رویکرد تازهٔ وسنو Robert Wuthnow به فرهنگ، یعنی رویکرد عینی، دربرگیرندهٔ
سه نکتهٔ نو در زمینهٔ فرهنگ است که آن را از
دریافت ذهنگرای متفکران کلاسیک و برخی متفکران پسین از فرهنگ متمایز میکند:
۱. فرهنگ همان محصولات و فرآورده های فرهنگی عینی و ملموس است. به عبارهٔ
دیگر، فرهنگ همان کالاها و اشیای نمادین است؛
۲. فرهنگ تولید میشود؛
۳. فرهنگ در درون بافتهای پویایی که در آنها تولید و توزیع میشود، یافتنی
است و از آن محیط های عینی و ملموس جدا نیست.
به باور وسنو ، به جنبشهای ایدئولوژیک نیز باید به مثابهٔ مجموعه یی از
نوآوری های فکری نگریست که خود را در قالب محصولات
فرهنگی به ما نشان میدهند.
وسنو پس از بیان دریافت تازهٔ خود از فرهنگ میکوشد دلالت های این دریافت نو
از فرهنگ را برای تحلیل و مطالعهٔ فرهنگ روشن سازد.
او در عبارت هایی که بیانگر دستورالعمل کلی او برای پژوهشگران مدافع رویکرد
عینی به فرهنگ است، مینویسد:
" بدیهی است، اگر به فرهنگ با این شیوه نگریسته شود، آن گاه باید در
مطالعهٔ فرهنگ به تولید کننده گان گفتمان، مخاطبان،
متون گفتمانی، شعایر و مناسکی که گفتمان در آنها جای داده میشود، و بافتهای
اجتماعیی که گفتمان در آنها تولید میشود، توجه
کنیم. با تعریف فرهنگ به مثابهٔ پدیده یی که به گونهٔ گروهی یا جمعی تولید
میشود، نه به مثابهٔ پدیده یی که با ساده گی و به
طور ناخودآگاه درونی یا به طور ذهنی پذیرفته میشود، فرهنگ به منابع اجتماعی
وابسته میشود و ممکن است در این حالت عواملی چون در
دسترس بودن یا نبودن منابع یادشده و همچنان چگونه گی توزیع
فرهنگ نقش عمده یی در تعیین سرنوشت تغییر فرهنگی خواهد داشت. مبتنی
بر چنین دریافتی از فرهنگ، مطلعهٔ تغییر فرهنگی،
حتّا بیش از پیش، نیازمتد رویکردی است که به بافتهای، ساختار های، نهادی که
فرهنگ در آن تولید، انتخاب و توزیع میشود، توجه
کند."
به باور وسنو، اگر بپذیریم که فرهنگ همان محصولات فرهنگی است که در نتیجهٔ
فعالیت کنشگرانهٔ انسانی و در درون ساختار فرهنگی
تولید میشود، آنگاه باید در مُدلهای نظری خود که برای تبیین تغییر فرهنگی و
بررسی رابطهٔ فرهنگ با ساختار اجتماعی پیشنهاد
میکنیم، چند مسأله را مورد توجه قرار دهیم:
۱. اگر فرهنگ تولید میشود، تولید آن نیازمند تولیدکننده گان فرهنگ اعم از
افراد و نهاد های فرهنگی است.
پس نظریه پرداز فرهنگ باید در بینش خود به نقش کنشهای دخیل در تولید فرهنگ
توجه کند.
۲. اگر فرهنگ تولید میشود، تولید آن نیازمند وجود منابع است. پس بهتر است
که نظریه پرداز فرهنگ " محیط کلان
اجتماعی" را به عنوان "بانک یا ذخیرهٔ " منابع مفهوم سازی
کند. به باور وسنو " بسیج منابع" مهمترین
شرط در تولید فرهنگ است. او معتقد است " تغییر شرایط در محیط کلان بر
چگونه گی تدارک و توزیع منابع اجتماعی که تولید
ایدئولوژی متکی به آنهاست تاثیر دارد.
۳. اگر فرهنگ تولید میشود، تولید آن نیازمند " نظم یا ساختار نهاد
هایی است که به هدایت این منابع به سوی تولید کننده
گان فرهنگ" کمک کنند. به باور وسنو، یکی از مهمترین وظایف نظریهٔ
فرهنگ، نشان دادن "
راهها و میکانیزم هاییست که از طریق آنها تولید کننده گان ایدئولوژی و
منابع مزبور در یک رابطهٔ سازمان یافته باهم قرار
میگیرند."
