ای کاش که از پنجره می تابیدم
مهتاب صفت دور تو میپیچیدم
این دوری لعنتی نمی ماند که
لالایی تو شنیده می خوابیدم
از عشق بگو تا بکنی مدهوشم
از قند لبان تو سخن مینوشم
پیچیده صدای آسمان در حرفت
تو شعر بخوان و من سراپا گوشم
گل دختر من بهار را شرمانده
رنگ خوش یونجه زار را شرمانده
چون شبپره با بال و پر زیبایی
رنگینی گلعذار را شرمانده
شبنم گیر از دور لبم میبودی
همبستر تنهای شبم می بودی
از روی تو بت ساختم و کاش تو هم-
چون من دایم به مذهبم میبودی
من سیب سرم ماندم و تفنگ زدی
در مغز سرم شکار چی سنگ زدی
من دل بتو بستم و تو با هر سگ شهر
بر چشمک اعتماد من رنگ زدی
|