میان تله شکنجه ی
تو را صدا کردم
تمام چشم ها به نقطه ی حک بود
کسی آخرین نفس هایم را می فشارد
در سرزمین ملول
پسر بچه ی می سوخت
پسر بچه ی غرق در آب می شود
پسر بچه ی از درد بخود می پیچید
پسر بچه ی ای داشت میمرد!
کی را باید صدا میکرد
به کی رجوع می کرد؟
به پای کی قطره قطره ی اشک خونین می ریخت ؟
تمام
داشته اش آبله دستش بود
لباس کار او بالشت شبش بود
کی را صدا میکرد؟
به کی رجوع می کرد
به پای کی قطره ی اشک خونین می ریخت ؟
در سرزمین ملول
آسمان نگاهی آبی نداشت
دود دالان هایشان بوی همسایه گی نداشت
امروز دیگ ما شور شده بود
شام ما تاریک تر از گور شده بود
از نگاه ؛رنگ انسانیت رفته بود
میان این غربت
ترانه ای غمناک
به باد و سنگ میگفت
سکوت
این دردها غمی جانکاه داشت
به سرزمین ملول
حسرت ،یاس و آه
فقط
نه انسان ،نه سنگ، نه درخت
و نه هیچ بودنم بود آرزو …..
#پایت_را_از_گلویم_بردار
#سودابه_کامروا
|