نفس شتافه ام دل بریده از اندوه
میان جمجمه های حجر و بوگندو
نفس شتافته ام تاریخی دیگر باشم
خلاصه ی ز همه روزهای پر اندوه
نفس شتافته ام ای عقیق عریانی
دوباره جان زنی ها، زنان عمرانی
نفس شتافته ام تا منی دیگر باشم
برای انجماد مغز های انسانی
دوباره قصه ی مملو ز زندگیست مرا
حجر گرفته تمام روان انسانی
بیا و باز مرا در خودت روانه بساز
بیا به روضه ی عشاق عقیق پنهانی
چه بود این همه اندوه و تقلا یکجا
کمی گذاره نما روح و یار روحانی
دوباره خلط جنون و دوباره انسانی
دوباره انقلاب دین و درس آرمانی
|