چشمم به راه مانده که در باز میشود
یکباره خانه ام پر از آواز می شود
تا عشق سبز می شود از متن هر کتاب
ما نبض می شویم در این قلب انقلاب
ما می پریم از قفس این کلمّه ها
تا تن ز چنگ زنده بهگوری شود رها
ما از تفنگ های شما پر شمار تر
تا باد بغض خامه پر از برگ و بار تر
روزان تلخ و تیره شبان نیز بگذرد
هر چه که درد بیش، همان نیز بگذرد
بر فرق شام تان که عمود فلق شویم
تا خامه بود زنده رجز خوان حق شویم
در دست تان طناب دل تان مکدر است
تا کی دل سیاه شما گور گوهر است؟
تیغ قلم برنده تر از خنجر شماست
روزی رسد که باز قلم داور شماست
صنم عنبرین
|