کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 

 

             نویسنده: صفت‏الله دانش 

    

 
عشق، آزادی و پایداری در اشعار احمد هنایش

 

 


عبدالعلیم ثاقب، مشهور به احمد هنایش، از شاعران خوش‏قریحه و خوش‏کلامِ ادبیّات چند دهۀ پسین کشور است که با نشر نخستین مجموعه‏یی از اشعارش، جایگاه خود را درمیان شاعران معاصر کشور ثابت ساخته و اشعار او از ابعاد مختلف مورد توجه قرار گرفته است.
احمد هنایش، دوران کودکی‏ را درآغوش صخره‏های هندوکش – در درّۀ کرامان پنجشیر – گذراند و با شعر آشنا شد و در نوجوانی سرودن شعر را تجربه کرد. پس ازآن به کابل آمد و با مرحوم استاد واصف باختری و برخی دیگر از شاعران آن‏روزگار آشنا شد و از محضر آن«بلند قامت بالندۀ» شعر فارسی بهره‏ها برد.
هنایش در قالب‏های مختلف، چون غزل، مثنوی، چارپاره، رباعی، دوبیتی و شعر سپید شعر سروده و تا حال از او یک مجموعۀ شعر زیرعنوان«معجون رنگ» به چاپ رسیده است. بیش‏تر اشعار هنایش دراین مجموعۀ و سایر اشعار چاپ ناشدۀ او، به موضوعات عشقی، آزادی، مهاجرت و پایداری اختصاص دارد.
احمد هنایش در سروده‏های خود توانسته است با نگاهی شاعرانه و احساسی لطیف، پدیده‏های زنده‏گی‏اش را تصویر کرده و با خیال‏پردازی‏های شاعرانه توانایی زیستن در دنیای ویژۀ خویش را ایجاد نماید. من دراین مختصر تلاش کرده‏ام تا در گام نخست برخی از توانایی‏های شاعر را در به‏کارگیری زبان هنری به بررسی گرفته و سپس به چند ویژه‏گی محتوایی اشعار او بپردازم.

تخیّل، تصویرپردازی و زبان شعر هنایش
در سروده‏های احمد هنایش، احساس و عواطف و توانمندی آفرینشی را به‏گونۀ روشن می‏توان باز یافت. دنیای تخیّل و تصویرپردازی او در هنر شاعری شکوهمند است؛ ازاین‏جهت وی را شاعری می‌توان انگاشت که توانسته است در گُسترهٔ شعر امروز فارسی برای خود جایگاه ویژه‏یی اختصاص دهد. تعبیرهای فراهنجاری او، شاخص این حقیقت بوده و در واقع، گریز ازاین هنجارهای نظام‏مند زبانی است که شعر او را شکوهمند جلوه می‏دهد.
یکی از ابزارهای کار هنایش در سروده‏هایش، استفادۀ خیلی قشنگ از رنگ‏ها، به‏منظور نمایش احساس و پیام وی است؛ طوری‏که این رنگ‏ها به‏گونۀ خیلی معنامند استفاده شده‏اند:
غم به رنگ شبنم سرخ است درصحرای دل
نقش غم دادیم شعر شعله‎‏بار خویش را
دراین بیت، ابتدا شاعر دلِ غم‏دیدۀ خویش‏را در بزرگی به صحرا تشبیه نموده و آن‏را به‏گونۀ اضافۀ تشبیهی«صحرای دل» به‏کار برده است. سپس این غم با رنگ سرخ – که روایت از دل‏خونی شاعر می‏کند – به‏نمایش درآمده و شاعر شعر خود را نیز با همین رنگ که برخاسته از دل اوست، نقاشی می‏کند. یعنی شعر شعله‏بار و غم‏آلود شاعر، از دل غم‏زدۀ او برون شده است.
ناگفته نباید گذاشت که تصویرِ غم، به رنگِ شبنمِ سرخ، نشانی از قدرت تصویرگری شاعر است که دنیای شگفت‏آوری را پیش چشم مخاطب می‏گشاید. به‏همین‏گونه در بیتی دیگری از هنایش می‏خوانیم:
دمیده بر کف آینه‏های دشت ضمیر
بنفش خاطرۀ یار از زلالۀ اشک