۴. اگر فرهنگ تولید میشود، فرایند تولید آن احتمالا" شامل چند فرایند
فرعی است که در مجموع فرایند کلی تغییر فرهنگی را
شکل میدهند. یکی از مهمترین وظایف نظریه پرداز فرهنگ باز شناختن این مراحل
از یکدیگر است. به باور وسنو، فرایند عام تولید
فرهنگ شامل سه مرحلهٔ فرعی تولید، انتخاب و نهادینه شدن
است: " شرایطی که دامنهٔ تنوع در تولید ایدئولوژیک را افزایش
میدهند، شرایطی که گونهٔ انتخابی به پیشبرد برخی
جهتگیریهای ایدئولوژیک خاص در برخی بافتهای اجتماعی کمک میکنند و مانع از
ادامهٔ رشد بقیه جهتگیریهای ایدئولوژیک میشوند، و
بالآخره شرایطی که بر نهادینه شدن ساختار های ایدئولوژیک تأثیر
میگذارند."
۵. اگر فرهنگ تولید میشود و فرایند تولید آن یک روند گروهی و جمعی است که
نیازمند وجود منابع و بسیج منابع است، احتمالاً
فرایند تولید نوآوری های فرهنگی در پیوند با جنبشهای تاریخی خاص است و
میزان احتمال وقوع آنها در " نقاط عطف
تاریخی" بیشتر است. به باور وسنو، به فرایند تحولات فرهنگی نباید به
مثابهٔ نوعی فرایند تدریجی، خطی و مستمر نگاه کرد. خط پیشرفت فرهنگ
را باید بیشتر در " چهارچوب دوره های نسبتاً
گسستهٔ خیزش و جنبش فرهنگی تحلیل کرد." وسنو یکی از مهمترین وظایف
تحلیلگران
فرهنگ را توجه دقیق به شرایط واقعی تولید و توزیع محصولات ایدئولوژیک و عدم
اکتفا به صِرفِ نشاند دادن نزدیکی های کلی میان
الگو های ایدئولوژیک و ویژه گیهای کلی محیط اجتماعی از قبیل تمایز نهادی
آنها یا تغییر در طبقات اجتماعی و نیاز آنها به مشروعیت میداند. به
باور وسنو، مطالعات فرهنگی به جای این که به تغییر
ایدئولوژیک به مثابهٔ نتیجهٔ درازمدت تغییرات تدریجی و فزاینده در ارزشها و
باور ها نگاه کنند، باید تغییر ایدئولوژیک را در
پیوند با جنبشهای تاریخی خاص قرار دهند و تغییر ایدئولوژیک را در
بطن این جنبشهای تاریخی بررسی کنند." وسنو از مفهوم
"اپيزود"، به معنای رویداد، دوره، برای اشاره به
جنبشهای خاص تاریخی و فرایند گسستهٔ تغییر فرهنگی استفاده میکند.
۶. اگر فرایند تولید و تغییر فرهنگی در دوره ها و نقاط عطف تاریخ و در
نتیجه، وقوع تغییرات بزرگ اجتماعی صورت بیرونی
مییابد، نظریهٔ فرهنگی باید روشن سازد که چی میکانیزم های واسط تغییرات
اجتماعی و تغییر فرهنگی را در پیوند با یکدیگر قرار میدهد. وسنو یکی
از اهداف اصلی پژوهش خود را فراهم آوری نظریه یی در
خصوص راهها و میکانیزم هایی میداند که از طریق آنها ایدئولوژی و ساختار
اجتماعی در پیوند قرار میگیرند. او در مُدل نظری خود از " بافت
های نهادی" و " بحران در نظم اخلاقی" جامعه به مثابهٔ دو
میکانیزمی نام میبرد که تحولات اجتماعی را در پیوند با تغییر فرهنگی قرار
میدهند.
۷. اگر محصولات و یا فراورده های فرهنگی نتیجهٔ نهایی فرایند تغییر فرهنگی
اند، نظریهٔ فرهنگی باید به روشن ساختن راهها و
میکانیزم هایی بپردازد کهذاز طریق آنها ساختار درونی و محتوای محصولات
فرهنگی شکل میگیرند. این نظریه باید مشخص سازد که تا چه حدود محتوای
محصولات فرهنگی تحت تأثیر شرایط اجتماعی شکل میگیرد
و به چی میزانی محتوای آنها از نیاز های شرایط اجتماعی فراتر میرود.
وسنو این مسأله را که خود به آن عنوان " مسألهٔ پیوند" را داده
است، مهمترین مسألهٔ نظریهٔ فرهنگی میداند.
[پیوست این نوشته در شمارهء آینده پیشکش میشود.]
|