در سرحدِ سرمدی شدن
یا ضایع شدن با مرگی ارزان
در بغل ات بعثتی را آغوشیدم
که هیچ نبی یا رسولی
خوابش را ندیده بود
زیستن و مردن کنار تو را
بهترین گزینه یافتم
و بدین گونه بود
که در دور و برم
نه شیطانی جربزه ی بودن داشت
نه هیچ یک
از خدایان حی و غایب !
با تو
بی کتاب و معجزه ای
-شعبده ای-
هرچه وحی مُنزل بود
منسوخ که چه عرض کنم !
مسخره شد
بی آبِ رو شد
تو برای من
عرش را فرشِ زمین کردی
خاتون جان !
آرش آذش
|