دراین‏جا شاعر، خاطرۀ یار را به رنگ بنفش تصویر کرده است که بر ضمیر آینه‏وار او دمیده است. از طرفی هم شاعر دراین بیت، ضمیر خود را به دشتی تشبیه می‏کند که مانند آینه شفاف بوده و خاطره‏ها به رنگ بنفش درآن منعکس شده است.
در میان آرایه‏های ادبی که منجر به زیبایی کلام می‏شود، هنایش در به‏کارگیری تشبیه‏های بکر و استفادۀ واژه‏های هم‏گون و هم‏خانواده دست بالایی دارد. در بیت زیر تمام این ویژه‏گی‏ها را به‏خوبی می‏توان مشاهده کرد:
به بحر سینۀ«ثاقب» درآن کرانۀ عشق
نشسته کشتی پندار از زلالۀ اشک

دراین بیت سینۀ شاعر به بحری تشبیه شده که آب آن از زلالۀ اشک جاری است و در کرانه‏‏یی ازاین بحر، کشتی پندار شاعر نشسته است. دراین بیت، علاوه از آن‏که شاعر از اغراق و غلو استفادۀ شاعرانه نموده است، چیدمان واژه‏هایی چون بحر، کرانۀ بحر، کشتی و اضافه‏های تشبیهی چون«کرانۀ عشق» و «کشتی پندار» که همه در قالب صنعت ادبی مراعات‏النظیر تعبیه شده‏اند، نشان‏دهندۀ توانایی شاعر درعلوم بلاغی است.
از دیگر ویژه‏گی‏های هنری اشعار هنایش، ساخت فعل‏های مرکب است که در سطح نحوی کلام نقش برازنده‏یی ایفا می‏کند. در بیت دیگری از شاعر می‏بینیم که«زنجیر بافتن» حیا از دو منظر زیبایی‏آفرین است: نخست، ساختِ فعلِ مرکب و دوم «جان‏دارانگاری» و کاربرد گونه‏یی از استعاره. یعنی قراردادن «حیا» به‏جای انسانی‏که دارد زنجیر می‏بافد:
به دل گفتم بگیرم تحفه‏یی از تار گیسویش
حیا زنجیر می‏بافد به دور مایۀ جانش
یکی دیگر از زیبایی‏های سروده‏های آقای هنایش، کاربرد گونه‏یی از موسیقی کلام است که به آن«موسیقی کناری» گفته‏ می‏شود. این نوع موسیقی که از توالی و تکرار ردیف به وجود می‏آید، نقش پُررنگ و مؤثری در بالابردن جنبۀ موسیقایی شعر و برانگیختن عواطف و احساسات خواننده دارد. منظور از موسیقی کناری عواملی‏ست که درنظام موسیقایی شعر دارای تأثیر است که آشکارترین نمونۀ آن قافیه و ردیف می‏باشد(کدکنی، به‏نقل از مهدی ماحوزی، 1385 : 194).
در مجموعۀ«معجون رنگ» احمد هنایش، با دو غزل دل‏نشین مواجه استیم که دارای ردیف‏های بلند و پُرتحرّک است: یکی غزل«بنفش خاطره» با تکرار هربار ردیف«از زلالۀ اشک» و دیگر غزل«نزدیک؛ اما دور» با تکرار هربار ردیف«ولی سهم من نبود» نوعی موسیقی کناری را به وجود آورده است که در بازتاب عواطف خواننده، نقش مهمی دارد.
به چشم روشن بیدار از زلالۀ اشک
نشسته خاور کردار از زلالۀ اشک
به آسمان نگاه من و فرشتۀ امشب
پریده بلبل گفتار از زلالۀ اشک
به باغ هجر دو دل داده‏گان شهر حرم
شگفته غنچۀ دیدار از زلالۀ اشک
به خنده‏زار دل‏انگیز لاله‏های بهار
چکیده قطرۀ انوار از زلالۀ اشک
فضای خانۀ دل را چه عاشقانه خرید
نوا و نالۀ گیتار از زلالۀ اشک
دمیده بر کف آینه‏های دشت ضمیر
بنفش خاطرۀ یار از زلالۀ اشک
به بحر سینۀ «ثاقب» درآن کرانۀ عشق
نشسته کشتی پندار از زلالۀ اشک
دراین غزل، ردیف«از زلالۀ اشک» کناری بوده و واژه‏های: بیدار، کردار، گفتار، دیدار، انوار، گیتار، یار و پندار قافیه‏های غزل اند که موسیقی درونی را نیز به‏وجود آورده است. به‏همین گونه غزل«نزدیک؛ اما دو» با تکرار هربار ردیف«ولی سهم من نبود» الی پایان غزل، عین موسیقی را شکل داده‏است.
عمری به دلم بود؛ ولی سهم من نبود
در جان من آسود؛ ولی سهم من نبود... الخ
بدین‏ترتیب، نمونه‏های زیادی از سروده‏های هنایش وجود دارد که هر کدام نشان‏دهندۀ توانایی شاعر در استفاده مناسب زبان به‏گونۀ هنری و ادبی است. بهترین نمونه‏های این‏نوع ردیف‏آرایی، در برخی از غزل‏های مولانا در دیوان شمس دیده می‏شود؛ مانند غزل مشهوری که ردیف«مستان سلامت می‏کند» در هر بیت آن تکرار می‏شود.
در میان اشعار شاعران معاصر استفاده از چنین کاربردهای موسیقایی کلام به نُدرت یافت می‏شود. بهترین کاربرد ردیف‏آرایی یا موسیقی کناری درمیان شاعران معاصر افغانستان، در برخی ازغزل‏های عارفانۀ نجم‏العرفای کشور – مرحوم استاد حیدری وجودی – و تعدادی از غزل‏های استاد محمد افسر رهبین در مجموعۀ «باغ دل‏تنگی» به‏کار رفته است و شاید هم در اشعار شاعران دیگر که من نخوانده‏ام.

