کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             لطیف ناظمی 

    

 
سنگسار

 

 

به رخشانه غوری و تمام بانوانی‌که زیر سنگ‌ها جان باختند


گیسوانش به دست باد افتاد
باد بی‌آبروی زن‌باره
پیرهن چاک‌چاک و خون آلود
برقعش از هزار جا پاره


زن در آن دشت خشک در گودال
به یکی بقچه‌ی سفر می‌ماند
مرد یک چشم با صدای بلند
پشت هم آیه‌ی زنا می‌خواند


مرد یک‌چشم نعره زد بزنید:
« این زن زشت‌کار زانیه را
فرض عین است، همین! بیاغازیدی
زودتر سنگ‌سار زانیه را»


سنگ‌ها این جماعت بدنام
در هوا رقص مرگ می‌کردند
روی آن بقچه‌ی سفر پی‌هم
بارشی چون تگرگ می کردند


شبت رسید از ره آفتاب رمید
همه شادان که کار پایان یافت
مرد‌ّا سوی قریه برگشتند
روز یک سنگ‌سار پایان یافت


باد در دشت تشنه می‌پیچید
عشق آهسته گریه سر می‌داد
و صدایی ز دوردست اما
از سکوت خدا خبر می‌داد



فرانکفورت ۲۰۱۸
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۷۴         سال بیستم       دلو/ حوت     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی        شانزدهم فبوری    ۲۰۲۵