شب لبان داغ خویش، دیدم برلبان تو
آتشی به جانم زد، آتش لبان تو
یا مرا ببر از خود، یا مرا بران از خویش
این بود جهان من، آن بود جهان تو
آسمان، دلم تنگ است، در برابر گیتی
رهرو دگر خواهم، همچو کهکشان تو
پر ز رمز و رازی تو، فارغ از نیازی تو
عالمی دگر دارد، خلوت پنهان تو
ما که عاشق و رندیم، کار ماست سربازی
از جهان نرسیدیم، نازم آن جهان تو
|