کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

              سعدالدین سلجوقی

    

 
برگ‌هایی از دفتر عمر پرفراز و نشیب من

 

 

بخش چهل و سوم
.
اتهاماتی از طرف اعضای جمعیت اسلامی به محمداسماعیل والی  هرات وارد می شد که گویا او هرات را در بدل دو صد ملیون دالر به طالبان و پاکستان فروخته است گرچه با اسمعیل خان ارتباط تنظیمی یا شخصی نداشتم اما این اتهامات ناوارد را تردیدمیکردم این امر تیر حملات را متوجه خودم ساخت . درنتیجه ، خزان سال ۱۹۹۵ نامه های ختم وظیفه مستشار، سکرتر سوم و این بنده الله به امضای دوکتور لفرایی مواصلت کرد. یکروز بعد نامه دیگری به امضای شادروان غفور زی که دوام کار مرا تا امر ثانی منظور میداشت مواصلت کرد. مستشار با خانواده عازم امریکا شده بعد ازجا بجایی خانواده درانجاواپس به المان برگشت او تلاش داشت در تصمیم وزارت خارجه تغیرایجاد کند  اما موفق نشد. سکرترسوم به پشاور ر که سکونت گاه اصلی او بود بر گشت. مستشارمدتی در ریزدنس سفارت بدون فامیل بسر برد یکی از خسربره های سکرتر سوم هم با او بود. در نهایت مستشار نیزجانب امریکا پرواز کرده انجا پناهنده شد.روزی که ازسفارت خداحافظی میکرد همکاران اجازه استفاده موتر سفارت را به او ندادند . او از من خواست با موتر خودم تا استیشن قطار او را همراهی کنم. خسر بره سکرتر سوم با اویکجا سوار موتر من شد انجا هر دو نفر پیاده شدند خسربره سکرترسوم بکس دستی سیاه رنگی با خود داشت وقت پیاده شدن گفت به شهر مونشن نزد اقاربش میرود چون هنوز ادرس ومحل اقامت دقیقی ندارد، خواهش کرد بکس دستی اورا چند روزی نگهدارم گفتم مشکلی نیست درصندوق عقب موتر باشد.انها رفتند بکس دستی سیاه بیشتر از ده روز در صندوق عقب موتر من باقیماند. یکروز ملازم دفتر گفت خسربره سکرترسوم سراغ شما را میگیرد گفتم بپرس چی کار دارد گفت دنبال بکس دستی خود امده کلید موتر را به ملازم دادم تا بکس را به صاحبش بسپارد.

 

شب فردای انروز به تلیفون منزل زنگ امد یکی از افغانها که در شهر بن در رابطه کمک‌ به افغانستانNGO داشت ان طرف خط بود بعد از احوال پرسی گفت باید عاجل همدیگر را ببینیم .من بیایم یا تو میایی منزلش در نزدیکی های سفارت بود گفتم من میایم به منزلش رفتم بساط چای قبلن اماده بود شروع کرد به دور پرسی که برایم سوال برانگیز شد به او گفتم اگرحرفی برای گفتن دارد واضح سازد. اوگفت همینکه پولیس جنایی المان با تو در تماس نشده معلوم است که بیگناهی وعدم اطلاع تو از قضیه برایشان واضح شده. دلم فرو ریخت گفتم ترا به خدا بگو چی شده؟ در ادامه گفت ده روز تمام یک بکس سیاه رنگ در صندوق عقب موتر تو قرار داشته؟ گفتم بلی. گفت در ده روز گذشته موتر و خودت تحت نظارت  پولیس قرار داشتید مالک بکس خسر بره سکرتر سوم سفارت که تحت تعقیب پولیس المان بوده بعد از گرفتن بکس سیاه رنگ از صندوق عقب موتر تو و دورشدن از ساحه سفارت باز داشت شده. مقدارقابل  توجهی هیروئین از ان بکس بدست امده. اوعلاوه کرد که ترجمانی این قضیه را به عهده داشته بنا به گفته او پولیس المان به این باوراست یک عضو خانواده سکرتر سوم که وزیرکابینه دولت اسلامي افغانستان میباشد با استفاده از مصئونیت سیاسی و معافیت از بازرسی درفرود گاهها، این مواد را با خود به المان اورده و به این نفر که برادر زاده او میباشد ، تحویل داده. اگر سکرترسوم المان را ترک نمیکرد حالا درباز داشت میبود. او علاوه کرد ، المانی هانمیخواهند این موضوعرا رسانه یی سازند اما نام متهم عضو کابینه درلیست سیاه شامل شده که بعد از این اجازه سفر به المان و اتحادیه اروپا را نخواهد داشت.از وحشت بدنم را عرق فرا گرفت باورم نمیشد کسی درپناه مصئونیت سیاسی به خاطر پیدا کردن پول حرام ، با ابروی کشور و ملتش بازی کند. اندکی بعد حفیظ الله ایوبی دپلومات کارکشته و اگاه به رموزسیاست بحیث مستشار وزیر مختار معرفی شد گرچه همدیگر قبلن همدیگر را ندیده و اشنایی نداشتیم .اما در روز های محدود با مشاهده کارتوانفرسای من
صمیمیتی بین ما ایجاد شد او که از مناقشه دوکتور لفرایی و روانشاد غفورزی در مورد دوام یا ختم کارمن اگاهی داشت طی نامه رسمی دوام کار مرا برای یک دوره دیگر از وزلرت خارجه تقاضا کرد.

