-۱ چهره گشتن
من از دریا دلانِ هیرمندُم
غریوی خفته در خشمِ نژندُم
به توفانِ محبت «چهره » گشتمُ
غرورِ چیره بر کوهِ بلندُم
-۲ یا تخت یا تابوت
محال ست اینکه حنظل توت گردد
و یا خر مهره ی یاقوت گردد
به میدان رسالت نرد مردی
بزن «یا تخت یا تابوت » گردد
-۳ چورَ دشمن
به پتکِ کاوه تا ضحاک گفتم
حساب دشمنان را پاک گفتم
شنیدُم باز آهنگِ چپاوول
اگر چه «چورَ دشمن » خاک گفتم
-۴ چوری پوری
نگارینا! صبوری می نمایُم
به دل میلِ حضوری می نمایُم
چنان پا بر وفایت می فشارُم
که گویا «چوری پوری » می نمایُم
-۵ نرمه شیشه
جهانِ ما جهان نوش و نیشه
چرا گفتی چرا باور نمیشه
وفا کن ای سراپا کینه و ناز
اگر جنست نداره «نرمه شیشه»
-۶ دوره فیل
نگاهی کن که سر تا پا جمیلی
به اجلالِ خداوندی دلیلی
به لبخندِ اشارت کرده گفتا:
به شطرنجِ محبت «دوره فیلی»
-۷ کار و کتار
زبس آشفته شد «کار وکتارُم »
به تصویری نگنجد صبح تارُم
چنان پوسیده پودِ الفت آمیز
که سوزن عار می دارد ز تارُم
-۸ جوی آلنجان
به معیارِ گهرسنجان شمایید
خزف آری خزف! مرجان شمایید؟
به این هردم مزاجی م یتوان گفت:
بسانِ «جوی آلنجان » شمایید
-۹ بازارتیزی
ترا در سینه می دانم دلی نیست
بسانت خیر هخویی، قاتلی نیست
لبم لبریز از بدرود گشت هست
از این «بازارتیزی » حاصلی نیست
-۱۰ در گرفته
خدایا! خانه ی دل «در گرفته »
غمِ آشفته ی سنگر گرفته
اگر آهم پُر از توفان اش کست
نگاهم موج از تندر گرفته
|