عشق، آزادی و پایداری در اشعار احمد هنایش

1. مفهوم عشق در اشعار هنایش
عشق یکی از موضوعات گسترده و دامنه‏دار در ادبیّات فارسی به‏شمار می‏رود. نزد قدما، عشق هم جنبۀ آسمانی داشت و جنبۀ زمینی و گاهی هم این دو پدیده به هم تلفیق می‏شد. اما امروزه معمولاً شاعران ما – به‏ویژه شاعران نسل جوان – از عشق زمینی سخن می‏گویند و به نُدرت شاعرانی‏را می‏توان یافت که عشق در شعر آنان آسمانی باشد.
در سروده‏های احمد هنایش با دوگونه عشق مواجه هستیم: نخست عشق به معشوق زمینی که از نوع انسان بوده و خواسته‏های شاعر به‏صورت کُل نفسانی بوده و از غریزه آب می‏خورد و دوم عشق به وطن. عشقِ شاعر به وطن، باز به دو شکل دیگر متصور است: یکی عشق به وطن از بهر معشوق زمینی و دیگر عشق به وطن به‏گونه‏یی که شاعر با زبانی پرخاش‏گرانه با دشمنان بیرونی وطن در ستیزه است که این‏ عشق دومی شاعر، درهمین نوشته به‏عنوان یکی از مؤلفه‏های شعر پایداری آمده است.
احمد هنایش، از جملۀ شاعرانی عاشق‏پیشه‏یی‏ست که وطن را تنها نه به‏خاطر خود وطن، بلکه به‏خاطر معشوق خود نیز دوست دارد؛ چون این وطن، وطن معشوق است و چنان‏که گفتیم همین عشقِ شاعر نسبت به وطن است که انگیزه‏یی برای زنده‏گی، تلاش و پایداری نیز می‏گردد.
به یاد چشم‌هایت زنده‌ام من
به پیشت بارها شرمنده‌ام من
در یکی از سروده‏های بُلند هنایش که «میراث آدم» نام دارد، شاعر قصّه‏هایی دارد با معشوق خود. دراین شعر، شاعر در غربت است و معشوق در وطن؛ با آن‏که شاعر شکنجۀ غربت می‏کشد، اما هوای او را بر دل دارد؛ عطر او را حس می‏‏کند و هر لحظه دل‏تنگ وی است:
هوایت بر دل و دل، ناصبور است
خودت با من حضورت دور دور است
دل کاشانه از عطر تو خالی‌ست
نمای خانه‌ام بی‌رنگ و نور است
در شعر«میراث آدم» شاعر داستان خود و معشوقش را شبیه داستان آدم و حوا می‏داند. دراین شعر روایی، معشوقۀ شاعر حوایی‎‏ست از آدمِ خود دور مانده و در وطن با شیطان در نبرد است و «سراپا ضجّه و فریاد و درد» است:
حوای من به شیطان در نبرد است
دلش افسرده و آغوش سرد است
به رنگ شب به زندان و قفس‌ها
سراپا ضجه‌ و فریاد و درد است
ازاین‏که شاعر در کنار معشوق خود نیست، معذور وی است و شرمندۀ او. شاعر برای این‏که خود و معشوق خود را قانع نماید که چرا در کنار او نیست، غربت را کار تقدیر می‏داند و ازاین‏که معشوقش تنهاست، تقصیر کار نیز به دوش خود می‏کشد:
عزیزم از تو معذورم، ببخشم
کنارت نیستم دورم، ببخشم
گنه‌کارِ تو‌ام، تقدیر این است
تو تنهایی، مرا تقصیر این است
پیام کُلّی این شعر می‏رساند که سیاست‏های دنیا، چگونه دو عاشق و معشوق و دو دل‏داده را از هم دور می‏سازد! و شاعر به شیوه‏های مختلف از مصیبت‏هایی‏که در دیار غربت، در نبود معشوق متحمل می‏شود، شکایت‏هایی دارد. چنان‏که در جایی دیگر می‏خوانیم که شاعر، بار دوری معشوق را سنگین‏تر از محملی می‏داند که در غربت با خود حمل می‏کند:
پای افسردۀ دل آبله‏بار از سفر بی‏وطنی
بار دوری تو سنگین‏تر ازآن است دراین محمل من
و از همین‏جاست که شاعرِ آواره در دوری از معشوق، نه روز آرام دارد و نه شب:
منِ آواره چه‏سان روز و شب آرام بگیرم این‏جا
تا که ناید خبرت یک‏سره هرروز ازآن کابل من
چنان‏که دیده می‏شود، در عشق نوع اول شاعر که محض روی معشوق زمینی می‏چرخد، تمام دغدغۀ شاعر فراق و وصال معشوق است و سرانجام، شاعر چشم آن دارد که روز و روزگار این غربت پایان می‏یابد و این آدم و حوا به دیدار هم می‏رسند.
اگر هجران آدم یافت پایان
تو هم هرگز نمی‌مانی پریشان
رسد روزی که می‌آیم دوباره
به پیشت می‌شود جایم دوباره

