من سالهای سال
در گردنه به پیش درمسال
گاهی پکوره و گاه میتایی خریده ام
در آن حریم صلح و صفا
در درمسال
از هندوان غزل و شه نایی شنیده ام
آن هندوان کابل
آن رادو هوشیار
آن لاله های کاکه
بزاز و هم عطار
یا دختران موی بلند با لباس شیک
یا بچههای ناز و عزیز و چنانعیار
آن معلمی که همره بود به مکتب
رینو- رینو بالا
یک دختر زیبا
تمکین وی چو شاه
شاهان و شهنشاه
یا آن دکاندار شیرینی محل کی بود ؟ راجو
یا رام و کشن و نوین کمار
یا آن کریشنا
هندوی این وطن
با ماست شهروند
آهنگ ناشناس چه خوش مانده جاودان
آنگاه که بهر هموطن خویش میسرود
(لاله ره قسم دادم که رادو ره نسوزان)
( د یار لپاره درمسال جارو کوومه )
ما بهر همدیگر
همه جا مهر کاشتیم
( یار می هندو زه مسلمان یم )
ما با همدیگر تاریخ و سرنوشت داریم
داشتیم
او همره من و وطنم بوده تا کنون
یک پاره ای زپیکر من هندوان ماست
عطار و هم بزاز
آن تاجران صادقِ کابل زمین ما
سیکهـ های کشورم
مانند جان ماست
اما ببین که باز
با هندوان چی کرد
آن خایینی که عمر من و تو چو کوره سوخت
گاهی بنام داعش
و گه طالب و اشرار
این طایفه تمام وطن را چسان فروخت
ظلم هست شعار شان !
نفرین به شأن شان
این خاینان دون
این جانیان شوم
دردی دگر بجان من خسته داده اند
با انفجار بمب در بین مرز و بوم
اینها
یعنی گروه داعش و اشرار و خاینین
با تو نبوده هیچ ،
و از تو نبوده هست
مانند آن هواست که بوی تعفنش
از دیرگاه میانه ای جوی ای نهفته هست
گلالی حبیب
۲۹ جوزای ۱۴۰۱
|