در خلالِ اندوه ی ترا دوستت می دارم
من از سرزمینِ عشق ،در زیرِ آوارم
عشق ی که بتو دل بستم و دانستم
که هم زهر مار است
هم دارو !به صد دردِ بی درمان
حالا!
نه قضاوت است نه پیش داوری
نه رازی مرموزی ست به پنهان کردن
بابتی چاک یخنم
سلفیِ شایعه پردازِ از لختی پیراهنم
وابرِ حریری از دود و سیگارِ دهنم
عینی دوستت دارم های مکرر
در دلی شب با عشق شعر و مکاشفه ام
آه ، سکوت ،خلوت حرفی ناگفته ی
در زیرِ زبانم
……………………
من
با کفش ها آهنینم
از این کوچه ها
شاید بیشتر از هزار و صدمین
بار بار بار بار
و بار
عبور کرده ام
………………………………
در انجا که خورشید
نجوای پروازِ پرنده گان را
در افق های بازش
یکایک درج ی ارقام امروز میکند
ارقامی که تموزی فصل های جنگ و غربت را
و شام های تیره و تار و این شهر را
برایت بشارت میدهد
حرف نا گفته ی
قلبی را بشنو …..
فقط بخاطر بسپار !
این واژه ها؛
پژواکِ از نخستین آیه های
حدیث ی نا گفته قلبی با اصالت است
قلبی که ….
زمانی ضحاک ی چون چنگیز
شهر و دیوار های اراکین
کاخ های بلند و باشکوه اش را
فرو ریخت
در و دالان پُل و پُلچه اش را
آتش زد خاکستر کرد
و تاخت…..
و او همان گونه با اقتدار از تله ی
خاکستر برخاست
دوباره سبز شد و جوانه زد
…………………………
این ملافه ی سخت گیرانه را
از زباله ذهنت دور بریز!
سوگند به چشمِ های نجیبِ گیاه
به نسیم ی خوشگوار فردا
به گرمی سلام ردی بادِ و باران
به نظمِ ناز و یاران
به بزمِ شام و هجران
با زهر لبخندی حزین
برداشت جام را
پیش از اینکه به لب فرو بریزد
ناگاه شکست جام را
………………………………………….
“مهم نیست آدمی چقدر قوی باشد
او همچنان محتاجِ دوست داشتن کسی است که او را دوست دارد “
#سودابه کامروا
|