تو کردی زلفکان شانه یا ابر آهسته میبارید
چکیده قطره از مویت و یا بشکسته مروارید
بریده زلفک سیاهت جگر خونم چو خنجر کرد
چو دیدم ناخن سرخت لبت پیوسته میخارید
به گردن لعل و یاقوتی گلوبندت مذین بود
و یا در باغ حسنت دانه دانه پسته میکارید
چه گویم تار تار مو پریشان بر سر و گردن
بهاران دلم پاهیز و چون گلدسته میشارید
بکن مستور روی زهره که عیان ننماید
تبسم در خفای پرده ات شایسته میفارید
|