2. مقاومت و پایداری
دربارۀ ادبیّات پایداری، تعریف‌های گوناگونی از سوی پژوهش‌گران ارایه شده است. برخی‏ها با توجه به ویژه‏گی کلی، ادبیّات پایداری را تعریف کرده‏اند که در بردارندۀ هر نوع بی‏عدالتی‏های اجتماعی و شرایط ویژۀ سیاسی است(ادبیّات پایداری به مفهوم عام). اما برخی دیگر این نوع ادبیّات را تحت تأثیر شرایط ویژه‏یی که کشوری مورد تهاجم بیگانه‏گان قرار می‏گیرد تعریف نموده اند(ادبیّات پایداری به مفهوم خاص).
مرحوم استاد واصف باختری، باور دارد که شعر پایداری به‌معنای بسیار اخص آن، یعنی شعری‌که نمایان‌گر پرخاش شاعران باشد، ازسال 1357خورشیدی آغاز شده است(فروغ، 1390: 61). استاد محمّد افسر رهبین، پرتونادری، سیدفضل‏الله قدسی و برخی دیگر دیدگاهی هم‏سان با مرحوم استاد باختری ارایه کرده‏اند.
در میان شاعران چند دهۀ پسین کشور که در اشعار وی برخی از عناصر شعر پایداری به چشم می‏خورد، یکی هم احمد هنایش است. هنایش از جملۀ شاعرانی رسالت‏مند و متعهدی‏ست که درد هجرت وطن و ایستاده‏گی او در برابر دشمنان متجاوز با سلاح قلم، در تمام سروده‏های وی نمایان است؛ تا جایی که او، سرودن شعر مقاومت را فرهنگ خود می‏داند:
این آیت عشق بی‏گمان آزادی‏ست سرخطِّ حیات جاودان آزادی‏ست
در شعر مقاومت که فرهنگ من است آواز رسای هر زمان آزادی‏ست
برخی از نویسنده‏گان، از جمله دکترمحمد رضاسنگری نویسندۀ ایرانی – که پژوهش‏های ارزنده‏یی در عرصۀ ادبیات پایداری به چاپ رسانده است – در بررسی‏های شعر پایداری روش‏های جدیدی‏را به کار گرفته است که این روش‏ها بر اساس برخی از عناصر یا مؤلفه‏هایی استوار است که مجموعۀ آن عناصر، شکل‏دهندۀ پدیده‏یی به‏نام شعر پایداری است. از جملۀ مؤلفه‏هایی که دکتر سنگر ارایه می‏کند، «ستایش آزادی»، «شناساندن چهرۀ زشت دشمن» و «توصیف رزمنده‏گان» مؤلفه‏هایی‏اند که در سروده‏های احمد هنایش، بازتاب گسترده‏یی دارند. در سروده‏های هنایش، آزادی در مفهوم رهایی به کار رفته است؛ رهایی از قید و بند بیگانه‏گان که با خون پدران و مبارزان وطن نقش می‏بندد:
خون ما رسم درشت خط آزادی شد
نام خاک پدرم عزت و ننگ است هنوز

