میخواهم بگویم با فریده عثمان انورى، که بدون
تردید در عرصۀ گویندگى و تهیۀ برنامه هاى ادبى، یکى از چهره هاى شاخص است و
میشود گفت که در زمینۀ دکلیمۀ شعر یکى از پدیده هاى تکرارناپذیر است، هر
چند کلمۀ تکرارناپذیر مطلق گرایى است، ولى تا هنوز من کسى را سراغ ندارم که
به پیمانۀ فریده عثمان انورى شعر را زیبا بخواند.
من فکر میکنم که فریده انورى در گسترش فرهنگ شعرخوانى و یا دکلیمۀ شعر، حق
بزرگى بر گردن جامعۀ فرهنگى افغانستان دارد.
من هیچگاهى او را ندیدهام، با صداى او پیشتر از نام او آشنا شدم. من از
دوره هاى جوانى عادت به شنیدن برنامه هاى ادبى رادیو افغانستان داشتم. الحق
که در آن روزگار برنامه هاى رادیو افغانستان، برنامه هاى بسیار بسیار بسیار
قابل توجه و آموزنده و زیبا بودند. هم آگاهى دهنده بودند و هم حس زیبایى
پسندى انسان را ارضا میساختند. خاصتاً برنامه هاى «زمزمه هاى شب هنگام»،
«مجله رادیویى» و بعضى برنامه هاى دیگری که فریده انورى در آن سهم میداشت
و گویندگى میکرد؛ به اصطلاح رادیویىها «پرودسر» آن برنامهها بود.
بارى من در یکى از مصاحبه هاى خود در اینکه چگونه به شعر روى آوردم و چه
عوامل درونى و بیرونى سبب آن شد، در جملۀ انگیزه هاى بیرونى، یکى به شنیدن
دوامدار و بلاوقفۀ برنامه «زمزمه هاى شب هنگام» اشاره کرده بودم. در آنجا
دو صدا، صداى داکتر اکرم عثمان و صداى فریده عثمان انورى براى من روزنه هاى
بودند که رو به سوى زیبایى و رو به سوى لذت ادبى گشوده میشدند. خاصتاً
شعرهای که یک مقدار فضای رومانتیک میداشت و من در آن سن و سال با شنیدن آن
شعرها و با شنیدن آن صداها معتاد شده بودم. حتى میتوانم بگویم کمتر شبى
بود که زمزمهها را نشنوم، اگر در خانۀ کسى مهمان مى بودم از صاحب خانه
میخواستم رادیویش را بیاورد تا آن برنامه یی که ساعت ده شب نشر میشد را
بشنوم. (ده شب در فصل زمستان خیلى ناوقت بود.)
من در آن مصاحبه گفته بودم این برنامه در پرورش ذوق ادبى من و در مورد
شاعری من بسیار موثر بوده است. خاصتاً این صداى فریده انورى و صداى اکرم
عثمان. گفته بودم از این نقطۀ نظر، اینها بر شخص من حق دارند. من شعرها را
از صداى آنان میشنیدم و بعد دنبال یافتن کتاب شاعر سرگردان مى بودم.
من فکر میکنم که فریده انورى در بخش دکلیمه شعر و گویندگى از قافله
سالاران است. هر چند تعداد زیادى از جوانان خواستند بر جاى پاى او گام نهند
و از او تقلید کنند که تعدادى هم به موفقیت هاى دست یافتند. شاید براى آنکه
او چنین ماند این باشد که هر انسان باید خودش را ارائه کند، تا کسى دیگرى
را.
تاثیر فریده انورى هنوز در دکلیمه شعر افغانستان دیده میشود و من متیقن
هستم که تا سال هاى طولانى و دوره هاى طولانى این تاثیر برجاى باقى بماند.
براى نخستین بار ابتکارى که در عرصۀ خوانش شعر در افغانستان صورت گرفت این
بود که شعر و یا دکلیمه شعر، در کست ظبط شد، در آن زمان هنوز سى دى نبود.
نخسیتن بار فریده عثمان انورى شعرهاى حافظ، مولانا و شعرهاى معاصر را
دکلیمه کرد و چندى بعد کست هاى شعر داکتر اکرم عثمان هم پخش شدند. این خودش
یک ابتکار بزرگ است. هنوز جامعه افغانستان از داشتن سى دى هاى شعر شاعران
کمبود دارد. این کار باید صورت بگیرد، این شعرها یا به صداى خود شاعران یا
به صداى یکى از دکلیماتورهاى بزرگ باید ظبط شود.
من گاه گاهى چیزهایی، بهتر بگویم، شعرهاى سپید بدون وزن از فریده عثمان
انورى را در مجله یی به نام هنر دیده بودم. بعداً نوشتۀ دیگرى در این زمینه
از او به چشمم نخورد. نمیدانم که آیا نوشته هاى دیگرى هم از این گونه دارد
یا خیر؟ آن شعرها نشان میداد که او توانایى سرودن شعر را دارد. شعر او از
نظر ارائه ادبى داراى ژرفا و از یک جنبۀ استعارى و سمبولیک برخودار بود.
ولى بعداً چیزى از او نخواندم. من فکر میکنم که فریده انورى در تهیه
برنامه هاى رادیویى و تلویزیونى مصروف شد و این امر فرصت نوشتن را از او
گرفت.
فریده عثمان انورى بدون تردید یکى از تاثیرگذارترین گویندگان و دکیلماتوران
در تاریخ ژورنالیزم افغانستان است.
در خزان ١٣٧٣ شعری سروده بودم زیر نام «زیبایى» حالا میخواهم این شعر را
به مناسبت شصتمین سالگى او برایش اهدا کنم. و امیدوارم یک هدیه قابل پذیرش
براى او باشد.
زیبایی
صدایت به دختری می ماند
در سبز ترین دهکدهء دور
که آزادی قامتش را
تنها کاجهای بلند کوه میدانند
*
صدایت به دختری میماند
که شامگاهان
در زیر چتر ماه
در شفافترین چشمهء بهشت
آب تنی میکند
و بامدان از دریچه های افلق
کوزهء از نور خلوص به خانه میآورد
و از زمزم آفتاب جرعه جرعه مینوشد
صدایت به دختری میماند
در سبز ترین دهکدهء دور
که از ترانهء جویبار
پای زیبی به پا می کند
و از نجوای باران گوشواره یی در گوش
و از رشتهء آبشار
گلوبندی بر گردن
تا گلخانهء خورشید را
با رنگینترین گلهای عشق بیاراید
و تو به اندازهء صدای خویش زیبایی
|