وزارت  خارجه در نامه رسمی به امضای شادروان غفور زی دوام کار مرامنظور کرد اما دو روز بعد نامه دیگری به امضای دوکتور لفرایی درمورد ختم کار من مواصلت کرد.از اثر تماس مسئول سفارت با شادروان غفور زی نامه دیگری که دوام کارمراحکم میدادمواصلت کرد. با وجودحسن  نیتی که مسئول سفارت وشادروان غفور زی نسبت به داشتتد، لازم  دیدم با ترک وظیفه به مناقشه بین مقام های عالیترتبه وزارت پایان دهم بنا ماه اگست سال۱۹۹۶ بدون اطلاع قبلی مسئول سفارت بافامیل عازم ایالت کالیفرنیای ایالات متحده امریکا شدم. درشهر یونین سیتی  حواشی سانفراسسکو به کمک یکی دوستان سر پناهی را بکرایه گرفته فرزندانم را شامل مدرسه ساختم اما درمورد پسربزرگم به مشکل بر خوردم. درالمان برای کودکانی که تحت عمل جراحی دستگاه شنوایی قرار میگیرند مدرسه های مخصوص با نصاب درسی خاص موجود است‌. در امریکا این امکان وجود نداشت چنین کودکان در مدرسه های عمومی به درس ادامه میدادند .در روزهای اقامت در امریکا در حالیکه هنوز دولت استاد ربانی بر کابل مسلط بود یکی از دوستان  مقیم امریکا به من گفت اطلاع پیدا کرده که دولت امریکاافعانهای  پشتو زبان و فارسی زبانهای را که به پشتو اشنایی کامل داشته باشند با معاش و امتیازات خوب استخدام میکند این افراد در ایالت اریزونا مدت ششماه اموزش مقدماتی می بینند. مشوره او به من این بود که  ازاین چانس استفاده کرده از بیکاری یا کارهای مشقت بار نجات یابم.


او میگفت عده زیاد افغانهای مقیم امریکا تحت این پروسه استخدام شده اند.پیشنهاد ومشوره ان دوست را ضمن اظهار سپاس به دلایلی  که داشتم رد کردم اما سوالهای زیاد در موردهدف امریکا ازایجادچنین پروژه در ذهنم مطرح شد که سقوط کلبل بدست طالبان جواب همه این سوالها بود با حمله نظامی امریکا به افغانستان به سال ۲۰۰۱ افغان های اموزش دیده همین پروزه به عنوان ترجمان یامشاورباقوای ناتو واره افغانستان شدند عده ای شان به کرسی های بلند دولت جلوس  کردند.از انجایی که درامریکا برای اموزش پسربزرگم مدرسه اختصایی  وجود نداشت چاره ای جز برگشت به المان نداشتم. دوستان منزلی را در شهر بن وهمان مجتمع مسکونی سابق برایم سر براه کرده بودند  بعد ازدوماه سرگردانی وخساره هنگفت مالی دوباره به المان برگشتم

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۷۴         سال بیستم       دلو/ حوت     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی        شانزدهم فبوری    ۲۰۲۵