیم گرفت. در این جا تمایزِ مفهومی میان سه فرایند
متفاوت از نگاه تحلیلی که با هم فرایند کُلّی پیوند را میسازند،
قایل خواهیم شد: فرآیند تولید فرهنگ؛ فرآیند
انتخاب و گزینش پیدیده های فرهنگی و فرآیند نهادینه شدن فرهنگ
[ادامهء بحث را
در شمارهء آینده دنبال میکنیم.]
|