احساس دلتنگی(نوستالژی)
حضور راوی داستانها در خارج کشور، بُعد گلهمندی از هجرت تحمیلی، نشاندادن
عوامل مختلف و دارندۀ بار نوستالژی را در بیشترین داستانها دارا است. از
آنجایی که روایت های داستانی این عناصر، زنده گی ملیون ها انسان را متأثر
نموده است، این کتلۀ وسیع از رنجدیده گان، آزرده گان و دارنده گان همیشه گی
یاد میهن در غربت، روایت سرگذشت و سرنوشت غم آمیز خود را در آن می بینند.
از نوستالژی در داستانهای ایشرداس عزیز یاد نمودیم، محتمل است که نگاهی به
ادبیات چند دهۀ پسین هموطنان ما در خارج کشور، چنین جلوۀ متبارز را در
فراورده های ادبی وضاحت بدهد. با ادامۀ عوامل مهاجر ساز و روی آوردن به
زنده گی تحمیلی و دل ناخواسته، تأثیرعوامل غم آمیزی را که مهاجر در غربت می
بیند، احساس جدیدی از محیط متفاوت را برای او ایجاد میکند. آب وهوا، بیگانه
گی همسایه گان، بیگانه گی زبان، رفتارناخوشایند و کارمندان مؤسساتی که
پناهنده به آنها نیاز دارد، مزید علتی می شود بر یاد از آب و هوای میهن،
کوچه ها، یاران و دوستان، خویشاوندان و صد ها خاطره یی که از هر کدام می
رویند و دلمشغولی پناهنده می شوند، با تمام رنجدیده گی های که فرد در وطن
نیز نگریسته است.
یاد میهن ودلتنگی های خاطره آمیزش، به پناهنده گرمی میبخشد، نارضایتی های
خود را با آن یادها از روزگاری که دارندۀ دشواری های پسین نبوده اند، به
خوشنودی میرساند.
با اندک بررسی مقدماتی برداشت نگارنده این است که حوزۀ شعر فارسی و بعد از
آن داستان نگاری در خارج کشور، عنصر نوستالژی یا احساس دلتنگی برای میهن را
بسیار داشته است. زنده یاد یوسف کهزاد (۱۹۳۵ کابل- ۲۰۱۹ امریکا ) پس از آنکه
ناگزیر شد افغانستان را ترک بگوید و در هند به زنده گی پرداخت و بعد به
امریکا، با سرودن شعر روان، کابلک ما، تصویر جامع از احساس دلتنگی را به
دست میدهد. حتا در کار مبتکرانه و بسیار زحمت آمیز جناب امان الله کبیری
(در کشور هالند)، پیرامون بخشی از نام های شخصیت ها، و جاده ها و خانه های
کابل، افزون بر رویکرد تاریخنگارانه و کابل شناسانه، چنین احساسی از دلتنگی
برای آن دیار و روزگار از دست رفته را میتوان نشانی نمود.
درحوزۀ داستان نگاری، تا آنجا که نویسنده نگریستم، چنین ویژه گی در داستان
های ایشراس عزیز بسیار اند و به همان اندازه موفقانه تصویر شده اند. نمونه
هایی را از نظر میگذرانم:
در داستان "عطر گل سنجد" که رایحۀ دل انگیز عطر آن، داستان را همراهی نموده
است، این سخن که :"بیا بیرون در فکر آیندۀ کودکانت نیستی؟"، دَرِ روی آوردن
به هجرت و رهایی از شرجنگ و آسیب های انسان آزاری گشایش می یابد. در داستان
"رقاصه" یاد کوچه ها و برخی شخصیت های گرامی وهنرمند زمینۀ یادآوری یافته
اند. اما زیبایی گشایش موضوع در این هم است که در داستان رقاصه، در نماد
پرواز خیل کبوتران که به هرسوی پرواز میکنند، سخن از چند کوچه وشخصیت می
آید:
«باقی دست چپش را سایه بان چشمانش ساخت و با دست راست تور را در هوا تکان
داد. نگاهش به خیل کبوترهایی خیره مانده بود که اینک در یک گردش ناگهانی،
درست بالای شوربازار شیرجه رفته بودند.
خیل کفتر های باقی، که اصلن عبدالباقی نامش بود و در گذر علی رضا خان کابل
میزیست، فضای خانه های دکتر رحیم محمودی، رازق فانی و رحیم ساربان را گاه
در فراز و گاهی در فرود طی کردند و به سویی گذر بارانه پرواز کردند.
کبوترها، تا چشم کار میکرد حرکت های زیبا اجرا میکردند و این لرزه به تنش
می انداخت.»
در این داستان، باقی به کنسرتی میرود. رفتن او به کنسرت، زمینۀ دیگری به
نویسنده داستان میدهد که از هنر و هنرمندان میهنش یاد کند و با این زیبایی:
«خانم قمر گل سرود. وبعد نوبت مهتاب میرسد. نوبت بعدی به خانم ماری مهتاب
رسید. چون یک چشم ماری جان صدمه دیده بود، مدام آن چشمش را با موهایش پنهان
میکرد و همچو مهتاب دوشبه، نیم رخ سوی تماشاگران می دید.»
آوردن نام
از هنرمندان عزیزما در داستان آنهم در غربت، سخن ناشی از دلتنگی را در پایان
می آورد:
«غلام نبی دلربانواز که از گذر خرابات بود با دلربا اش آلاپی سر داد که
آمدن هنرمند را اعلام می کرد. ظاهر جان ربابی، که از کوهدامن بود با رباب
اش نغمه کوتاهی نواخت. عبدال پغمانی هنوز دوهل را نوازش می داد ولی به نوا
نیاوردش بود. سپس با اشاراتی کارگردان، آرام آرام نوای دلربا و رباب را
همراهی کرد و آهنگ مستی را به تماشاگران سخاوت کرد.»(داستان رقاصه)
با آوردن نام این کوچه ها وهنرمندان که واقعی اند نه خیالی، آن
یادواره های شاد زیسته، تسلی خاطر آزرده می شوند و با آوردن نام شیرغزنوی،
از دست رفته هایش را فریاد گونه می سراید:
«امشب دل من بهار خواهد، سبزه، گلها، شبنم»
ادامه دارد
تصویر بافت اجتماعی، عیاری و وطندوستی در داستان های ایشرداس عزیز (در شمارۀ
آینده)
***
|