به همین‏گونه، هنایش در یکی از رباعی‏های خود، آزادی را عشق خود دانسته وعشق و آزادی را به‏هم تلفیق نموده است: یعنی عشق، آزادی و آزادی عشق است. در دو مصراع پایانی رباعی می‏بینیم که آزادی حاصل خون شهیدان گم‏نام و رنگی از درفش وطن است که از خون شهیدان رنگین شده است:
این آیت عشق بی‏گمان آزادی‏ست سرخطِّ حیات جاودان آزادی‏ست
از خون شهید هرچه گمنام وطن یک رنگ درفش ما همان آزادی‏ست
یکی دیگر از عناصر شعر پایداری، شناساندن چهرۀ دشمن است. هنایش، از جمله شاعرانی‏ست که شناخت دقیقی از ماهیّت دشمن ارایه می‏‏دهد. او دشمن را منحصر به گروه یا فرقه‏یی خاص نمی‏داند که هرازگاهی با مردم افغانستان درگیر است؛ او دشمن را فراتر از مرزها تعریف می‏کند. درنظر وی، دشمن اصلی همان است که خواستار فرقه‏یی جاهل است. یعنی دشمن اصلی، آنی را می‏داند که گروهی جاهل، به حمایت او بدبختی می‏آفریند:
دشمن فراتر از همۀ مرزهای ماست
او خواستار فرقۀ جاهل به‏جای ماست
در ادامۀ بیت بالا، چهرۀ دشمن و اهداف او در بُعد گسترده‏تری به شناسایی گرفته می‏شود. یعنی شاعر با درک بنیادینی‏که از اهداف دشمن دارد، بدین‏باور است که اصل واهمۀ دشمن، از ریشه و فرهنگ ماست:
دشمن فقط ز عایله و اهل خانه نیست
تنها نشانِ وحشت و زشت زمانه نیست
دشمن همیشه واهمه از جنگ تو گرفت
ترسی به جان ز ریشۀ فرهنگ تو گرفت
شکی نیست که حوزۀ تمدّنی زبان فارسی، یک حوزۀ تمدّنی پهناور و ناکران‏مند است. پهنای زبان فارسی که شامل افغانستان امروز، ایران امروز، بخش‏هایی از عراق، بخش‏هایی از آذربایجان، جمهوری‏های آسیای مرکزی و ترکستان، بخش‏هایی از کشور چین، هندوستان، پاکستان، بنگلادیش، ترکیۀ عثمانی و برخی از نواحی یوگوسلاوی کهن می‏شود، بی‏تردید برای دشمن در سطح بزرگ و برای اهداف بلندمُدت، واهمۀ بزرگی پنداشته می‏شود.
چنین است که هنایش، مردم خود را مخاطب قرار داده و آنان‏را از اهداف شومِ دشمن با خبر می‏سازد؛ اهداف باطلی‏که بر حذف دیگران خیال می‏بافد:
او دشمنی ز لشکر جهلِ ستم‌گر است
اورا خیال باطل حذفِ تو برسر است

