عشق پیچان! بهار آمده است
دل دیوار را خراب بکن
سبز شو در کنار پنجره ها
خانه را غرق آب و تاب بکن
پا به پای نوازش باران
باز بانوی نوبهار آید
بعد چندین خزان شگوفه کنم
باغ امید من به بار آید
رخت بندد چو لشکر سرما
نغمهی آبشار زنده شود
فصل دیدار گل کند از نو
با تو روح بهار زنده شود
های باران! بیا و با من خوان
دلخوشم کن به مژدهی نوروز
بوسه زن لا به لای مو هایم
و در این تیره شب چراغ افروز
رونق و گرمی بساط من است
چشم او است قهوهخانهی من
خوانده ام باز فال حافظ را
هست او عشق جاودانهی من
خبر آور که یار میآید
او رسد میشوم رها از بند
گر بیاید کنار من باشد
میشود لذت بهار دوچند
بچکم بر غم خیابان ها
بسرایم: بهار جان آید
بنویسم به روی آینه ها
که در این برکه ماهیان آید
صنم عنبرین
|