من این نورمحمد تره کی (۱۹۱۷ –۱۹۷۹) را که تعدادی در دهۀ دیموکراسی شناختند
و خلق رنجدیده و چهره هایی رنجدهنده بیشتر پس از کودتای ثور با او آشنا
شدند، با نورمحمد تره کی سال 1329 از منظر هیأت فکری وعقلی، متفاوت یافته
ام.
نورمحمد تره کی در سال 1329 خورشیدی با نوشتن مضامین اعتراضی و اصلاحات
خواهانه، نکات و موضوعاتی را در جریدۀ انگار طرف توجه قرار داده است که
مشروطه خواهان و تحول طلبان بالتبع ضد استبداد طرف توجه قرار داده بودند.
اما نورمحمد تره کی "خلقی" دربست و همه جانبه در مدار اتحادشوروی است و
رهبر انسان آزاری هایی شد که تاریخ سرزمین ما ندیده بود.
چنین بود که سالها پیش، پس از دیدن نبشته های او در جریدۀ انگار، برداشتی
را یادداشت نموده بودم که این است:
کاش نورمحمد تره کی در همان سطح مطالبات سال 1329 در جریدۀ انگار زنده گی
سیاسی و قلمی میداشت.
مضامین منتشرۀ او در سال 1329 خورشیدی یک جانب دیگر را هم نشان میدهند که
وی آدم با عقلی بوده است، یا دقیق تر، تا یک اندازه با عقل. اما اینکه طی
تحول منفی اش چه سبب شد که شعارباز و ترجیح دهندۀ منافع و مصالح شوروی شود
و به ویژه پس از کودتای ثور، رهبر یک حزب و حکومتی خلق کُش و بیرحم و جفا
کار باشد، میتواند در جایش طرف توجه و تأمل قرار بگیرد.
حالا که سخن از چاپلوسی، آسیب شناسی و سرزنش آن است(1)، این تفاوت او را در
همین حوزه ببینیم. تره کی نویسنده در جریدۀ انگار، استعداد نوشتن طنز در
سطح میانه یی را هم دارد. درشمارۀ دوم انگار، عنوان "پرسش و پاسخ" را برای
یک کوتاه نوشت انتخاب کرده است. پرسش ها و پاسخ های طنز آمیز او میرسد
اینجا که:
«س (سوال)- نتیجۀ تملق و چاپلوسی اشخاص بی تجربه چیست؟» در پاسخ این پرسش
می آورد که:
«ج (جواب) اول معتبری و بعد از آن سرنگونی»(2)
این گفتۀ او را که خواندم، روزگار ترویج و تمرین مداحی ها و چاپلوسی های
کراهت انگیزی را به یادم آورد که نشریات حکومتی و سخنرانی های شکنجه آمیز
به مدح و چاپلوسی وی مشغول بودند. القاب پف کرده و کار روایی هایی را به او
نسبت میدادند که در روایات جعل آمیز و داستان سازی ها برای قهرمان های
افسانه یی تراشیده اند.
در این میان متخصص"چتاقی" چاپلوسی که نردبان لرزان زیر پای تره کی نهاده
بود، حفیظ الله امین بود. امین که خود خواهی اش بالاتر از هر مرام و مصلحتی
بود، با ستایش ها از تره کی، راه توسعۀ نفوذ بیشتر در حزب و حکومت استبدادی
را هموار کرد. امین در واقع تره کی را به عنوان لعبتکی پیش انداخته و با
چاپلوسی، آن آدم سالها پیش نسبتاً با عقل را که از فرجام و نتیجۀ چاپلوسی
هم خبر داشت، از خرد و هوشیاری و حد اقل تشخیص محیط ماحول دورنگهداشت. کارش
بجایی رسید که برایش ترتیب سالگرۀ "معتبرانه" گرفته شد. کیک بزرگی برایش
درمیان نهادند. مطابق یک شایعه که پذیرفتنی هم به نظر می آید، در آنشبِ اوج
"معتبری"، تره کی چنان مست و گرم بود که از خوشی هرکسی سویش میدید، او را
می بوسید. اما بربنیاد انگیزه های چاپلوس که کار خود را میکند و آنچه برای
مقام میگوید، آنرا در دل ندارد، حفیظ الله امین پس از"معتبر سازی" تره کی،
کار سرنگونی اش را در پیش گرفت و نردبان از زیر پایش دور کرد. آن هم با چه
فضیحت و منافقتی!
تیرهای چاپلوسی امین از آنجایی هم به هدف می نشست که تره کی عقل و درک نسبی
سال 1329 را از دست داده بود. حافظه اش هم مانند کسان دیگری که حافظۀ
تاریخی آسیب دیده دارند و یا به عارضۀ فراموشی آن مبتلا شده اند، از
یادبرده بود که روزی دربارۀ چاپلوسی و عواقب آن سخن کوتاه، اما درست گفته
بود. اما آن سخن گوش آویزش نبود.
تره کی در اوج "معتبری" بود که برادرش فوت کرد. چون "معتبر" بود، مردمان
بسیاری مجبور شدند به فاتحۀ او بروند.
اما چاپلوسی چنان سرنوشتی از او بار آورد که به دستور چاپلوس، با نهادن
بالشتکی بر دهنش، جانش را ستانیدند و قبر پنهانی اش را هم آتش زدند.
حفیظ الله امین جنایتکار چاپلوس و چاپلوس پرور نیز چنان معتبری و سرنگونی
را تجربه کرد. زیرا در ساختاری که استبداد و معیارهای حزب استبدادی حاکم
اند، مقام جویان وهراسیده ها و افراد شریف، ناآگاه و یا آگاه، توان اعتراض
بر کجروی ها را ندارند، آنانی که زیستن به هر قیمت را در پیش می گیرند،
چاپلوسی هم میکنند. یا اینکه به تکیه بر بیگانۀ حریص و خونریزی و براندازی
روی می آورند.
چاپلوسی "شاگرد وفادار"، "معتبری" "نابغۀ شرق" و سرنگونی اش عبرت دهی
بسیاری دارد.
(1) نبشته هایی که با عنوان آسیب شناسی چاپلوسی در افغانستان فراهم آمده
اند، در آیندۀ نزدیک انتشار می یابند.
(2) نورمحمد تره کی. جریدۀ انگار. شمارۀ 2 ص 4. سال 1329 خورشیدی
|