از دیگر عناصر شعر پایداری، توصیف قهرمانان، مبارزان و رزمنده‏گان است. در سروده‏های احمد هنایش، مبارز و قهرمانِ شرف‏مندی که سربُلند و با اقتدار زیست و حس قشنگ اقتدارش را در دل‏های مردمش زنده نگه داشت، احمدشاه مسعود است. در سرتاسر سروده‏های این شاعر، یگانه قهرمانی‏که نقش می‏آفریند و توصیف می‏شود، همان یل کج‏کلاه است:

موج‏های شرفت در رگ ایمان جاری‏ست
اقتدار تو دراین حس قشنگ است هنوز
او اگر نیست به سنگر با کلاه کج خود
در دل کودک ما، شوق تفنگ است هنوز
در یکی دیگر از بیت‏های شاعر می‏خوانیم که او از احمدشاه مسعود، به‏عنوان کوروش عصر خود یاد می‏کند:
تا عشق، است و تابش خورشید درجهان
کوروش عصرِ ما به دلِ داستان تویی

حقّا که احمدشاه مسعود قهرمان است؛ قهرمان همه زمینه‏ها. درچنان وضعیت ناخوشایند سیاسی‏یی که دشمن بربخشی ازخاک وطن مُسلّط بود، او برنامه‏های شعری و ادبی برگزار می‏کرد و هدف خود را«عملیات برای ادبیّات» بیان می‏کرد. هنایش، دریکی از بیت‏های خود درهمین مورد، اشاره‏یی زیبا دارد:

