درسالهای پیش، سالهای آغاز فاجعه افغانستان که همه را از یکدیگر دور
میساخت و خانوادهها را پراگنده و دشمنی را بین مردم زمینهسازی میکرد،
در سالهایی سیاه و تاریکی که کارمندان از ادارات و دفاتر حکومتی گلچین و
به زندان انداخته میشدند و زندان پلچرخی و زندانهای خاد پر از زندانیان
مرد و زن و پیر و جوان بود و شهرها و شاهراههای افغانستان چون کشتارگاه
بزرگ از جوانان، معلمین و استادان و روشنفکران و مردم عام قربانی میگرفت،
در چنین سالهای با خانم فریده انوری، مدتی را زیر سقف رادیو در دفتر هنر و
ادبیات رادیو – تلویزیون افغانستان کار کردم که این همکاری بیشتر از چند
ماهی، ادامه نیافت چرا که مخفیانه تصمیم گرفتیم به صورت گروهی برای سفر
بیبرگشت مهاجرت و فرار از تعقیب حکومتیها از افغانستان تحت اشغال شوروی
بیرون شویم. بنابر توافق و بر مبنای اعتمادی که میان ما حاصل شده بود خانم
فریده انوری، خانم کریمه طهوری، من، زلمی باباکوهی و دو تن دیگر کوله
بارمان را بستیم و بدون آگاهی داشتن از خطرات میانه راه و پایانش، چون
هزاران هموطن دیگر، با دلهره و ترس و اینکه در فرا راه ما چه پیش خواهد
آمد، با قافله اشتران و ساربانانی که طبق معمول چوب چارتراش را به پاکستان
قاچاق میکردند، پا در راهی نهادیم که مسیرش برای ما مبهم و ناشناخته بود.
نشستن در کوهان شتری که در دو پهلویش چارتراشها را با ریسمان بسته بودند و
گذشتن از شمشاد کوه و عبور از درههای هولناک و وحشت آوری که قافله ما باری
میان این درهها، از هم کنده و پاره شد و هریک بسویی در تاریکی و سیاهی شب
گم شدیم، و طی نمودن راههای کوهستانی پر پیچ و خم با پای پیاده و رسیدن به
پاکستان، حدیث مفصلی است که این جا، جای روایتش نیست.
بعد از رسیدن و پایان سفر هولناک چند روزه، ما گروه، نزدیک به سالی را
دراسلام آباد زیر یک سقف زنده گی کردیم. (۱۳۶۳ ش)
هنوز چند هفته یی از اقامت ما در اسلام آباد نگذشته بود که ما، یعنی فریده
انوری با یگانه دخترش شش سالهاش ساره، کریمه طهوری با کودکانش عمر
شیرخواره شش ماهه و علی دو ساله، توسط نظامیان پاکستانی که بیخبر آمدند
وخانه را معاصره کردند و ما را بردند و به یکی از زندانهای نظامی پشاور
زندانی کردند، خاطره تلخی از روزهای نخست مهاجرت ما در آن کشور است. از آن
جایی که نه اتهام ما معلوم بود و نه تقصیری بر خویشتن میدانستیم، ما گروه
کوچک زنان، بنابر پیشنهاد دلیرانهی خانم فریده انوری، دست به اعتصاب غذای
خشک زدیم که این حرکت ما زندان بانان نظامی پاکستان را حیرت زده کرد. آنها
که انتظار چنین حرکتی را بخصوص از سوی زنان نداشتند، دست و پاچه شدند. تلاش
و تاکیدشان برای شکستن این اعتصاب به جایی نرسید. قوماندان زندان با حرمت
و احترام از ما میخواست که دست از اعتصاب غذایی بکشیم اما حرفش بینتیجه
ماند و گروه ما سرسختانه برای تثبیت بیگناهی خود به اعتصاب ادامه داد. در
نتیجه نظامیان پاکستانی که عرصه را برای خود تنگ دیدند، با تنظیم مجاهدین
افغانی در پشاور در تماس شدند که آنها سرانجام بر برائت ما شهادت دادند و
جناب آقای اسحاق گیلانی به زندان آمد و اسباب آزادی و رهایی ما را فراهم
ساخت.
