نهاد پای ستم بر گلوی شاهنامه
شکست کبکبهی آبروی شاهنامه
… و خشم پیر خردمند توس شد فریاد
سرشک کاوه برآشفت و شد چکامهی خشم؛
و رخش شیهه کشید و کشید رستم تیغ
رمید دیو خردسوز و مار فرهنگخوار.
… و در گذار قرون،
رمیده رام نشد
شکست بند دماوند و خیرهخو زد جیغ
نهاد پای ستم بر گلوی شاهنامه.
کنون که خسته و خاموش ماخسالار است
و شاهنامهی آوارگان غم بردوش
نفیر نفرت و نفرین و رنج و آزار است
کسی نوشت به دیوار همزبانی دوش:
… و شوکران شده شاهنامه….،
سرشک نالهی تهمینه جاودان جاریست.
هانوور
۲۲/ ۵/ ۱۴۰۳ خورشیدی
۱۲ آگست ۲۰۲۴م
|