بر نمی گردم
ملت من عشق جوانمرگ است
صدایش را می شکنند
با تیشه های فاجعه
وریشه هایش به خروش می آیند
حنجرهء درخت آزادی
قطره قطره خون میشود
نمی گریم مشعلی میدرخشانم از انگشتانم که گشوده استند
تا گیسوانم شرق را
آشفته کنند
ملت من فراموش نمیشود
هرگز
وچشمهای سیاهش
در دل فرهنگهای سپید جا می گیرند
بر نمی گردم
هزاران هزار ستاره را در می نوردم …
خالده فروغ
|