دل دریایی از قوی سپیدیست
به دریا میزنم دل تا امیدیست
به ساحل می نشینم ماسه آسا
نهنگِ ناله، آهنگِ نویدیست
نگاهش نکهت از روز ازل داشت
مزامیر محبت در بغل داشت
لبالب از غزل دیدم لبانش
سکوتش سایبانی از عسل داشت
بدو گفتم محبت چیست؟ خندید!
نشانِ عشق و الفت چیست؟ خندید!
اشارت بر فتوّت کرد، گفتم:
عزیزمن فتوّت چیست؟ خندید!
درآن روزی که باران خشمگین بود
نگارین، چهره ی روی زمین بود
به زیر چتر مستی چشم مستش
شهودِ معرفت، شهدِ یقین بود
تبسّم بر لبش مینو سرشته
نگاهش نشئه ی باغِ بهشته
تموّج های زلفِ تابدارش
به چشمم چشم هسارِ سرنوشته
مرا در اوج مستی داد سیبی
به آیینِ محبت خوش فریبی
خدا را یافتم در سیب سرخش
بهشتِ معرفت دارد نصیبی
نهالِ غم تناور گشت ای دوست
به یادت دیده شاور گشت ای دوست
و عرشِ لمیزل در موج آهم
چسان گویم، شناور گشت ای دوست
چنان در اوج مستی ناز می کرد
که صد میخانه دل پرواز می کرد
شقایق دفتردل را، نگاهش
به آیینِ محبت باز می کرد
خروش تندر و فریاد باران
برافشاند نشاطِ نوبهاران
چنین می گفت مستِ خانه بردوش:
نخواهم جز بهشتِ می گساران
هوا بارانی و چترش گشوده
به رمز د لربایی دل ربوده
سخن می گفت با نیمی نگاهش
محبت را محبت آزموده
|