شعلهانداز در آتشکدهی پیرهنم
تا بسوزد همه آفاقِ خدا از یخنم
بغلم کن که زغال دل من تازه شود
در تنور لبت انداز لبِ بیسخنم
در هوای تو نفس میکشم و میخندم
به نفسهای تو بند است هوای وطنم
جسم نیلوفریام زخمکش مرداب است
شوق دیدار تو زخمیست به روی بدنم
عشق کن با تن من، با تن نیلوفریام
شورِ پرواز بینداز به اغوای تنم
شعر من بوی خدا میدهد و دلشادم
"بندهی عشقم و از هردو جهان آزادم"
شکیلا شعله
|