کمتر عاشقی را در میان عاشقان هنر و ادبیات میشناسم که شجاعت، وسعت نظر و
سلیقه فریده انوری را داشته باشد.
سال۱۳۵۷خورشیدی بود که به حیث ممثل در شعبه هنر و ادبیات رادیو تلویزیون،
شامل کار و با فریده انوری آشنا شدم. او در آن زمان مدیر هنر و ادبیات
رادیو و تلویزیون بود. روزی که به حیث ممثل امتحان دادم، بعد از اجرای نقشم
آفرین گفت و همان آفرین گفتن او بود که مسیر زندگیام به سوی هنر را روشن
ساخت.
با گذشت سالها دانستم که فریده انوری یک زن استثنایی است. شناختش از هنر و
سلیقه بلند در انتخاب آثار هنری و شاهکارهای ادبیات جهان، تمثیلی ساختن این
آثار، سطح هنری - ادبی رادیو تلویزیون را به اوج چشمگیری رسانید.
فریده انوری در زمان کارش در رادیو افغانستان وقت، در آفرینش برنامههای
تازه، تشنگی عجیبی داشت و از ارائه بیروح، بیزار بود. من نقش بازی کردنش
در داستان «ژاندارک» را به خاطر دارم. هیبت صدا و توانایی او در اجرای نقش،
چنان عظمت داشت که گویی همان ژاندارک بزرگ است و تنها به آزادی باور دارد.
فریده انوری در کارگردانی آثار بزرگ ادبی جهان، که در رادیو تمثیل میشد در
برنامه (هزار و یکشب از شاهکارهای ادبیات جهان) استعداد خیره کنندۀ داشت.
برنامههای اداره هنر و ادبیات را که فریده انوری ایجاد کرد و زیر نظر وی
تهیه میشدند، برنامههای ناب رادیو افغانستان بودند که برای همیشه خواهند
ماند.
این بانوی زیباییشناس، سلیقه خاص در کشف و انتخاب چهرههای تازه داشت و
همیشه یک گروه تازه نفس، با طرحهای تازه و همه از طبقه روشنفکر، در اطرافش
جمع بودند.
سالهای سال است که این بانوی استثنایی را دوباره ندیدهام، ولی عاشقانه
زیستنش را به خاطر دارم. امید سالهای سال بدرخشد و این صدا که خود شعر
ناتکرار است، در کوچههای شهرم همیشه طنین اندازد. (فقط صداست که میماند)
|