میگذاری گام بر درگاه
شب فراز شانههای تست
شعلهسیمرغی اساطیری
همرهِ تو، همصدای تست
زندهگی، جاریی بیپایان
زن، صدایی خفته در تاریخ
رنجِ خیلِ همتبارانت
قصهیی ناگفته در تاریخ
میگذاری گام اینسوتر
با سپیده همنگه، همراز
دخترِ خاموشِ مشرق را
نرم نرمک میدهی آواز
با صدا، آیینه میبندی
مرزِ رنگ و روشنایی را
سوی شهرِ خویش میخوانی
یادِ روزانِ رهایی را
نامده از تنگنا بیرون
مهرِ پایا، مهرِ شورانگیز
صبحِ کاذب میرسد ناگاه
با ظلامِ وحشتِ چنگیز
راهِ غربتهای بیبرگشت
باز میگردد به روی ما
بینوا، بینور میخشکد
باغِ سبزِ گفتگوی ما ...
گر چه اکنون از شکستِ ما
کوه و دشت و دره آگاهند
باز هم آواز ده، آواز
دخترانِ شعر در راهند!
باز هم آواز ده،
خورشید را،
از برترین بارو
ای تو شرقِ یاد را،
بانوترین بانو!
میسیساگا، کانادا
۲۰ می ۲۰۰۷
|