بعدها معلوم شد که فردی منصوب به حزب اسلامی حکمتیار، گزارش ناروایی را بر
ضد ما زنان تهیه و تنظیم و به موافقت حزب اسلامی، آن را به استخبارات نظامی
اردوی پاکستان تسلیم داده است.
اگر جزییات تجارب همگانی زنان در مهاجرت و آواره گیهایشان نوشته شود،
کتابی صدمن کاغذ خواهد بود، بماند برای بعد!
مدیریت عمومی هنر و ادبیات که درآن سالها، تحت نظرخانم فریده انوری اداره
میشد، یکی از مهمترین و دلچسپترین بخشهای شنودی رادیو- تلویزیون
افغانستان بشمار میرفت. کار پر کیفیت و اثرگذاری را که فریده انوری توسط
همکاران قلم بدست و مسلکی، تولید و از طریق زیگنالهای رادیو بگوش مردم
میرساند، نه تنها یاد و خاطره فراموش ناشدنی برای شنونده گان و هواداران
صدای فریده انوریست بلکه در آن سالها تجربه بسیار موفقانه و پر دستآوردی
بود که در وضغیت فرهنگی و ادبی کشور تحول جدی و ارزشمندی ایجاد کرد و زمینه
علاقمندی جوانان اعم از پسر و دختر را به ادبیات فارسی، دراز دامان
گردانید.
در روزگاری که فرهنگ ملی، زبان و ادبیات فارسی از جانب اجانب، به دیده شک و
تردید نگریسته میشد، رشد و توسعه آن ضرورت زمان بود که بایستی فرا راه
جوانان افغانستان نهاده میشد.
ثبت و ارایه برنامههای دکلمه شعر و خوانش نثر بصورت بهتر و مفیدتر
ابتکاری بود که توسط خانم فریده انوری عملی و در رادیو - تلویزیون به نشر
رسید که اینگونه برنامهریزی هنری، پدیده کاملا تازه و جدید در جامعه ما
بود و به صد دلیل اسباب تقویت فرهنگ فارسی را فراهم میآورد.
روی آوردن جوانان به شعر خوانی و ادبیات که بعدها نشانههای خود را نشان
داد، محصول همین دوران بود.
خانم فریده انوری زن تحصلیکرده، مبتکر، بیمانند و بیبدیلی بود که بدون
مبالغه رادیو – تلویزیون در آن سالها مدیر زنی چون او، در خود ندیده بود.
فریده انوری، فرد خود ساخته و خود پروریده و جسوری بود که از همه موانع و
آسیبهای ملموس و ناملموسی که نه تنها گلوی زنان را خفه میکرد بلکه با کور
گره هایش، دست و پای زنان را نیز میبست، شجاعانه عبور کرده بود و همت بکار
میبست تا موانع را از سر راه دیگران نیز بر دارد. وی از شمار زنان پیشگامی
بود که در برخورد هایش صمیمانه و آگاهانه رفتار و تربیت تاثیرگذاری به جا
میگذاشت. با جسارتی که داشت از تمامی خرافات و سنتهای نا پسند که اکثریت
زنان و دختران را در قید خود نگهداشته بود و مانع هرگونه حرکت اجتماعی و
فرهنگی آنها میشد، مبرا بود. وی با افکار آزاد منشانه و باورمند به کاری
که در اجرایش خیلی هم موفق و کامیاب بود، اداره و امور دفتر هنر و ادبیات
رادیو و تلویزیون را پیش میبرد.
همچنانی که گفته شد، خانم فریده انوری با طرح و تهیه پروگرامهای مثمر ادبی
و فرهنگی در رادیو و تلویزیون خدمات قابل ستایش و تاریخسازی را انجام داده
که نباید آنها را فراموش کرد و نقش سازنده این زن را نادیده گرفت.
این که خانم فریده انوری بانوی بیهمتای دکلمه شعر بود و خوانش نثر داستانی
را چون پیلهی ابریشم با لطافت کلام و نرمش حنجرهاش میبافت و کلمات را
چون پروانههای رنگین از درون صفحات به پیش چشم شنوندهاش آزاد میکرد و با
صدای لطیف و ابریشمیناش، به گوش شنونده گانش میرساند، هرگز تردیدی وجود
ندارد. او را میتوان بانوی دکلمه شعر و بنیان گذار دکلمه دقیق و درست شعر
دانست که گوش دادن به صدایش روح و روان شنونده را نوازش و تلطیف میکند.
