من شبیه آب بودم، آب و آبی بلند
مثل بلخ و بامیان و مثل آنسوی خجند
من شبیه برگ بودم، برگ پاک نسترن
یا شقایقهای وحشی یا چو برگ یاسمن
من شبیه نور بودم، من شبیه آفتاب
گرم و سوزان و درخشان، آفتاب بینقاب
من شبیه عشق بودم، عشق رویایی و پاک
پر ز مهر و پر ز بخشش، پر ز شعر سوزناک
من شبیه باغ بودم، پر ز تاکستان یاد
پر ز انگور طراوت، پر ز توتستان شاد
قامتم سرشار بود از استواري غزل
قامتم پربار بود از یار و یاری غزل
میدویدم در میان کوچهباغ آرزو
میتپیدم در میان کوچهباغ آرزو
مینشست بر پنجههایم، مرغ زیبای سخن
مینشست بر شانههایم، کفتر آزاد من
نی سیاهی بود و نی زنجیر ظلم ناکسان
زنگ مکتب میشنیدیم، زنگ شاد مهربان
روزگاری رازناکی در کنارم میخزید
نرگسستان عجیبی از نگاهم میپرید
|