قبل از برآمدن از کابل دو کست از شعر های حماسه گونه مقاومت را در
استیدیوی رادیو افغانستان در پل باغ عمومی ظبط کردیم.
محبوب یکی از ورزیده نرین تخنیکرهای رادیو افغانستان مسوول این استیدیو
بود.
یکروز که کسی در آنجا نبود به محبوب گفتم می خواهم چند تا شعر برای خودم
ظبط کنم کمک می کنی گفتخوب است بعد از پایان کارهای روزانه بیاید ظبط می
کنیم.
وقتی برای ظبط رفتیم بدون مقدمه گفت بهتراست زودتر تمام کنید. ما هم بی
آنکه بگویم چه شده چرا در دو روز، آن دو کست را ظبط کردیم. خوشحال شد.
لبخند از رضایت چهره اس را آراست و ما هم لبخند زدیم .
من کست را با خود خانه بردم. در همان شب یکی از دوستان ما که گاه گاهی می
آمد، آمده بود. کست ها را تازه روی میز گذاشته بودم که متوجه شد و پرسید
این ها چیست گفتم کست های شعر است شعر های کی؟ گفتم شعر های مقاومت است.
فورا از جایش بلندشد کست ها را برداشت و گفت ماندن این ها در خانه
خطرناک است من آن را با خود می برم وقتی شما از کابل بیرون شدید در پاکستان
برای تان می رسانم. من به او باور داشتم و نمی دانستم در چنین شرایطی برای
نگهداری کست ها چیزی بیشتر از باور ضرورت بود. خیلی زود ما کابل را ترک
کردیم . دو سه ماهی از آمدن ما در اسلام آباد نگذشته بود که روزی در زده شد
و همان که کست ها را برده بود در خانه ما را می زد. گفتم کستها ؟
گفت متاسفانه من تحت تعقیب بودم و بدون آنکه به خانه بروم آمدم اینجا وشما
را پیدا کردم. هنوز کستها در خانه ما در یک کرد گل در بین پلاستیک پیچیده
شده وگور شده است . کسی به آن دست رسی ندارد من کسی را می فرستم که آنها را
بیاورد.
خلاصه کلام حوادث دیگری رخ داد که ما مجبور شدیم به هندوستان برویم و از
کست های که با عالمی اشتیاق و ترس ظبط کرده بودیم خبری نیست.
سالها به سرعت آمدند ورفتند من در ایالت کالیفرنیا برنامه رادیویی را بنام
نقش های جاودان شروع کرده بودم. بک روز کریمه جان به دیدنم آمد یکی از آن
شعر ها را باخود آورده بو د. قبل از آن که آن را بخوانم پرسیدم نام این
شعر چیست؟
گفت نام این شعر “بی نام “است.
درست است این نوع شعر ها صرف برای همان رزمندگان راستن است که نام های
شانرا نمی دانیم چهر های شان را نمی توانیم تشخیص بدهیم چون وقتی آرمان شان
که پیروزی است به دست آوردند ، سلاحخود را به زمین می گذارند و کس نمی
داند از کجا آمده بودند و به کجا خواهند رفت. فریده انوری
|