اما هیچ یک از روسای آن زمان به این مهم واقف نشدند حتی اندک توجه نکردند و
نیاندیشدند که این صدای خوش و بیمانند فریده انوری در بخشهای مهم رادیو و
تلویزیون بود که توانست، توجه هزاران شنونده را به سوی این پدیده مهم
فرهنگی، شنودنی و دیدنی جلب و جذب کند.
فریده زنی بود با چهره گرم و گیرا و موهای سیاه غلو. دست و دل باز و خراج
با ظاهر آراسته و متین. فارغ و آزاد از دغدغههای روزمره هزاران زنی که
آرایش صورت و آراستن چشم و ابرو از مشغولیتهای مهم زنده گیشان بود. وقتی
حرف میزد و نگاه میکرد و یا با همکاران و مسوولین و روساء، حضوری و یا
تلفونی تماس برقرار مینمود، امکان نداشت که مخاطبش را زیر تاثیر گفتگو و
سخنان شمردهاش قرار ندهد و امکان نداشت در امری که میخواست عملی شود،
آنها را مجاب نکند. روابطش با هم مسلکان و همکارانش بسیار شفاف و یکرویه
بود و هیچگونه برخورد آزار دهنده یی به عنوان فرد مافوق از خود بروز
نمیداد. تمامی کارکنان هنر و ادبیات بشمول بزرگان رادیو و نشرات که
بیشترینه مردها بودند، از او حساب میبردند. او نه تنها برای موقعیت بهتر
شدن سطح فرهنگ زن در جامعه نیز تلاش میکرد بلکه از شمارکسانی بود که
میدانست جامعه افغانستان بدون حضور سازنده زن، به آزادی و آرمانهای
انسانی نخواهد رسید.
فریده انوری، زن خوش لهجه و بیان، با شخصیت محکم، استوار و با روابط و
ضوابط خود بود. از آن جا که در شرایطی میزیستیم که مردسالاری در تمامی
پهنای خود، حاکم مطلق بود و نیز داشتن واسطه و وسیله در سلسله مراتب اداری
آن زمان حرف اول را میزد و گرنه زن جسوری چون فریده انوری با قدرت روانی و
اعتماد به نفسی که داشت میتوانست کارهای بسا بزرگ ترو پر مسوولیتتری را
به سر رساند.
صدای دلنشین فریده انوری، چه بسا که تا بیرون از مرزهای افغانستان راه
کشید. هرجا که محفل شعرو هنر بود، هرجا که کنسرتها و برگزاریهای هنری
موسیقی بر پا میشد و هر جا که گزارههای از نمایش و تیاتر بر پا میگشت،
آواز دلکش فریده انوری بود که در بخش بزرگ آنها انعکاس میکرد و حاضرین را
به تفکر و اندیشه وا میداشت.
دکلمههای شعری اوکه در آرشیف رادیو – تلویزیون ثبت شده، از مواریث ارزشمند
فرهنگی ست که بایست در حفظ و ماندگاری آن توجه جدی نمود.
نکته دیگری که بایست بدان اشاره شود ثبوت این ادعا که فریده انوری سبب
ترویج فرهنگ شعر خوانی در میان جوانان و جامعه فرهنگی گردید این خواهد بود
که ما دیدیم هجوم ذوقمندان جوانان اعم از دختر و پسر در رادیو برای دکلمه
شعر چگونه فضای پر جنب و جوشی را به وجود آورده بود.
برای بسیاریها داشتن صدای چون فریده انوری، به یک آرزو تبدیل شده بود و چه
بسا که عده یی را حسود و بخیل میساخت و عده یی را هم به تلاش تقلید از او
وا میداشت تا هم مانند او شعر را دکلمه کنند و نثر ادبی را هم مانند او
شیوا بیان و تاثیر گذار ارایه نمایند. فریده انوری از خطر نمیترسید و از
این که به عنوان یک زن در جامعه مردباور ما، الگوی مثبت باشد و خودباوری را
به دیگران بیاموزد، دریغ نداشت.
در اخیر با امید و آرزوی سلامتی و طول عمر برای او، میگویم، توانت
ماندگار! و صدایت روشنتر باد!
پایان
|