انگیزه‌‏ها برای عملْیات زنده است
حماسه‌ات برای ادبْیات زنده است
با این صدا، صدای تو پیوسته زنده است
موجی برای جنبش نسل‌ات بسنده است
و سرانجام، شاعر راه قهرمان خود را راه سبز و روشنایی‏بخش می‏داند و پیروزی آن را نوید می‏دهد:
القصه راه سبز تو پیروز می‌شود
چون آفتاب روشن دیروز می‌شود
یکی دیگر از مؤلفه‏های شعر پایداری «شرحِ رنجِ غربت و بیان مشکلات مهاجرت» است. هرچند دکتر عبداللطیف پدرام – شاعر و سیاست‏مدار برازندۀ کشور – شعر مهاجرت را بحثی مستقل و جدا از شعر پایداری می‏داند(پدرام، 1393 : 83) اما دکتر محمد رضا چهرقانی برچلویی(چهرقانی، 1393 : 19) و دکتر محمد رضا سنگری(سنگری،1381: ص‏ص22 – 36) و برخی دیگر، شرحِ رنجِ غربت را در شمار مؤلفه‏های شعر پایداری قرار داده‏اند.
دکتر عبداللطیف پدرام، در کتاب«مقدّمه‏یی بر شعر مقاومت افغانستان» در بارۀ شعر مهاجرت و پیوند آن با شعر مقاومت چنین نوشته است:«شعرهایی به اثر مهاجرت برخی از شاعران ما سروده‌است بدون شک، بار عاطفی و انگیزۀ آن‌ها، قوی‌تر از برخی شعرهای مقاومتی‏ست که در افغانستان سروده شده‌اند. درمیان آن‌هایی‌که از افغانستان مهاجر شدند، یک تعداد شاعرانی بودند که به شعر و ادبیّات پرداختند و در واقع سنگر مقاومت را در بیرون از کشور پاس‌داری کردند». با توجه به این دیدگاه آقای پدرام، اشعار مهاجرت احمد هنایش نیز – که بدون شک با زبانی پایداری بیان شده است – زیرعنوان مقاومت و پایداری بررسی شده است.
من ازآن شهر بلادیده مسافر شده‏ام
آمدم باز به مُلک تو مهاجر شده‏ام
فُرصتی خواهم اگر تکیه زنم بر درِ تان
با همین چهرۀ افسرده که ظاهر شده‏ام
نام من کوه بزرگ است ازآن بیشۀ شیر
حال نام دگرم است «مهاجر» شده‏ام
هنایش دوبار به پاکستان مهاجر شده است: یکی در دور نخست تسلط طالبان بر کشور و دیگر در دور دوم تسلط این گروه. در هردو دور مهاجرت، اشعار استخوان‏سوزی سروده است که بار عاطفی آن کم‏تر از اشعار پایداری داخل کشور نیست. هنایش در یکی از سروده‏های خود که «ملک بیگانه» نام دارد، مهاجرت خود را به مُلک بیگانه، جبرِ تاریخ بیان می‏کند؛ یعنی اگر جبری از تاریخ نبود، شاعر هرگز هوای مُلک بیگانه را نداشت:
درگلستان تو یک سینه شرارم چه کنم
ملک بیگانه! هوای تو ندارم چه کنم
جبر تاریخ اگر باز کشانیده مرا
بر دل دوزخ تان ره نسپارم چه کنم
چنان‏که در بخشی ازهمین مقاله آمد که هنایش شناخت دقیقی از دشمن ارایه می‏دهد؛ دراین‏جا نیز شاعر، دست کشوری را درآن پناه برده است، در بدبختی‏های کشورش خود دخیل می‏داند:
سایهٔ دست تو برخانهٔ من شب‏ریزاست
پای در روشنی‏ات گر نگذارم چه کنم
هنایش، در بیت دیگری از همین شعر مهاجرت خود، در برابر قانون طبیعت نیز عصیان می‏کند و حتّا چشم الطاف خدا را نیز در وطن خود بیگانه می‏بیند. بدیهی‏ست که یکی دیگر از مؤلفه‏های شعر پایداری در مفهوم عام«عصیان در برابر قانون طبیعت و خدا» است:
چشم الطاف خدا باوطنم بیگانه ست
گر‌ازاین هیمهٔ دل شعله نبارم چه کنم
این شعر، خواننده را به‏یاد بیتی از استاد محمد عاقل بیرنگ کوهدامنی می‏ندازد که در شعر«کابل‏نامه» چنین سروده است:
ای خـداوندی ‌که می‌باشـی لطیف و هم قهار
لطف تو جای دگـر، قهرت برای کابل است
بررسی اشعار احمد هنایش نشان داد که او از جملۀ شاعران متعهد و ملتزم به مردم و وطن خود بوده و در برابر تأریخ، جغرافیا و هویت، رسالت‏مندانه عمل کرده است. عنصر اساسی و پُربسامد در سرتاسر اشعار هنایش«عشق» است: عشق به معشوق زمینی از بهر وطن و عشق به وطن از بهر معشوق زمینی‏. هنایش به بهانۀ معشوق، حُب خود را به وطن ابراز می‏کند و در واقع این حُب‏الوطن است که منجر تلاش شاعر در راستای پایداری می‏شود. فراموش نکنیم که هنایش، در بیان آنچه که گفته شد، از زبان هنری – ادبی نیز بهره‏‏های خوبی برده و در استفاده از آرایه‏های ادبی و ابزار زیبایی‏آفرین زبان، مهارت ویژه‏یی داشته است.

منابع
1. پدرام، عبداللطیف(1393)، مقدمه‌یی بر شعر مقاومت افغانستان، انتشارات کنگرة ملی، کابل.
2. پرتونادری، نصرالله(1394). بحثی در بارۀ شعر مقاومت(مقالۀ پژوهشی) نشرشده در صفحۀ انترنتی«نی»، شمارۀ سوم، سال سیزدهم، کابل.
3. چهرقانی، برچلویی محمد رضا(1386). سیری در شعر مقاومت افغانستان(مقالة پژوهشی)، نشر شده در سایت(www.sarnawisht.com).
4. رهبین، محمد افسر(1379)، ترانه‌های شبانگاهی(گزینة شعر)، مرکز نشراتی آرش، پشاور.
5. سنگری، محمّد رضا(1381). ادبیّات پایداری(مقالة پژوهشی)، فصل‌نامة شعر، شمارة 39، ص‌ص22 – 36
6. فروغ، خالده(1390)، گام بی‌توقف شعر معاصر پارسی‌دری، چاپ نخست، انتشارات برگ، کابل.
7. ماحوزی، مهدی(1385) فارسی عمومی، چاپ چهارم وششم، انتشارات زوّار، تهران



 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۶۶    سال بیستم      میزان / عقرب     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی                         شانزدهم اکتوبر  ۲۰۲۴