نیستی حس من امشب چهقدر بارانیست
بی سبب نیست که دریای تنم طوفانیست
مثل نارنجک پرتابشده میترکم
با همین بُغض که در نای گلو پنهانیست
به کجایی که شب از نیمه گذشتهست عزیز؟
آه ... دوری تو امشب چقدر طولانیست !
وقتی رویای من از قاب تو خالی ماندهست
زندگی درد شد و وسوسهی پایانیست
شب دلکندنت از من، شب پایانم شد
بعد در پیرهن روح، تنم زندانیست
|